خاطرات
خاطرات چیزهای عجیبی هستند.
وقتی کسی به ما بدی کرده و نیازمند کمک است، خاطرات فوری سر میرسند و مرددمان میکنند؛
برای موقعیتهای از دست رفته، نالۀ ما را درمیآورند؛
آرزوهای دراز را در دل و #ذهن ما میکارند و اسیر شادی و غممان میکنند؛
میدانی؟ خاطرات گذشتهاند. امروز هم #خاطره میشود.
بیا همۀ خاطراتمان را طلاق بدهیم. بیا رها شویم؛ بهتر از اسارت در قبلها و بعدها نیست؟
ما همانهایی هستیم که فرشتگان به احترام خصلتهای زیبای الهیمان به ما سجده کردند؛ اما حالا هیچ خبری از این خصلتها در ما نیست.
بیا به جای خاطرات، آن خصلتها را در وجودمان ورق بزنیم:
صبر، گذشت، دستگیری، مهربانی، رضایت، #آرامش و... .
برگرفته از بحث #روحیه_ولایی
@Lotfiiazar
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#خاطره
در سال 63 در مردادماه در واحد تخريب لشگر 25 كربلا مشغول خدمت بودم .دوست عزيزم الياس حامدي در گردانهاي پياده لشگر با مسئوليت فرماندهي تشريف داشتند .
يكي از روزها كه با اين شهيد بزرگوار قدم مي زدم شهيد در ميان فرمايش خود فرمودند:اكبرآقا اگر ما در اين جنگ توفيق شهادت را پيدا كنيم سعادتي بزرگ نصيب ما خواهد شد.
بنده گفتم: چرا؟ فرمودند:چون بعد از جنگ سالم ماندن براي نيروهاي رزمنده خيلي مشكل خواهد بود. چون فعلاً اين معنويت حاكم بر جامعه از بركت خون شهدا است و بعد از جنگ جنگ فسق و فساد و بي بندباري در جامعه زياد مي شود.
و بقول پيامبر اسلام (ص) مومن بودن و با تقوا بودن به منزله آتش در كف دست است.💫
راوی:علی اکبرگرزین تبار
#شهیدالیاس_حامدی
#سالروزشهادت
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮
@shahidtoraji213
╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#خاطره
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب.
🍃
توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»
🌷
#جوادعلی_گلی
همرزم شهید
#شهیدمحسن_آقاخانی
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮
@shahidtoraji213
╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#خاطره
«در استان اصفهان حسینیهای وجود دارد که ۴۰ شب روضه برگزار میکرد، شهید به مدت دو سال جزو خادمان این حسینیه بود. او از نجفآباد حدود ۵۰ کیلومتر را طی میکرد تا به اینجا بیاید، وقتی برای پذیرش آمد دو نکته گفت، یکی اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوی چشم نباشم و دوم هر چه کار سخت در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضی از شبها آنقدر خسته میشد که وقتی عذرخواهی میکردیم، میگفت برای امام حسین باید فقط سر داد.»
🌸
#روای_حجت_الاسلام_احمدلقمانی
🌷
#شهیدمحسن_حججی
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮
@shahidtoraji213
╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯
#خاطره
حلقه آتش🔥
گاهی از دست بعضی آدمها ناراحت میشدم و درد و دل میکردم و گله مندی داشتم.😞
میگفت که خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند. آتش دارد دورمان حلقه میزند❗️و به این شکل به من می فهماند که #غیبت نکنم.☝️
📝|نقل شده از #مادر_بزرگوار_شهید محمدرضا دهقان امیری🌹
#ابووصال
@Modafeaneharaam
#خاطره ای از شهيـدی كه
با خدا نقد معامله كرد
#شهید_محمودرضا_استادنظری...🌷🕊
✍ او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در
خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان می خواست که آن ها را در زمان جنگ به سوئد
بفرستد ولی آن ها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. یکی از آنها در یکی از
عملیات ها زخمی شد و محمودرضا در دسته یک گردان حمزه لشکر 27 محمد رسول الله
بود که شهید شد.
این بچه 16 ساله در #وصیتنامه خود نوشته بود:
«خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه
میگه تو گناه کن و من همین الان مزدش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله می
کنی. میگی الان گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم. خدایا بیا و این دفعه با من نقد
معامله کن.»
که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی شـهیـد شد.
خاطره از حمید داودآبادی
https://eitaa.com/eshgh14