eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
••🌸🌱•• مشخصات: 🤓 🌺خاطرات خانم زهرا رحیمی ، همسر جانباز 💞کتاب : در حسرت یک آغوش💞 🕊قسمت : پنجاه و ششم🕊 فصل دوم : تابستان سید دوست داشت 😇کمک‌ دستم باشد. دلش می‌خواست همۀ آنچه را که یک مرد برای همسرش انجام می‌دهد، برایم انجام دهد. این را از نحوۀ رفتارش می‌فهمیدم. هر از گاهی که خریدی 🛒داشتم سوار بر ویلچرش می‌شد، تا سر خیابان می‌رفت و چیزهایی را که لازم داشتم، می‌خرید و می‌آورد. از وقتی‌ که بیرون می‌رفت و دوری می‌زد روحیه‌اش بهتر شده بود. گرچه از همان روز اول اثری از ناراحتی😔 بر چهره‌اش نمی‌دیدم. اوایل تا سر خیابان می‌رفت و زود برمی‌گشت. کم‌کم فاصلۀ رفت و برگشتش طولانی‌تر شد. نمازی نبود که به مسجد🕌 نرود و به جماعت نخواند. نماز جمعه‌اش هم همیشه پابرجا بود. گاهی تا چند ساعت پس از نماز نمی‌آمد و از دیر آمدنش نگران می‌شدم. یک روز وقتی آمد دیدم چهره‌اش پریشان است. دلیلش را که پرسیدم گفت: «توی خیابون لاستیک ویلچرم گیر کرد به یک مانعی و چپ شد و من هم افتادم رو زمین. چند دقیقه‌ای همون طوری افتاده بودم و ویلچر هم روم بود تا اینکه چند نفر اومدند و ویلچر رو سرپا کردند و من رو نشوندند روی اون.» این را که شنیدم بی‌صدا برایش گریه 😭کردم و تا جایی که می‌توانستم به دور از چشم سید دلم را خالی کردم. سمیه کلاس 🎒سوم بود و روح‌الله یک‌سال از او عقب‌تر. سید تا پنج کلاس سواد داشت، در حد خواندن و نوشتن. به سمیه و روح‌الله املا می‌گفت و در درس‌ها کمک‌شان می‌کرد. حالا که سمیه و روح‌الله خواندن و نوشتن یاد گرفته بودند، کنار خود می‌نشاندشان و می‌گفت هر کدام یک قرآن دست بگیرند. سید می‌خواند و بچه‌ها حظ می‌بردند. می‌خواست در کنار سوادآموزی، قرآن هم به آنها بیاموزد. سید هم تصمیم به درس‌ خواندن گرفت. علاقۀ عجیبی به یادگیری داشت و همیشه دوست داشت سوادش بیشتر از چیزی باشد که هست. هماهنگ کردیم تا معلم به خانه‌مان بیاید و به سید درس📕 بدهد. هر روز صبح که بچه‌ها به مدرسه می‌رفتند، معلم سید هم به خانه می‌آمد. گاهی که از آشپزی 👩‍🍳و کارهای خانه فارغ می‌شدم، می‌آمدم کنار سید می‌نشستم و من هم گوش می‌دادم. ادامه دارد ....... ••🌸🌱•• eitaa.com/mashgheshgh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاغذی مناسب جشنها و تولد😍😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️آموزش ساخت چند زیبا با وسایل دور ریز. مگنت یخچالش عالیه👌😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
••🌸🌱•• مشخصات: 🤓 🌺خاطرات خانم زهرا رحیمی ، همسر جانباز 💞کتاب : در حسرت یک آغوش💞 🕊قسمت : پنجاه و هفتم🕊 فصل دوم : تابستان معلم های سید همیشه از استعداد او تعریف می کردند👏 یکی از آنها می گفت : روز اولی که به من پیشنهاد تعلیم یک جانباز قطع نخاعی رو دادند، با خودم گفتم کار خیلی سختیه. حتماً کلی باید تکرار کنم تا یاد بگیره، اما حالا می‌بینم این جوری نیست و خیلی از مسائل رو با یک‌بارگفتن، چنان یاد می‌گیره که دانش‌آموزهای معمولی کمتر این طوری‌اند.» نوشتن 📝سختش بود. نمی‌توانست قلم✏️ را خوب در دستش بگیرد. دستانش را می‌توانست تکان دهد، اما خوب نمی‌توانست انگشتانش را مثل بقیه کنار هم ردیف کند. هر بار که دستش 👋را تکان می‌داد، انگشتانش نامنظم بالا و پایین می‌رفتند. یک مداد✏️ لای انگشتش می‌گذاشتم و یک دفتر روی پایش و نوشتن را تمرین می‌کرد. گاهی بچه‌ها هم از او تقلید می‌کردند و مثل او مداد در دست می‌گرفتند. سید در خواندن دست همه را از پشت بسته بود و هیچ‌گاه از معلم تقاضا نمی‌کرد آسان بگیرد. یازده سال از ازدواج‌مان💍 می‌گذشت و سید از مرز 32 سالگی عبور کرده بود. روز اولی که ازدواج کردیم، دوست داشتم زیاد بچه👼 داشته باشیم، مثل خواهرهایم، کبری و فاطمه که هر کدام شش بچه داشتند؛ اما تقدیر سبب شده بود هیچ وقت به این آرزو نرسم و جز سمیه و روح‌الله فرزند دیگری نداشته باشم. می‌دانستم تا ابد سهم من از داشتن فرزند، فقط همین دوتاست. از روزی که سید مجروح شده بود و می‌دانستم که یکی از مشکلاتش ناتوانی جنسی است، مهر هر مردی از دلم رفته بود و اصلاً برای لحظه‌ای به این مشکل سید فکر نمی‌کردم و داشتن فرزند زیاد دیگر برایم آرزو نبود. جزو کم‌جمعیت‌ترین خانواده‌ها در بین اقوام بودیم. خواهرهایم، فاطمه و کبری، هر کدام شش🤱 بچه داشتند. برادرهای سید، سیدعلی هفت بچه، و سیدحسن و سیدحسین هرکدام چهار بچه داشتند. فقط سیدباقر و سیدعبدالله تعداد بچه‌هایشان اندازۀ ما بود. خواهرهایش، بی‌بی‌زهرا و بی‌بی‌معصومه هم هرکدام شش بچه داشتند. داشتن فرزند زیاد امری متداول بود. خانۀ هر کسی که می‌رفتیم کلی بچۀ ریز و درشت وجود داشت. شمار هم‌سن‌وسال‌های سمیه و روح‌الله در فامیل از دست در رفته بودند. انگار دهۀ 60 اوج تولدها بود. ادامه دارد ....... ••🌸🌱•• eitaa.com/mashgheshgh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ دیالوگ ماندگار مختار برای این روزهاست که بعضی جاهلان با آبروی دین و دینداران بازی میکنند... البته مردم فهمیده و با شعور حساب این جماعت نادان به ظاهر متدین را از دین و دینداران واقعی جدا میکنند.... 🔴 تعلل ممنوع ╭━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╮ 🕊 اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج 🕊 ╰━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 @ArBaoGif 🕯چشم گردون در عزای 🖤موسی جعفر گریست 🕯دیده ی خورشید 🖤بر آن ماه خوش منظر گریست 🕯او که خود مظلوم و 🖤در بند ستمگر بود اسیر 🕯بر غریبی شهید 🖤کربلا یک سر گریست 🕯 شهادت امام کاظم(ع) برشماخوبان تسلیت باد🏴
(( السلام عليک يا باب الحوائج )) * سلام * عید است ولی بدون او غم داریم- عاشق شده ایم و عشق را کم داریم - ای کاش که این عید ظهورش برسد - اینگونه هزار عید با هم داریم *نوروز مبارک *❤️🌹🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلااام✋🏻❤ 🎉خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)🌸🍃 🎊ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)🌸🍃 🎉دیده دل، جام جم به هیچ شمارد🌸🍃 🎊سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)🌸🍃 عید مبعث پیشاپیش مبارک🎊💐🎉