eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ دلم نیومد تنهایی بخورم، لقمه ی دیگه رو که تو دستم بود به سمتش گرفتم -نمیشه که فقط تو ثواب کنی من نگاه کنم. زن و شوهر باید باهم ثواب کنن. خندید و لقمه ی توی دستم رو خورد. با سرو صدایی که از ایوان اومد ترسیدم - صدای چیه؟ از روی صندلی بلند شد -نگران نباش خانمی، علی اقا اینجاست. به سمت ایوان رفت، پشت سرش رفتم و با دیدن سکینه خانم نفس راحتی کشیدم.با دیدن ما گفت -شمایین؟ ترسیدم گفتم صدای چیه از آشپزخونه میاد شرمنده سرم رو پایین انداختم که علی گفت - ببخشین بیدارتون کردیم، زهرا یکم ضعف داشت اومدیم یه چیزی بخوره خمیازه ای کشید و گفت - این چه حرفیه پسرم، اینجا مثل خونه ی خودتونه، هرچی دوست داشتین بردارین. نگاهش که به لقمه ی تو دستم افتاد گفت -گلنار دیشب یکم غذا داده بذار براتون گرم کنم بخورین سریع گفتم - دستتون درد نکنه، همین کافیه چند ساعت دیگه صبح میشه. دلخور نگاهم کرد - با این مگه آدم سیر میشه؟ بذار خودم الان برات گرم میکنم. علی مانعش شد و گفت -جاش رو بگین خودمون گرم میکنیم، شما برین استراحت کنین مزاحمتون نمیشیم -باشه پسرم، همونجا تو یخچال یه قابلمه ی قرمز رنگ هست برین گرم کنین بخورین. زیتون پرورده هم هست، خالی نخورین. علی تشکری کرد و بعد از رفتن سکینه خانم به آشپزخونه برگشتیم - من که دیگه ضعفم برطرف شده، یکم آب بخورم بریم نوچی کرد و همونطور که یخچال رو باز می کرد گفت -اون یه لقمه به درد نمیخوره، تو باید غذای کامل بخوری. قابلمه رو برداشت و کمی از برنج رو با کمی گوشت داخل قابلمه ی کوچیکی ریخت و زیر شعله رو کم کرد.تا غذا گرم بشه کمی از زیتون پرورده هم داخل ظرفی ریخت و سفره رو باز کرد. دو دستم رو زیر چونه م گذاشته بودم و به کاراش نگاه میکردم، با دیدنم خندید و گفت -چیه؟ چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ دستم رو از زیر چونه م برداشتم و گفتم - ببینم تو خونه خیلی کمک میکنی، نه؟ -چطور؟ با خنده گفتم - آخه خیلی حرفه ای تند تند همه ی کارارو انجام میدی. -آخه خانمم گشنشه، باید زود اماده کنم که زیاد ضعف نکنه! همونطور که وسایل رو آماده میکرد گفت - تو خونه ی ما همه کمک میکنن، اینطور نیست که مرد غذاش رو بخوره بکشه کنار و فقط زن کار کنه. ما که بالاتر از امام علی علیه السلام نیستیم، ایشون تو کارای خونه به حضرت زهرا سلام الله علیها کمک میکرد. اون وقت حضرت با اون مقامش کمک کنه ولی من که خیلی ناچیزم بشینم تا برام یکی بیاره و ببره!! بعد دو تا لیوان روی میز گذاشت و گفت - ان شاءالله وقتی اومدی خونمون میبینی که همه چقدر هوای هم رو دارن. ان شاءاللهی گفتم و ادامه دادم - خانواده خیلی تو رفتار بچه ها تاثیر داره، تو خونه ی ماهم کمک میکنن. میدونی بابامم خیلی مامانم رو دوست داره نمیذاره زیاد خسته بشه. تو کارای خونه خیلی کمک میکنه. با شیطنت گفت - خب منم خیلی دوستت دارم، حالا بریم سر خونه زندگیمون میبینی چه کارا که نمیکنم 🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو‌ vip شو😊 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌