4_5882195824858894588.mp3
3.8M
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم و به نستعین
اگر از جسم بگذري و به جان رَسي به حادثي رسیده باشي؛
حقّ قدیم است؛ از کجا یابد حادث قدیم را؟!
«ما لِلتُّرابِ وَ رَبِّ الأَرباب؟»
نزدِ تو آنچه بدان بجهی و برهی، جان است، و آنگه اگر جان بر کف نهي، چه کرده باشی؟
«عاشقانات سویِ تو تحفه اگر جان آرند
به سَرِ تو که همی زیره به کرمان آرند»
زیره به کرمان بري، چه قیمت و چه نرخ و چه آبروی آرَد؟
چون چنین بارگاهي است، اکنون او بينیاز است، تو نیاز ببر؛ که بينیاز «نیاز» دوست دارد.
بهواسطهی آن نیاز از میانِ این حوادث، ناگاه، بجهی؛ از قدیم چیزی به تو پیوندد و آن عشق است:
دامِ عشق آمد و در او پیچید؛ که «یُحِبُّونَهُ تأثیرِ یُحِبُّهُم» است.
از آن قدیمْ قدیم را ببینی «و هُوَ یُدرِکُ الاَبصارَ» این است تمامی این سخن که تماماش نیست، إلیٰ یوم القیامة تمام نخواهد شد.
• متن: مقالات #شمس_تبریزی ، تصحیح دکتر محمّدعلی موحّد، نشر خوارزمی، ۱۳۶۹.
• موسیقی: کنسرت خموشانه، محمدرضا لطفی و محمد قوی حلم، دستگاه آواز ابوعطا، ۱۳۸۵.
• به نقل از کانال این سو
عضویت در گروه #شعر و هنر ما 🍃 :
https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb