eitaa logo
کانال عشق
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : سی و هشت✨💥 ◀️سال 59 با دیپلم اقتصاد از دبیرستان «ام‌البنین» شهرستان دزفول فارغ التحصیل 🌹شد، دوست داشت معلم بشود می‌گفت: «انقلاب باید برای همیشه پایدار بمونه،👌 آینده مملکت ما نباید به دست کسانی سپرده بشه که اصلاً انقلابی نیستند تا نسل‌های بعد از ما، همه انقلابی باشند.»🌿 ◀️بعد از اینکه درسش تمام شد، یک روز به همراه تعدادی از دوستانش✨ به اداره آموزش و پرورش رفت و برای استخدام امتحان داد و قبول شد. از طرف اداره، دو سه روزی در یکی از مدارس🍃 تدریس کرد؛ اما منصرف شد و گفت: «هر چه که پیش خودم فکر می‌کنم، اینجا جای من نیست.»🤔 با تعجب گفتم: «تو که دوست داشتی معلم بشی؟! چرا تصمیمت عوض 🧐شد؟!» گفت: «توی اداره، نیروی خوب و مؤمن زیاد هست. به فرمان امام خمینی(ره) نهضت سواد آموزی تازه تأسیس شده رادیو 📻اعلام کرده نیروی فعال می‌خواد.» پرسیدم: «یعنی تو فکر حقوقش نیستی؟»🤔 گفت: «نه اصلاً.» به تنها چیزی که فکر نمی‌کرد مادیات بود می‌گفت: «پول 💶مهم نیست اصل کار، کمک به افراد محروم و نیازمند جامعه‌اس.»👌 ◀️عصمت و پروین، در کلاس‌هایی که تحت عنوان گزینش و آموزش مربیان برگزار می‌شد با چند نفر از دوستانشان💐 ثبت‌نام کردند. صبح و بعد از ظهر کلاس بودند با هم می‌رفتند و برمی‌گشتند. تاریخ امتحان 📋که مشخص شد، دو سه روزی با هم دروس را مرور کردند تا روز امتحان از راه رسید. پروین به عصمت گفت: «اگه قبول نشدیم. چه‌کار کنیم!»🤔 من گفتم: «قبول می‌شین ان‌شاءالله.» پروین گفت: «آخه سؤالات گزینش خیلی سخته.»🌸 روز امتحان باهم رفتند و ظهر برگشتند پرسیدم: «چی شد؟» پروین گفت: «از تک تک نفرات سؤالات شفاهی می‌پرسیدند؛ اونم از مفاهیم عمیق مذهبی و احکام اسلامی🌺 بعد از چند نفر نوبت عصمت شد. اسمش را صدا زدند دل توی دلم نبود، رفت و چند لحظه بعد با چهر‌ه‌ای خندان ☺️برگشت وقتی اسم مرا صدا زدند عصمت چند قدمی آمد دنبالم و در گوشم گفت: «بسم‌الله یادت نره.»🕊 سؤالاتی که از من پرسیدند خیلی خیلی سخت بود. کمی مکث می‌کردم و جواب دادم ولی مطمئن نیستم.»😔 ◀️چند روز بعد عصمت برای نتیجه امتحان به نهضت رفت. با خوشحالی به خانه برگشت. گفت: «لیست قبول‌شدگان را به تابلو🔖 اعلانات چسبانده بودند. همه آنجا جمع شده بودند و حرف می‌زدند. تا چشمشان به من افتاد گفتند: «عصمت ببین! بیشترین نمره رو گرفتی.»🍃🌸🍃 ادامه دارد ...... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : سی و نه✨💥 ◀️نگاهم به پروین افتاد، توی فکر فرو رفته بود، آمد کنارم ایستاد و با صدای آرام گفت: «دنبال اسم من بگرد.»🌸 اسمش را که دیدم به شانه‌اش زدم و گفتم: «پروین، قبول شدی!😇 قبول شدی!» نفس عمیقی کشید و لبخند زد. همان‌جا جلسه توجیهی برای قبول شدگان برگزار شد. ✅رفتیم و سر کلاس نشستیم یکی از اساتید وارد کلاس شد و بعد از خوش‌آمدگویی و تقدیر از قبول شدگان💫 در آزمون ورودی، صدایم زد و از من خواست تا چند جمله‌ای برای حاضرین صحبت کنم ، روبه‌روی جمع ایستادم و گفتم: «من علاقهٔ زیادی به عمل کردن به فرموده‌های امام خمینی(ره)🌟 دارم. دوست دارم در این راه خدمت کنم چون راه انبیاء و اولیای الهی✨ است اگر چه زمینهٔ اشتغال در دیگر نهادها می‌تواند برایمان فراهم باشد؛ اما یاری رساندن به محرومان از همه چیز مهم‌تر است.» ◀️به این ترتیب، عصمت جذب نهضت سواد آموزی شد و به عنوان آموزشیار و مربی 💐کارش را شروع کرد. علاقه‌ای که دوستانش به او نشان می‌دادند بسیار دیدنی بود همه از اعماق وجود، دوستش❤️ داشتند و مورد احترام دوستان و آشنایان بود. البته این علاقه دو طرفه بود. خلوص و مهربانی ☺️عصمت، محبتشان را بیش از پیش می‌کرد. همه از اخلاق و رفتارش تعریف می‌کردند. در مدت کمی که توانست این کار را با شوق🌻 ادامه بدهد، برای بسیاری از دانش‌آموزان جا مانده از تحصیل، بی‌بضاعت و یتیم وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. برای تدریس گاهی به روستاهای🌿 اطراف شهر می‌رفت. عصمت نه تنها معلم، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار دیگران بود با ظاهری آراسته ✳️و مرتب به محل تدریسش می‌رفت. متین و با وقار بود همه جا ادب را رعایت می‌کرد. هیچ ‌گونه تکبری نداشت و به سادگی لباس می‌پوشید.❇️ ◀️لیستی تهیه کرده بود از کتاب‌های مفید و خواندنی، آن‌ها را از شهر می‌خرید یا از کسی به امانت ✴️می‌گرفت و به روستا می‌برد و به شاگردانش می‌داد که بخوانند آن‌ها را به مطالعه دعوت می کرد. ◀️چند وقتی از کارش در نهضت سواد‌آموزی نگذشته بود که جنگ شروع شد. باز هم از پا ننشست 🔅و در اوج موشک‌باران‌ها، ماندن بر سر آرمان‌های خود را بر ترک شهر ترجیح داد و در سنگر عقایدش شجاعانه⚡️ ایستاد و استوار ادامه داد. به علت مشکلات جنگ، مدارس برای مدتی تعطیل شد. به همراه مربیان نهضت و دوستان خود، از سوی این نهاد مشغول کمک‌رسانی ☀️به رزمندگان در پشت جبهه شدند. یکی از مدارس خالی از دانش‌آموز به عنوان ستاد کمک‌رسانی به جبهه انتخاب شد و جمعیت زیادی از مردم هم به صورت داوطلبانه برای کمک 🌼می‌آمدند. خانم‌های پیر و جوان، همگی مشغول خدمت رسانی بودند. ◀️برگزاری دوره‌های آموزش نظامی و کمک‌های اولیه پزشکی به بانوان، شستن و دوختن لباس رزمندگان، تهیه باند برای مجروحین، پاک کردن حبوبات و بسته‌بندی مواد غذایی، از جمله اقدامات و فعالیت‌هایی بود که در آنجا صورت می‌گرفت.🍃🌸🍃 ادامه دارد ......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : چهل✨💥 ◀️شانزدهم مهرماه سال 59 بود ساعت ده شب، در خانه خواب بودیم که صدای وحشتناکی😱 در شهر پیچید. زمین می‌لرزید. شیشه‌ها خرد شد و ریزه ریزه توی حیاط پرت شدند وقتی این صدا را شنیدیم، ناخودآگاه 😟از جایمان بلند شدیم با عجله و ترس دویدیم توی حیاط، جیغ و فریاد همسایه‌ها می‌آمد صدا خیلی نزدیک بود آن‌قدر موج انفجار شدید❌ بود که ترکش‌های ریز و درشت، تکه‌ شیشه‌های در و پنجره اتاق‌ها، توی در و دیوار فرو رفته بود؛ اما عجیب‌تر جایی که من و بچه‌ها خوابیده بودیم، پشت درِ هال، یک شیشهٔ بلند داشت که هیچ آسیبی ندیده بود. اگر می‌شکست معلوم نبود چه اتفاقی می‌افتاد.😔 غلامعلی و علیرضا رفتند توی کوچه، مردم وحشت زده😱 از خانه‌ها بیرون دویدند من و دخترها هم دنبالشان رفتیم. گرد و غبار همه جا را پوشانده بود بعد از کمی شنیدیم که عراق🇮🇶 محلهٔ سیاهپوشان و چولیان را با موشک زده است. مردها رفتند برای کمک و تا روشن شدن هوا در محل انفجار ماندند.🕊 ◀️فردای آن روز، رادیو و تلویزیون را که روشن کردیم، خبر حمله عراق به شهرهای مرزی کشور پخش می‌شد. صدام رسماً اعلام جنگ کرده بود. با خودم گفتم: «یعنی چی می‌خواد بشه؟! خدا بخیرکنه!»🙏 ◀️بچه‌ها هم هاج و واج به همدیگر نگاه می‌کردند. با اینکه تازه جنگ شروع شده بود؛ اما هنوز توی دلمان🌸 امید داشتیم همه چیزی ختم به خیر شود و دوباره شهر به آرامش برگردد. فکر می‌کردیم جنگیدن مثل شکست دادن حکومت پهلوی است که با راهپیمایی و تظاهرات✊ حل شود. هنوز درست و حسابی شرایط را درک نکرده بودیم، که عراق پشت سر هم دزفول را بمباران💣 می‌کرد. ◀️از آن روز به بعد نگهبانی بسیجیان در خیابان‌ها و محله‌ها شروع شد. مردم به روشنایی در شب🌗 حساس بودند. برق شهر از غروب قطع می‌شد. تا دید هواپیماهای عراقی کمتر باشد. حتی یک کبریت را هم، شب در فضای بیرون روشن💡 نمی‌کردیم. پرده تمام پنجره‌ها کشیده شد و نوار ضربدری چسب، روی شیشه‌ها جا خوش کرد. شب که می‌شد توی اولین ساعات بامداد، وقتی که همهٔ مردم خواب😴 بودند، عراقی‌ها با شدت بیشتری شهر را با راکت و موشک می‌کوبیدند ما هم تا آن روز اصلاً نمی‌دانستیم راکت و موشک چیست🤔 وقتی که صدایی می‌آمد می‌رفتیم توی شوادون و پناه می‌گرفتیم. موشک‌باران که شروع شد برای اولین بار فهمیدیم این عراق دست بردار نیست.🍃🌸🍃 http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چراغ خواب زیبا با بطری شیر 😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استفاده بسیار عالی از قوطی های پلاستیکی👌 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️پیشاپیش ایام شهادات راتسلیت عرض میکنیم..🏴🏴
هدایت شده از ⚜ بزم اندیشه ⚜
◼️◾️◼️◾️◼️◾️◼️ (علیه‌السلام) (علیهم‌اسلام) امام جعفر صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «لَا تَسْتَصْغِرْ مَوَدَّتَنَا فَإِنَّهَا مِنَ الْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ» دوستىِ ما را دست‏‌كم نگيريد، كه از (كارهاى خير ماندگار) است. مناقب آل‌أبی‌طالب(علیهم‌السلام)، جلد ۴، صفحۀ ۲۱۵ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 📱کانال تلگرامی:👇 @Lotfiiazar 🌐 سایت: saehat.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ✨ برای خواندن بیشتر نوشته‌های کوتاه روی لینک زیر بزنید:👇 http://saehat.ir/عکس-نوشته-ها 📱کانال تلگرامی:👇 @Lotfiiazar 🌐 سایت: saehat.ir
📋 سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد خلاصۀ 25 111 اسماء الهی هرکس هرچه را داشته باشد با آن می‌شود، ولو آن چیز سنگ باشد. اما خداوند می‌خواهد انسان از لذت ببرد؛ چون اسماء الهی لذت‌بخش‌اند. می‌خواهد انسان را مثل خودش کند چون وقتی همه از پذیرش این اسماء الهی شانه خالی کردند، تنها بود که پذیرفت و حمل کرد؛ لذا خداوند به این طلب... متن کامل در لینک زیر: saehat.ir/خلاصه-دروس/شیطان-شناسی--محرم-1437-ه.ق/اسما_الهی @Lotfiiazar
▫️ امام صادق علیه‌السلام فرمود: هر بنده‌ای که به چیزی که خدای عزّوجلّ دوست ‌دارد روی آورد، خداوند نیز به چیزی که او دوست ‌دارد روی ‌آورد، و کسی که به [ریسمان]الهی چنگ زند، خداوند او را حفظ می‌کند و کسی که‌ خداوند به سوی او روی آورد و او را نگاه‌داری کند، باکی ندارد آسمان بر زمین افتد یا بلائی سخت و همه‌گیر بر اهل زمین فرود آید؛ چنین کسی به‌سبب پرهیزکاری‌ در حزب خدا جای دارد و از هر بلایی در امان است، آیا خداوند نمی‌گوید: «همانا پرهیزکاران در مقام امن الهی جای دارند». 📚 وسائل‌الشیعه، ج۱۵، ص۲۱۱ ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir