•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌انلاین‌نَذْرِعِشْـــــقْــ♥️ ✍ #ناهیدمهاجری #قسمت516 ❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ برای اینکه مامان شک نکنه ظاهرم رو آروم نشون دادم و پشت سرش وارد خونه شدیم. فکر درگیر زهراست، هیچ دسترسی بهش ندارم. خدایا به خودت سپردمش! زینب سفره رو پهن کرد و مامان برام رشته پلو ریخت، با بی میلی چند قاشق خوردم و مامان هرچی اصرار کرد گفتم سیر شدم. بعداز جمع کردن سفره تصمیم گرفتم پیش حمید برم، ببینم کاری تونسته بکنه یانه! بابهونه ای از خونه زدم بیرون، شماره حمید رو هرچقدر گرفتم جواب نداد، به ناچار زنگ خونشون رو زدم، طولی نکشید صدای معصومه خانم تو کوچه پیچید. - کیه؟ - منم علی، - بفرمایید داخل در رو باز کرد و وارد حیاط شدم، منتظر موندم تا بیرون بیان در باز شد و معصومه خانم چادر به سر، بیرون اومد، نگران به نظر میومد - ببخشین مزاحم شدم، حمید خونه نیست؟ - نه متاسفانه کار داشت رفت بیرون. - معصومه خانم من الان باخانم جون حرف زدم و پرسیدم ببینم چی شده. با حمید کار دارم کجا میتونم ببینمش؟ روی پله نشست و با نگرانی گفت - خیلی عصبی بود رفت بیرون. آقا رضا بیرون اومد، جلو رفتم و باهاش دست دادم - آقا رضا شما خبر ندارین حمید کجا رفته؟ گوشیش رو هم جواب نمیده. راستش من از همه چی خبر دارم باید با حمید جایی بریم - نه پسرم سر قضیه ی عکس ها این قدر بهم ریخته بود رفت بیرون، والا علی آقا شما که خودتون مارو شناختید زهرا اصلا اهل این کارا نیست. میخوام خیالشون رو راحت کنم که نگران نباشن. - خیالتون راحت، من میدونم که زهرا خانم اهل این چیزا نیست، تا حدودی خبر دارم. به زودی مشخص میشه نگران نباشین معصومه خانم گریه کرد و گفت - نگران زهرام، بیچاره از ظهر حالش خرابه - به خدا بسپرین، ان شاالله همه چی درست میشه! من میرم ببینم میتونم حمید رو پیدا کنم آقا رضا تشکری کرد و گفت - خدا خیرت بده، مکه اینکه تو حمید و آروم کنی. روی زهرا خیلی حساسه، وقتی فهمید زهرا حالش بد شده میخواست شب راه بیفته بره به زور جلوش رو گرفتم. سرم رو به علامت تأسف تکون دادم - چی بگم ، حق داره. من میرم دنبالش شماهم نگران نباشین خداحافظی کردم و در روبستم، کمی اطراف رو نگاه کردم، دوباره شماره ی حمید رو گرفتم، این بار صداش تو گوشم پیچید - الو سلام حمید،کجایی؟ - سلام، دارم میرم خونه - باشه جلوی درتون بودم منتظرم بیای. ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌#نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہ‌دارد.... #کپے‌‌وفورواردحــــــرام‌وپیگرد‌الهے‌وقانونے‌دارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌