eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
16.6هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
38 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗ این‌کانال وقف امام زمان علیه السلامه و مطالب غیرمرتبط، تبلیغ‌ و‌تبادل گذاشته نمیشه❌
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ به اتاق برگشتم و گوشی علی رو توشارژ گذاشتم که گفت - خیالت راحت این بار خاموش نمیشه، رفتم شارژرم پیشمه، کابلش رو وصل میکنم ماشین که شارژ شه. چادرم رو باز کردم و جواب دادم - کار از محکم کاری عیب نمیکنه! اینجوری خیالم راحتتره موهام رو باز کردم دراز کشیدم، به محض بستن چشم هام خوابم گرفت. صبح با نوازش های دستی روی موهام از خواب بیدار شدم، چشم هام رو به سختی باز کردم و دیدم علی بالا سرم با لباس بیرونش نشسته. - سلام صبح بخیر خانومی، پاشو ساعت ده شده، بریم صبحونه ت رو بخور بریم بیرون. کش و قوسی به بدنم دادم و به سختی سر جام نشستم. - خیلی وقته بیداری؟ - دو ساعتی میشه بیدارم، اول خواستم بیدارت کنم بریم نون تازه بخریم برا صبحانه، ولی دلم نیومد. نگاهم بهش افتاد دیدم داره میخنده، بهش گفتم - چیزی شده چرا میخندی؟ همونطور که میخندید گفت - جلوی آینه خودت رو نگاه کنی میفهمی! دستم رو روی شونه ش گذاشتم و بلند شدم تو آینه قیافه ی خودم رو دیدم نتونستم خودم رو کنترل کنم و خندیدم. موهام بهم ریخته و روی صورتم ریخته بود. علی با شیطنت گفت - یادمه یه بار یکی از دوستام تو سربازی میگفت اگه میخوای قیافه ی واقعی خانمت رو ببینی صبح وقتی از خواب بیدار میشه ببین. خودمم خنده م گرفت و بالش رو برداشتم و به سمتش پرت کردم - خیلی هم دلت بخواد قیافه ی به این خوشگلی. دستش رو حایل صورتش کرد و خندید - بابا من که چیزی نگفتم، من همینجوری هم دوستت دارم برس رو برداشتم تا شونه کنم، اجازه نداد خودش گرفت - بشین خودم خوشگلت کنم خانم شلخته! همونطور که موهام رو شونه می کرد گفت - ببینم با این موهای بلند موقع شونه کردن خسته نمیشی؟ - من دیگه عادت کردم، اگه خسته شدی بده خودم شونه کنم نوچی کرد و دوباره مشغول شد، قسمت جلو رو یکطرفه شونه کرد و شروع به بافتن موهام کرد وقتی به پایینش رسید گفت - کشی چیزی داری ببندمش؟ - اینجا ندارم فقط کلیپسه! - اینو تو بگیر محکم نگه دار تا باز نشه ببینم چیزی میتونم پیدا کنم. میخواستم ببینم چیکار میکنه، کمی اطرافش رو گشت وقتی چیزی پیدا نکرد به سمت ساکش رفت، زیپش رو باز کرد و بعداز زیر و رو کردن وسایل ها چشم هاش برقی زد. یه کش چادر یک سانتی پیدا کرد و گفت - با این میشه بست. با خنده گفتم - کش تو ساکت چیکار میکنه؟ نزدیکم شد و همونطور که موهام رو باهاش محکم می بست جواب داد - ساک زینبه دیگه همه چی توش پیدا میشه. اخه همیشه مسافرت رفتنی با خودش کش هم میذاره وقتی کش چادرش پاره شد بدوزه. فعلا این کارمون رو راه میندازه رفتیم بیرون برات کش میخرم. صورتم رو به سمت خودش برگردوند وگفت - خب الان خوشگل شدی! 🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو‌ vip شو😊 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ عاشقانه ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌