eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفاقت را از بچه ها یاد بگیرین😜😑😂😂👌 😊 @de_bekhand ☺️
اهدایی شما👇🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 #مداحی کنار کنگره آمریکا از مهدی دردشتیان👆 #محرم @khabarnews2 👈ایتا
فوق العاده های کانال👇❤️
فصل 36 كتاب صبح ساحل وقتى در كوفه بودم، اين آيه را مى خواندم: (وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَـوَ تِ وَالاَْرْضَ): "تخت خدا همه آسمان ها و زمين را فرا گرفته است"؟172 مى خواستم بدانم معناى "تخت خدا" چيست. از بعضى ها سؤال كردم، آن ها به من گفتند: خدا تخت بزرگى دارد و بر روى آن نشسته است و فرمان مى دهد. آن ها به من گفته اند كه وقتى روز قيامت فرا مى رسد خدا بر تخت پادشاهى خود مى نشيند و مردم به او نگاه مى كنند و گروهى هم در پاى آن تخت به سجده مى افتند. حالا وقت آن است كه از امام صادق(ع) معناى اين آيه را بپرسم. امام در پاسخ چنين مى گويد: "منظور از تخت خدا، علم و دانش خداست، علم و دانش خدا همه زمين و آسمان ها را فرا گرفته است. هيچ چيز از علم خدا پوشيده نيست".173 آرى! وقتى پادشاهى بر روى تخت خود مى نشيند، در واقع او قدرت و احاطه خود را به حكومت خود نشان مى دهد. تخت پادشاه، نشانه قدرت او بر كشورش است. خدا هم با علم خودش به همه هستى احاطه دارد، هيچ چيز بر خدا پوشيده نيست. هر برگ درختى كه از درختان مى افتد خدا از آن آگاهى دارد. خدا تختى ندارد كه بر روى آن بنشيند و بر آفريده هاى خود فرمان بدهد، خدا بالاتر و والاتر از اين است كه بخواهد در مكانى قرار گيرد. خدا از همه صفاتى كه آفريده ها دارند، پاك و منزّه است. اكنون ديگر مى دانم كه چگونه بايد قرآن را به مطمئن ترين شيوه بفهمم، آرى! خدا اهل بيت(ع) را براى هدايت ما معيّن كرد و از همه ما خواست تا قرآن را از آنان بياموزيم. ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian
فصل 37 كتاب صبح ساحل آيا آن جوان را مى بينى، اسم او طاووس است. طاووس يمانى. او هم از شهر كوفه به مدينه آمده است. او جبرگرا مى باشد، يعنى اعتقاد دارد كه انسان در انجام كارهاى خود مجبور است و انسان اختيارى از خود ندارد. گوش كن! امام با او سخن مى گويد: ــ عقيده تو در مورد انسان چيست؟ ــ من مى گويم كه انسان مجبور است و اختيارى از خود ندارد. ــ طبق عقيده تو آيا انسان گنهكار در روز قيامت مى تواند به خدا بگويد "خدايا من مجبور بودم گناه كنم، من هيچ اختيارى از خود نداشتم". ــ آرى. او مى تواند چنين سخنى بگويد. ــ اگر اين طور است، پس چرا خدا گنهكاران را به جهنّم مى فرستد؟ چرا آنان را عذاب مى كند؟ اينجا طاووس سكوت مى كند و به فكر فرو مى رود، او نمى داند چه بگويد، تا به حال كسى اين گونه با او سخن نگفته است. او با خود مى گويد من چند راه بيشتر ندارم: اول: اين كه بگويم عذاب جهنّم دروغ است و خدا هيچ كس را به جهنّم نخواهد برد. اين سخن كه با قرآن مخالف است. دوم: اين كه بگويم خدا با اين كه مى داند گنهكاران مجبور بوده اند، آنان را به جهنّم مى برد و اين ظلمى آشكار است و خدا هرگز به بندگانش ظلم نمى كند. سوم: اين كه دست از جبرگرايى بردارم و باور كنم كه خدا به انسان اختيار داده است. همه نگاه ها به طاووس است، او اكنون رو به امام مى كند و مى گويد: "من هرگز با حق و حقيقت دشمنى ندارم، من سخن تو را قبول مى كنم و از عقيده باطل خود توبه مى كنم".174 شكر خدا كه طاووس از جبرگرايى دست برداشت. آيا مى دانى جبرگرايى ميراث حكومت بنى اُميّه است؟ بنى اُميّه سال هاى سال است كه با ترويج اين اعتقاد توانسته اند بر مردم حكومت كنند. وقتى مردم باور كردند كه انسان هيچ اختيارى از خود ندارد، پس ديگر هرگز يزيد را به خاطر كشتن حسين(ع) سرزنش نخواهند كرد، زيرا طبق جبرگرايى، يزيد هيچ اختيارى از خود نداشته است، او مجبور بود اين كار را بكند، اين اراده خدا بوده است كه حسين(ع) كشته شود! بنى اُميّه اعتقاد به آزاد بودن انسان را بدعت در دين مى دانستند و طرفداران اين عقيده را به زندان انداخته يا به قتل مى رساندند. امروز همه ما باطل بودن جبرگرايى را متوجّه شديم. شيعه واقعى كسى است كه به "عدالت خدا" اعتقاد دارد، براى همين او هرگز جبرگرا نمى شود. انسان جبرگرا چنين باور دارد: "گنهكار مجبور به گناه بوده است و نمى توانسته گناه را ترك كند، امّا باز هم خدا او را به جهنّم مى اندازد". و معلوم است اين ظلمى آشكار است و خدا هرگز به بندگانش ظلم نمى كند. * * * من شنيده ام بايد به قضا و قدر ايمان داشته باشم. خداوند براى همه انسان ها، آينده اى را پيش بينى كرده است كه به آن "تقدير" مى گويند، تقدير همان سرنوشت هر انسان است كه به آن "قضا و قدر" هم گفته مى شود. پيامبر فرموده است: "هر كس به تقدير خدا ايمان نداشته باشد، خدا در روز قيامت به او نظر رحمت نمى كند".175 اكنون سؤالى در ذهن من نقش مى بندد، منظور از اين سرنوشت (قضا و قدر) چيست؟ اگر خدا به من اختيار داده است و من در انجام كارهاى خود اختيار دارم، پس ديگر سرنوشت (قضا و قدر) چه معنايى دارد؟ اگر خدا زندگى مرا قبلا برنامه ريزى كرده است، پس چگونه مى شود كه من در انجام كارهاى خود اختيار داشته باشم؟ من بايد اين سؤال را از امام صادق(ع) بپرسم. امام به من مى گويد: ــ آيا مى خواهى سرنوشت يا قضا و قدر را در يك جمله برايت بيان كنم؟ ــ آرى. مولاى من! ــ وقتى روز قيامت فرا برسد و خدا مردم را براى حسابرسى جمع كند، از قضا و قدر يا سرنوشتِ آن ها سؤال نمى كند، بلكه از اعمال آنان سؤال مى كند. بايد در اين جمله فكر كنم. منظور از اين سخن چيست؟ خدا هم در روز قيامت هنگام حسابرسى از انسان سؤال مى كند: چرا دروغ گفتى؟ چرا شراب خوردى؟ چرا دزدى كردى؟ اين سؤال ها سؤالات درستى است، زيرا اين سؤال ها درباره اعمال انسان است، خدا هرگز نمى گويد: چرا مريض شدى؟ چرا عمر تو كوتاه بود؟ چرا سفيدپوست شدى يا چرا سياه پوست شدى؟ زيرا اين ها چيزهايى است كه به سرنوشت (قضا و قدر) برمى گردد. اين سخن امام را بار ديگر گوش كن: "هر چه خدا از آن سؤال نمى كند، به قضا و قدر برمى گردد، هر چه كه به كارهاى انسان برمى گردد، از قضا و قدر نيست". اين كه عمر من چقدر باشد، پنجاه سال زندگى كنم يا هفتاد سال، اين به قضا و قدر برمى گردد، امّا اين كه من در مدّت عمر خود چه كارهايى انجام داده ام، به خود "عمل و كردار" من مربوط مى شود و جزء قضا و قدر نيست. زندگى من دو محدوده جداگانه دارد: محدوده اول: محدوده عمل. در اين محدوده همه كردار و رفتار من جاى مى گيرد (نماز خواندن، كمك به ديگران، روزه گرفتن، دروغ گفتن، غيبت كردن و...). محدوده دوم: محدوده قضا و قدر. در اين محدوده سرنوشت من جاى مى گيرد (مدّت عمر من، بيمارى و سلامتى من، بلاها، سختى ها و...). اين دو محدوده هرگز با هم مخل
وط نمى شود.176 خدا فقط در روز قيامت در مورد محدوده اوّل از من سؤال مى كند زيرا من مسئول كردار و رفتار خود هستم. آرى! خدا هرگز عمل و كردار مرا برنامه ريزى و تقدير نمى كند، اين خود من هستم كه با اختيار خود، عمل و كردار خود را شكل مى دهم. خدا به حكمت خويش، روزى عدّه اى را كم و روزى عدّه اى را زياد قرار مى دهد، عدّه اى در بيمارى و سختى هستند و عدّه اى هم در سلامتى. عدّه اى در جوانى از دنيا مى روند و عدّه ديگر در پيرى. اين ها از قضا و قدر است، امّا اعمال من، ربطى به قضا و قدر ندارد، اعمال من به اختيار من ارتباط دارد. من در هر شرايطى كه باشم، اختيار دارم و مى توانم راه خوب يا راه بد را انتخاب كنم.177 * * * اكنون امام براى ما ماجرايى از حضرت عيسى(ع) نقل مى كند: عيسى(ع) با عدّه اى از ياران خود از شهرى عبور مى كردند، در آن محله غوغايى برپا بود و همه شادى مى كردند. عيسى(ع) رو به ياران خود كرد و گفت: ــ چه خبر است؟ چرا اينان اين گونه شادى مى كنند؟ ــ مراسم عروسى است. امشب دختر يكى از اهل اين محله به خانه بخت مى رود. ــ آن ها امشب شادى مى كنند و فردا به عزا خواهند نشست! ــ براى چه؟ ــ امشب عروس از دنيا خواهد رفت. حضرت عيسى(ع) و يارانش از آنجا گذشتند. روز بعد بار ديگر گذر آن ها به آن محله افتاد، ياران عيسى هيچ نشانه اى از عزا نديدند. مردم هنوز مشغول شادى بودند. يكى از ياران عيسى به او رو كرد و گفت: ــ اى عيسى! ديروز به ما گفتى كه شب هنگام، عروس خواهد مرد، امّا او هنوز زنده است؟ ــ هر چه خدا خواست، همان مى شود. با هم نزد اين خانواده برويم. در خانه به صدا در مى آيد، بعد از كسب اجازه، عيسى و يارانش وارد خانه مى شوند. عيسى به عروس مى گويد: ــ اى عروس! برايم بگو چه كار خيرى انجام دادى؟ ــ ديشب فقيرى به در خانه ما آمد. او گرسنه بود و براى گرفتن غذا آمده بود. همه مشغول كارهاى جشن عروسى بودند، من هم بايد به مهمانان رسيدگى مى كردم، او يك بار ديگر صدا زد، من از جا برخواستم و غذايى را به او دادم. ــ از جاى خود بلند شو! عروس از جاى خود برمى خيزد، يك مار از زير لباس او بر زمين مى افتد. عيسى(ع) به عروس مى گويد: "خدا به خاطر آن كار خوب، اين بلا را از تو دفع كرد".178 اكنون من به فكر فرو مى روم، باز سؤال ها به ذهنم هجوم مى آورند، قرار بود كه آن عروس آن شب از دنيا برود، اين سرنوشت او بود، چطور شد كه سرنوشت (قضا و قدر) تغيير كرد؟ اينجاست كه امام از اعتقاد به "بَدا" برايم سخن مى گويد و اشاره مى كند كه اعتقاد به آن، عظمت و بزرگى خدا را نشان مى دهد.179 من بار اوّلى است كه اين كلمه را مى شنوم: "بَدا"! بَدا يعنى: تغيير در سرنوشت (تغيير در قضا و قدر).180 در ماجراى آن عروس، سرنوشت اوّل اين بود كه عروس از دنيا برود، امّا به خاطر اين كه او صدقه داد، خدا سرنوشت ديگرى براى او رقم زد. خلاصه آن كه خدا در مورد آن عروس دو سرنوشت رقم زده بود: سرنوشت اول: اگر آن عروس دل آن فقير را بشكند، عمرش كوتاه باشد. سرنوشت دوم: اگر به فقير كمك كند عمرش طولانى باشد. وقتى كه آن عروس به فقير كمك كرد، خدا سرنوشت دوم را براى او رقم زد و عمر او را طولانى نمود. در واقع حضرت عيسى(ع) از سرنوشت اوّل باخبر شده بود، اگر عروس به فقير كمك نمى كرد، حتماً عروس از دنيا مى رفت. مواظب باش! مبادا فكر كنى كه خدا نمى دانست كه آن عروس چه كارى انجام خواهد داد! خدا از اوّل هم مى دانست كه آن عروس به آن فقير كمك مى كند، هيچ چيز از علم خدا پوشيده نيست. آيا مى دانى فايده اعتقاد به بَدا چيست؟ وقتى من به بَدا اعتقاد داشته باشم، مى دانم كه مى توانم با كار خير در سرنوشت خود، تغييراتى بدهم. اين باعث مى شود كه من در مسير زندگى خود دقّت كنم. من مى توانم به اذن خدا سرنوشت خود را تغيير بدهم، سرنوشت (قضا و قدر) از روز نخست، قطعى و يكنواخت نيست و من اسير قضا و قدر نيستم، من مى توانم سرنوشتى را جايگزين سرنوشت ديگر كنم. يهوديان اعتقاد دارند كه وقتى خدا سرنوشتى را براى كسى معيّن كرد تا پايان عمر آن سرنوشت با او همراه است و هر چه او بخواهد و تلاش كند، آن سرنوشت تغيير نمى كند، گويا كه سرنوشت، خداىِ دوم انسان است و حتّى خود خدا هم نمى تواند بر روى آن اثر بگذارد و آن را تغيير بدهد!! امام مى خواهد به ما بگويد: سرنوشتى كه خدا براى ما مشخّص كرده است، بستگى به عمل ما دارد و ما مى توانيم (به اذن خدا) با اعمال خود آن را تغيير دهيم! خدا در آيه 12 سوره "رعد" در قرآن گفته است: "خدا سرنوشت هيچ گروهى را تغيير نمى دهد، مگر آن كه آنان در زندگى خود تغييرى بدهند". خدا مرا موجودى با اختيار آفريد، من در انجام كار خير يا بد آزاد هستم، اگر گناهى را انجام بدهم، در روز قيامت عذاب خواهم شد چرا كه اين كار را به اختيار خود انجام دادم، امّا نكته مهم اين است كه اثر گناه من فقط براى روز قيامت نيست، بلكه بعضى
از گناهان من باعث مى شود كه عمر من كوتاه بشود همانطور كه كار خوب من مى تواند عمر مرا طولانى كند، ممكن است يك كار خوب، يك بيمارى بزرگ را از من دور گرداند. همه اين ها، نتيجه اعتقاد به "بدا" مى باشد كه امام آن را براى ما بيان كرد. ـــــــــــــــــــــــــ شما فصل 36 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد. مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش شمع فانتزی رنگی🌹 #فروارد کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه آموزش #جدید گذاشتم👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا