eitaa logo
⚘️ڪانال ارتبـاط بـا خـدا،درمـان،شـرعـۍ⚘️
29.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
370 ویدیو
46 فایل
***💕﷽💕*** 🌀🔻منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯درثواب آنها شریڪ شوید🔻 ★ڪانال ارتباط با خدا💟👇دربرنامـه ایتـا(بدون نیاز ب فیلترشکن)👇💟 https://eitaa.com/joinchat/4184932569C41a2f7ffc7 🔍آرشیو=گروه2️⃣نفره درست کن برای ذخیره ادعیها♠️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️روز ششم محرم2▪️ ✔️شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع) قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود: ▪️سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن ▪️بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ ▪️اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ ▪️هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌كنم و او را به قتل مي‌رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده استكه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي‌فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشددور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند.  ▪️هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ. آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان. آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد. 📚 منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی   https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔲🕌💧🔲🕌💧🔲🕌💧🔲🕌💧🔲 🏴 روز  ششم : قاسم بن الحسن عليه السلام روز عاشورا حضرت قاسم علیه السلام خود را آماده جنگ كرد، به حضور امام حسين عليه السلام براى اجازه گرفتن آمد، امام او را در آغوش گرفت و مدتى با هم گريه كردند، سپس قاسم اجازه طلبيد، امام به او اجازه نمی داد، قاسم آنقدر پابپا نمود و مكرر طلب اجازه كرد، امام عليه السلام به او اجازه داد، او در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود به ميدان تاخت و چنين رجز مىخواند: ان تنكرونى فانا بن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن «اگر مرا نمىشناسيد من پسر حسن سبط پيامبر برگزيده و امين خدا هستم اين حسين عليه السلام است كه همچون اسير گروگان شده در بين مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سيراب نسازد». حمله سخت بر دشمن كرد و با آن سن كم سه نفر يا بيشتر از دشمن را كشت. حميد بن مسلم كه از سربازان عمر سعد بود نقل مىكند: از خيام حسين عليه السلام نوجوانى به سوى ميدان بيرون آمد كه چهرهاش مانند نيمه قرص ماه می درخشيد، شمشيرى بدست داشت و پيراهن بلندى پوشيده بود و وارد جنگ گرديد. عمرو بن سعد ازدى (لعنة الله علیه) گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر اين نوجوان حمله كنم، گفتم: عجبا! تو به اين نوجوان چه كار دارى سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمی كنم، بگذار همانها كه او را احاطه كرده و با او می جنگند كار او را تمام كنند. عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من بايد بر او يورش برم، و جهان را بر او سخت گيرم، آن حضرت كه مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در كمين او قرار گرفت و چنان شمشير بر سر مبارك قاسم زد كه سر او شكافته شد و قاسم به صورت بر روى زمين افتاد و فرياد زد: «يا عماه!» (عمو جان به دادم برس). وقتى كه صداى قاسم به گوش امام رسيد، آن حضرت مانند عقابى كه از بالا به زير آيد، صفها را شكافت و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله كرد تا عمر بن سعد ازدى رسيد، شمشير به سوى او وارد كرد، او دستش را به پيش آورد و از آرنج قطع گرديد، آن ملعون نعره كشيد، دشمن براى نجات او حمله كردند، در همين ميان پيكر نازنين قاسم زير سم ستوران قرار گرفت، وقتى كه گرد و غبار فرو نشست ديدند امام حسين علیه السلام در بالين قاسم است و آن نوجوان در حال جان كندن است. و پاى خود را بر زمين می سايد و روحش آماده پرواز به سوى بهشت است. امام فرمود: «عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك». «سوگند به خدا بر عمويت سخت است كه او را بخوانى، به تو جواب ندهد، يا اگر جواب دهد به حال تو سودى نداشته باشد». ا▪️▪️🔲▪️▪️ا ناگهان بر سر قتل تو چه دعوا شده است بند بند بدنت آه زهم وا شده است چه بلایی به سر صورتت آمد قاسم وای این نیزه چه سان در دهنت جا شده است؟! زانوانت چه شده حرف بزن قاسم جان ساق پاهای تو برعکس چرا تا شده است ؟!! سر انگشت تو را هم به غنیمت بردند چه قدر روی تنت حادثه امضا شده است...! مهره های کمرت دور و برت می ریزد اینچنین ریختنت آه معما شده است... الا لعنة الله على القوم الظالمين https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
✨تشرفات ملاقات با امام زمان عج✨ ✳️یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت امام زمان را داشت. مدتها ریاضت کشید و کوشید ولی نشد. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف رو آورد، اما نتیجه نگرفت. ✨روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر بروی». 👈🏻او نیز رفت و در آنجا چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد. روزهای آخر بود که به او گفتند: «الان امام زمان، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند». سریعا به آنجا رفت. ‼️ وقتی رسید دید امام زمان نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز میگویند. سلام کرد، حضرت پاسخ دادند و اشاره به سکوت کردند. 🔓دید پیرزنی قد خمیده با عصا آمد و قفلی را داد و گفت: اگر ممکنه برای رضای خدا این قفل را از من سه شاهی بخرید که به سه شاهی پول محتاجم. 👴🏾پیرمرد قفل را دید سالم است و گفت: این قفل هشت شاهی ارزش دارد... من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی، قیمتش خواهد بود! پیرزن گفت: نه، نیازی ندارم. ✨پیرمرد با سادگی گفت: تو مسلمانی، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حقت را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم سود ببرم، به هفت شاهی میخرم، زیرا بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافیست. باز تکرار میکنم: قیمت واقعی آن هشت شاهی است، چون من کاسبم و باید سود ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم! پیرزن باورش نمیشد. پیرمرد هفت شاهی به او داد و قفل را خرید. 🌹همین که پیرزن رفت، امام به من فرمودند: «این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. 🔴❌چله نشینی لازم نیست، به جِفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار... همه میخواستند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمیگذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی میکنم.» 📚 ملاقات با امام عصر 📚حکایتهای معنوی https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
💐بسم الله 💠در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم. 🔹اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر می‌‌ایستد. خودش و فرزندانش شهید می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌... 🔹دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد 🔹سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما را، هم دنیا را می‌خواهد هم آخرت را. هم می‌خواهد حسین (ع) را راضی‌ کند هم یزید را. هم عمارتِ ری را می‌خواهد، هم احترامِ مردم را. نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد، نه‌ از خوشنامی. هم آب می‌خواهد هم آبرو. دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد. نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی ما آدم‌هایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست! ⚡️بیش از همه از عمر سعد شدن باید ترسید... https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ (علیهم السلام) الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ... سلام بر عبدالله بن الحسین (علی اصغر) کودک شیرخواره تیر خورده و به خون تیپده     https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
⚘️ڪانال ارتبـاط بـا خـدا،درمـان،شـرعـۍ⚘️
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ (علیهم السلام) الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ..
«عبدالله بن الحسين» طفل شيرخوار امام حسين(عليه السلام) مشهور به «علي اصغر» بود. نام مادرش «رباب» دختر «امرء القيس بن عدي بن اوس بن جابر بن کعب بن عليم بن جناب بن کلب» و مادر رباب «هند الهنود» نام داشت.[1] وقتى حسین علیه السلام دید كه آنها بر كُشتن او پافشارى مى كنند، قرآنى را گرفت و آن را باز كرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «كتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، میان من و شما [داورى كند] . اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟!» سپس به سوی خیمه ها برای وداع رفت که امّ کلثوم خدمت امام رسید و فرمود : «برادرجان! این طفل به مدّت سه روز است که جرعه آبى ننوشیده است، از این گروه کمى آب بطلب!». امام(علیه السلام) با شنیدن این سخن، طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود: اى مردم! شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و کسى جز این طفل که بى هیچ گناهى از تشنگى مى سوزد، نمانده است، او را با جرعه آبى سیراب کنید. [2] امام به علي اصغر مي‌نگريست که ناگاه «حرمله بن کاهل اسدي» با تيري علي را نشانه گرفت و او در دست امام ذبح شد. آن حضرت دست خود را زير گلوي او گرفت، دستش پر از خون شد و آن را به جانب آسمان پاشيد.[3] و سر پاشیدن خون به آسمان این بود که مراتب عبودیت و فناء حسینی را همه اهل آسمان و زمین ببینند و همت عالیه او معلوم شود که در راه حق حتی طفل شیرخوار خود را فدای خداوند و دین جدش رسول خدا نمود و تسلیم رضای خداوند است. آن‌گاه عرضه داشت:« پروردگارا! خیر ما را در این خون قرار ده و انتقام‌مان را از این ستمگران بگیر.» .[4] امام باقر(عليه السلام) فرمودند: هرگز قطره‌اي از آن خون به زمين نريخت (توسط فرشتگان به آسمان برده شد).».[5] چرا که ملائکه آسمان می‌خواستند خون را به سوی جنت ببرند چنانچه این مطلب در زیارت چهارم تحفه الزائر وارد شده است.[6] سپس امام حسين (عليه السلام) فرمود:«هوّن بي، ما نزل بي انّه بعين الله پروردگارا هر چه بر سر من مي‌آيد، در برابر چشمان توست؛ از اين رو (همگي) بر من آسان است.» [7] سپس ادامه دادند: «پروردگارا اگر ياري‌ات از آسمان را از ما دريغ داشتي پس آن (نصر و ياري) را براي کسي (مهدي) که از ما بهتر است قرار ده، و انتقام ما را از اين ستمکاران بگير. و آنچه بر ما مي‌گذرد ذخيره آخرتمان قرار ده.».[8] پس از آن امام، علي را از اسب پايين آورد بر او نماز گزارد. و براي او با شمشير، قبري حفر فرمود و بدن کوچکش را که غرق در خون شده بود دفن نمود.[9] پی نوشت : [1] . مقاتل الطالبيين، ص 89 [2] . معالى السبطين، ج 1، ص 418. [3] . مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32 [4] . ارشاد مفید، ج 2، ص 108 [5] . اللهوف، ص 59 [6] . وقایع الایام ص 515. [7] . الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 169 . [8] . تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448 . [9] . مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32        https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا