eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.7هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ منتظر جوابش نشدم و بعداز بیرون اومدنم در روبستم، دیگه نمیتونم جلوی گریه م رو بگیرم، احساس سنگینی روی قفسه ی سینه م دارم، بی خیال از نگاه های اطرافیان گریه کردم با قدم هایی لرزون و دلی گرفته به طرف تنها ملجأ و پناهم حرم امام رضا حرکت کردم، شاید کمی آروم بشم. صدای زنگ گوشیم بلند شد، از کیفم در آوردم و با دیدن شماره ی زینب بیخیال جواب دادن شدم. اما زینب دست بردار نبود چندین بار زنگ زد، به ناچار با صدایی گرفته جواب دادم - بله -ـالو زهراجان، کجایی اشکم روی گونه م ریخت - مهم نیست، هر جایی به جز اونجا - زهرا جان، علی نگرانته. گفت رنگت پریده بود میترسه قلبت.... نذاشتم ادامه بده و گفتم - بهتر، بذار این قلبم از تپش وایسه شاید اطرافیانم آروم شدن صدای حرف زدن های پشت خط باعث شد زینب کمی سکوت کنه بعد از چند ثانیه گفت - زهرا جان، بگو کدوم طرفی بذار بیام - میخوام تنها باشم زینب کاری نداری؟ صدای علی آقا رو شنیدم که گفت - گوشی رو بده من حوصله حرف زدن با کسی رو ندارم. تا بخواد حرف بزنه، تماس رو قطع کردم و گوشی و روی بی صدا گذاشتم، به قدری حالم بده نفهمیدم کی به ورودی حرم رسیدم. بعد از کنترل، سریع وارد حیاط حرم شدم، با دلی شکسته و چشمی گریون دست به سینه گذاشتم و با احترام سلام دادم. دلم میخواد یه جای خلوت پیدا کنم تا راحتتر بتونم گریه کنم تا خالی شم. بعداز زیارت کردن به سمت دارالحجه پا کج کردم، یه گوشه ای رو که خلوت بود پیدا کردم و نشستم. گوشی رو نگاه کردم ده تماس بی پاسخ از زینب...بیخیال از تماس ها، گوشی رو داخل کیفم گذاشتم. دیگه برام مهم نیست هرچی بگن فقط میخوام تنها باشم. دلم از دست حرف های حدیث پره، خدایا خودت شاهدی همیشه سعی کردن نگاه ناپاکی نداشته باشم چه برسه به اینکه بخوام با پسرها حرف بزنم و دوست باشم...چرا ادما این قدر راحت قضاوت میکنن... سرم رو روی زانوهام گذاشتم گریه کردم، خدایا چرا به این راحتی قضاوت میکنه و تهمت ناپاکی بهم میزنه، همیشه سعی کردم پاک زندگی کنم، حالا چطور آدمی مثل حدیث به خودش اجازه میده بهم بگه هرزه... خدایا هر وقت حرفاش یادم میفته آتیش میگیرم. هق هق گریه م بالا رفته...یا امام رضا من میخواستم به حدیث کمک کنم، اما الان فهمیدم آدمی که خوابه میشه بیدارش کرد، اما کسی که خودش رو به خواب زده محاله بتونی بیدارش کنی. به قدری گریه کردم که چشمام به زور باز میشه. سر از روی زانوم برداشتم، یاد حرف استادمون افتادم...هر وقت مشکل داشتی و دلت گرفت وضو بگیر دو رکعت نماز برای سلامتی و ظهور مولا بخون بعداز تموم شدنش همون طور که نشستی دست به سینه بذار و بعد از سلام به مولا باهاش درد و دل کن. شروع کردم به خوندن نماز و بعد از تموم شدنش همونجا سرجام نشستم، - سلام آقا جان، سلام پدر مهربونم...میدونم که حالم رو میبینی، بابا جان بهت پناه آوردم، ببین حال و روزم رو... ببین که چقدر بی کس شدم، حرافای حدیث رو شنیدی؟ دیدی چیا بارم کرد...تو که از همه چیزم خبرداری، نمیدونم دردش چیه که باهام این کارو میکنه... اشک هام امون نمیده و پشت سر هم روی گونه م میریزه. کمی نشستم و کم کم اطرافم شلوغ شد، بهتره جام رو عوض کنم تا با ارامش با اقا حرف بزنم، بی حوصله گوشی رو بیرون اوردم و نگاهی به تماس های زینب که میدونم به اصرار علی اقاست کردم. انتن هم خیلی ضعیفه، بهتره جایی بشینم تا انتن باشه، ممکنه حمید زنگ‌بزنه و نگران شه. جام رو عوض کردم و سرم رو به دیوار تکیه دادم. نمیدونم چرا یه حسی بهم میگه گوشی رو روی صدا بذارم، به محض برداشتن پیامکی به گوشیم اومد، بازش کردم از طرف شماره ی علی اقاست 🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566 پارت و 💞 اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞