ای ماه بلند گریه شمشیر من است
در این شب قدر آخرین تیر من است
من بی خبرم ز قدر خود،...ای مهتاب
امشب تو به من بگو چه تقدیر من است
@esharenakhana
اشاره های ناخوانا
هان یمن! ای جوان پیر من!...
Untitled Session 2_mixdown.mp3
2.48M
هان یمن !
ای جوان پیر من
چهره ات چقدر حرف میزند
پیرمرد سالخورده!
گرچه پیری و به زیر بار سالهای سال تجربه
استخوان شکانده ای
شاد و زنده ای
هنوز هم شباب مانده ای
جامه ات هنوز جامه ای ز عهد و سنت پیمبر است
گوئیا لشکر پیمبری! که پا به وقت ما گذاشتی
تو! کنار آیه های وحی
لا به لای کوچه های دهر
خویش را به روزگار ما رسانده ای
ظاهر تو ظاهراً قدیمی است
در نگاه کهنه مغز ها
کهنه ای ولی
در نگاه آنکه اهل توست
آنکه وعده ی خدا براش وعده ای تحققی ست
آنکه آیه های وحی را
گو که از خود پیمبرش شنیده است
گو محمدی دوباره روبروش دیده است
درنگاه او
تازه ای و با طراوتی
تو همان کسی که زیر خاک های کهنه گی
جا نمانده ای
تو! اویسی و
بویی از حبیب را
در حوالی زمانه های ما شنیده ای
کوه و دشت و سنگلاخ های از قدیم تا به حال را
طی نموده ای
تا که خویش را به این زمانه با تمام خستگی رسانده ای
هان اویس؟!
ای جوان پیر من
ای یمن
تو!
خنجرت خنجر گذشته نیست
مثل سنگ های غزه نو به نو در این زمانه حرف میزند
گفته ما رمیت اذ رمیت و تیغ می کشد
کشتی جدید ها به پای خنجر قدیم تو
بد به گل نشست
ادعای پیشرفته شان شکست
آنکه گفته تو
کهنه و قدیمی ای اگر
یک دلیل آورد کتاب وحی کهنه و قدیمی است
قادرست که تو را کهنه بشمرد ولی شگفت که
این کتاب
مال بعد و بعدهاست و پسینی است
آخرالزمانی است
پس تو هم یمن که در معیت کتاب وحی آمدی
آخرالزمانی و پسینی ای
اسفند/۱۴۰۲
@eshareNakhana
یک جنس دیگری شده با غزه روز قدس
گویا که آمدست خدا غزه روز قدس
عشقست و عشق و عشق، کجایند عاشقان؟
هر سه یکی ست «کرببلا» «غزه» «روز قدس»
فروردین/۱۴۰۳
@eshareNakhana
أَنْتَ اَلْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ اَلْمَفْزَعُ فِي اَلْمُلِمَّاتِ، لاَ يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلاَّ مَا دَفَعْتَ، وَ لاَ يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلاَّ مَا كَشَفْتَ.
تنها تو در دشواریها خوانده میشوی و در بلاهای سخت و دشوار، تنها تو پناهگاهی. بلاهای سخت و دشوار از انسان دور نمیشود، مگر آنچه را که تو دور کنی؛ و از گرههای رنجآور، چیزی گشوده نمیشود، مگر آنچه را تو بگشایی.
فرازی از دعای هفتم صحیفه سجادیه
امان از نیمه شب
و ظلمت تو در توی ش
چه وزنی دارد
سنگینیش استخوانت را خورد میکند
آنقدر آهسته آهسته میرود که دیگر آمدن صبح را باور نمیکنی
شب، سیاهیش وزن دارد
به وضوح با دستانت لمسش میکنی
عوضش او چنان تو را در خود میفشرد
که گو تابوتی تو را در خود حصر کرده
و به صحنه ی مرگ مشایعتت میکند
شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آن که شمع رویت به رهم چراغ دارد ...
«حافظ»
شعر رهبری برای عملیات وعده صادق
دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد بههم پیچ و چون صبا مگریز
تو را است معجزه در کف، ز ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
تو موج غیرت و عزمی، ز بحر بیم مدار
حذر ز غرش طوفان مکن ز جا مگریز
ز سست عهدی ایام دلشکسته مشو
نشانه باش چو پرچم، ز بادها مگریز
چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز
تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا مگریز
به نوشخند منافق ز ره کنار مگیر
به زهرخند معاند به انزوا مگریز
چو ره به قبلهای امن است پایمردی کن
خطا مکن، ز توهم به ناکجا مگریز
چو تیر را هدف گیر و بر هدف بنشین
ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز
امین خلق و امانتگزار یزدان باش
به صدق کوش و خطر کن ز مدعا مگریز
اشاره های ناخوانا
شعر رهبری برای عملیات وعده صادق دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد بههم پیچ و چون صبا مگریز
#بازنشر
مافتنه گر شدیم و جهان فتنه گرگریز
هر کار می کنیم جماعت! مگر گریز
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شر خیر ماست، ما که نبودیم شرگریز
گاهی به جنگ دوست و گاهی به صلح غیر
از هر اصول و مصلحتی سخت در گریز
اهل جنایتیم و مکافات میکشیم
پس ما قمار باز و جهانی خطر گریز
آمد خبر ز مرگ، دویدیم سمت مرگ
پا پس نمیکشیم،،،،،خدا! مرگ بر گریز
#مربع
دنبال دردسر، سرمان درد میکند
دنبال ما نباش توای دردسر گریز!
سعیدصاعدی
20/آذر/۹۸
@esharenakhana
ز تند باد حوادث مرا گذر دادند
برون ز طاقت من بود و جان به در دادند
عطای دوست بدان در حساب جا نشود
هنوز کار نکردی و پیشتر دادند
تمام دار و ندار من ست مشتی خاک
به لطف اوست به جایش تمام زَر دادند
و گاه بودم و گاهی نبوده ام در کار
چه بی حساب مرا مزد مستمر دادند
# # #
تمام راه من و تو بلا و کرببلاست
خوشا به حال شهیدان به پاش سر دادند
شکست خورده ی طوفان اگر که ما هستیم
حکایتی ست، إزایش به ما ظفر دادند
و خواجه گفته به ما سِرّ قصه را، بشنو
هر آنچه را که عطا گشته در سحر دادند
۴/اردیبهشت/۱۴۰۳
@esharenakhana
اشاره های ناخوانا
ز تند باد حوادث مرا گذر دادند برون ز طاقت من بود و جان به در دادند عطای دوست بدان در حساب جا نشود ه
ز تند باد حوادث.mp3
3.5M
زتند باد حوادث مرا گذر دادند
برون ز طاقتمنبود و جانبهدر دادند
۴/اردیبهشت/۱۴۰۳
@esharenakhana
کودک فلسطینی.mp3
4.56M
مرد زندگی هستی کودک فلسطینی!
کودکان ما اما گشته اند تزئینی
تو، معلم درسِ، استقامت مایی
فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ»هایت گشته درسِ تمرینی
کودکان مثل تو خود روایت از فتحند
بچه هایی از نسل مرتضای آوینی
با صدای قرآنیت فتح را تلاوت کن
و مرا به جهدی خوان با جهاد تبیینی
هان بخوان «فَتَحْنا» را فتح آشکارا را
آنچه را که ما کوریم آنچه را که میبینی
طفل های ما خوابند گوششان اذان خواهد
تو بیا موذن باش کودک فلسطینی
اسفند/۱۴۰۲
@esharenakhana
خوف و رجای توسعه
«آیا ما میتوانیم دست از امید داشتن به پیمودن راه توسعه بکشیم و در عین حال به تفکر در باب همین توسعه و راهی که غرب پیمود امید داشته باشیم؟
آیامقام خوف و رجا در توسعه را میتوانیم دریابیم؟....»
📜ادامه متن در سایت سرای هنر و اندیشه:
https://soha-sima.ir/4078/
📎عموما با این زبان نمی نویسم
چندی پیش، پیش آمد و اینطور نوشتم و بنا نداشتم انتشارش دهم ولی گفتم شاید به مساله ی این چند روز راجع به توجه به تولید خارجی بی ربط نباشد
@esharenakhana
آهوی غزل، یا خر منطق نچراندیم
نه شعر سرودیم و نه هم فلسفه خواندیم
یک دست به پا، دست دگر بر روی آن دست
لنگان خرک خویش کشاندیم و کشاندیم
هی سایه یمان در پی و ما هم که فراری
خود را ز پی خود چه دواندیم و دواندیم
بی فتنه و آشوب به جانان نرسد جان
ما اهل صلاحیم و به مقصد نرساندیم
باید که شبانِ رمه باشیم چو چوپان
اما عوضش هی رمه ی خویش رماندیم
۲۵/اردیبهشت/ ۱۴۰۳
@esharenakhana