⛓در بند جلوه گری
⚠️ بزرگترین جنایت در حق زنان چیست؟
📌رهبرانقلاب: در رژیم گذشته زن را وادار میکردند که به وسیلهی جلوهگری، برای خویش یک شخصیت کاذب درست کند. آیا جنایتی بزرگتر از این نسبت به زن وجود دارد که سر او را با آرایش و مُد و طلا و زیورآلات بند کنند و نگذارند در میدان سیاست و اخلاق و تربیت وارد بشود؟» ۱۳۶۸/۱۰/۲۶
#سبک_زندگی
📥 دریافت کیفیت بالا
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=39226
❣️ @Khamenei_Reyhaneh
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
ماه عسل نزدیک است...
▫️چه کنیم سهممان از رمضان، گرسنگی و تشنگیِ محض نباشد؟
▫️چه کنیم مهمانِ ویژهی خدا باشیم؟
#رمضان 🌜
@ostad_shojae
🔴 #رفتارهای_سوپاپی
💠 درب دیگ زودپز بهگونهای است که وقتی بسته میشود منفذی برای خارج شدن حرارت و بخار در اطراف آن وجود ندارد امّا روی درب آن #سوپاپی وجود دارد که برای جلوگیری از انفجار دیگ، در وقت لازم به کار میافتد و باعث خروج حرارت و بخار اضافهی دیگ میشود.
💠 در زندگی مشترک، رفتارهایی وجود دارد که نقش #سوپاپ دارند و اگر به موقع انجام نشوند باعث تشنّج شدید، فتنه، کینههای طولانی، #دعوا و مشاجرهی جدّی بین زن و شوهر میگردد.
💠 به ویژه در حال #عصبانیّت و خشم همسر استفاده از رفتارهای سوپاپی ضروری است. به طور مثال استفاده از جملات مهربانانه، عذرخواهی، بگو مگو نکردن، گفتن چشم به همسر، #سکوت به موقع، مقصّر دانستن خود ولو ظاهری، تشویق وی به بخشش و بزرگواری، ذکر این نکته که تو را #درک میکنم، زبان تشکّر، محبّت کردن، تغییر موضوع دعوا و ایجاد گفتگوی #جدید، توجّه به حسّاسیتهای همسر و دهها رفتار دیگر که میتواند عصبانیّت همسر را به شدّت #کاهش دهد تا از ایجاد سر و صدا، بددهنی و انفجار او جلوگیری گردد.
🆔 @khanevadeh_313
🔴 #توقع_نابجا
💠 زن و شوهر نباید #توقع داشته باشند بعد از اینکه همسرشان با او ازدواج کرد تمام روابط، تفریحها، دوستان و دل مشغولیهایش را #فراموش کند و همه وقت و توجه خود را به او #اختصاص دهد.
💠 این توقع و محصور کردن همسر، مانع از ایجاد ارتباط #صمیمی و موثر است.
💠 و یقیناً روز به روز از #محبوبیت شما بخاطر محدود کردن همسرتان کاسته میشود.
💠 همراهی شما با علاقهمندیها و تفریحات سالمِ همسرتان نقش مهمی در #محبوب شدن شما و گرم شدن روابطتان دارد.
🆔 @khanevadeh_313
🍃 #دانستنی
⇦✨مصرف مرتب روغن ڪنجد اضطراب را کاهش می دهد، گردش خون را تقویت می کند، مانع اختلالات عصبی می شود
⇦✨روغن کنجد، نشاط آور است و سطع هوشیاری بالا می برد
🌸🍃 @Tebolathar
🍃 #آیا_میدانید
⇦✨اگر ۳۰ دقیقه پس از خوردن سیر یا پیاز یڪ قاشق غذاخورے عسل یا ڪمی جعفری یا یک عدد سیب بخورید
⇦✨بوی بد سیر یا پیاز در دهان به صورت آنی از بین می رود
🌸🍃 @Tebolathar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فقط یک دقیقه دلتو امام زمانی کن😭
🔴 #صابر_خراسانی
🆔 @khanevadeh_313
هدایت شده از منتظرمنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 #راز_فنا | این قسمت: منافقین
✍نویسنده: رضا عیوضی
🎙گوینده: امیرحسن محمدپور- رضا عیوضی
با ما همراه باشید💗
😃 @montakhabtanz
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
••🌸🌱••
مشخصات: 🤓
🌺خاطرات خانم زهرا رحیمی ، همسر جانباز
#شهید_سید_محمد_موسوی_فرگی
💞کتاب : در حسرت یک آغوش💞
🕊قسمت : صد🕊
فصل دوم : زمستان
بلندترین شب سال در راه بود. هنداونه🍉 و انار و شلغم را سارا آماده کرده و در ظرف چیده بود. سالهای گذشته دور و برمان شلوغتر بود، اما امسال فقط ما بودیم و روحالله و بچههایش👫. روحالله که آمد، وضعیت سید را با پزشکش در میان گذاشت. پزشک 👨⚕هم یک سرم برایش تجویز کرد. همیشه وقتی میخواستند به سید سرم بزنند، خیلی اذیت میشد چون بهسختی میتوانستند رگ از او پیدا کنند. معمولاً از گردنش رگ میگرفتند،🙈 اما این دفعه روحالله خیلی زود توانست رگ پیدا کند و سرم را به انگشت سوم دستش وصل کرد. شبهای چلۀ قبلی سید میگفت و میخندید، اما امسال اصلاً حوصلۀ حرفزدن و خوردن نداشت.😔 اصلاً لب به هیچ چیز نمیزد. روحیۀ سید روی همه تأثیر گذاشته بود.خیلی زود شب چله را تمام کردیم و از بلندبودنش چیزی نفهمیدیم. آن شب، روحالله و سارا هم خانۀ 🏠ما خوابیدند.
احساس میکردم سید بیقرار است اما چیزی نمیگفت. چند بار تا صبح حالش را پرسیدم، میگفت خوبم. کمتر خواب به چشم هر دومان آمد و بیشتر شب 🌙را بیدار بودیم. نزدیک اذان صبح، روحالله را صدا زد تا بیاید و وضویش دهد. روحالله که داشت وضویش میداد، سید گفت حالت تهوع دارم و همان موقع بالا آورد. این چیز عجیبی نبود خیلی اتفاق میافتاد معمولاً بالا که میآورد، بهتر میشد آن روز هم همینطور شد.🌸🌸
مثل همیشه بعد از نماز صبح بیدار بود. کتاب دعایش را به دستش دادم و شروع کرد به خواندن. تا همه بیدار میشدند، چند ساعتی را دعا🙏 میخواند. روحالله شیفت صبح بود، چای و صبحانهاش را خورد و رفت. سید هر روز اول یک استکان آبجوش میخورد و بعد چای اما آنروز گفت: «فقط چای میخوام.» چای را که خورد گفت: «همین کافیه.» همان موقع تلفن ☎️خانه زنگ زد و سید گوشی را جواب داد. تا موقعی که خداحافظی کرد، چایش سرد شد. سارا که آمد چایش را عوض کند، نگذاشت
برای صرف صبحانه هم گفت: «فعلاً میل ندارم.» سیدبنیامین به سمتش رفت و گفت: «آقاجون خوبید؟» گفت: «آره خوبم.» اما ظاهرش با آنچه میگفت فرق داشت. سارا به روحالله زنگ زد و گفت: «حال آقاجون خوب نیست.» روحالله هم گفت: «آمبولانس 🚍هماهنگ میکنم بیاد تا بابا رو بستری کنند. به عمو هم زنگ میزنم که از فرگ بیاید پیششون.» یک صندلی سفید پلاستیکی همیشه کنار تخت سید بود، سارا آمد و رویش نشست، یک دستمال برداشت و عرق های محمد را خشک کرد. محمد میگفت: «خوابم میاد.» سارا هم به شوخی گفت: «دیشب که نخوابیدین. الان میرین بیمارستان و تا ظهر پدر خواب رو درمیارید.» سید لبخندی زد 😊و چشمانش را بست .
ادامه دارد .......
eitaa.com/mashgheshgh313
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•