eitaa logo
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
15.8هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
39 فایل
#اللهم‌بارک‌لمولانا‌صاحب‌الزمان💚 🔴در آخرالزمان همه هلاک میشوند مگر کسانی که برای تعجیل فرج دعاکنن🌷 #رفیق👈 هر کاری میکنی به نیابت از حضرت نذر سلامتی و فرج مولا کن❗
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
. مثل اینکه بعضی دوستان خیلی حواسشون جمعههههه😍😍 هر کی پارت عیدی میخواد این ذکر رو بفرسته👇
. مؤمن زرنگه با یه تیر دو نشون میزنه😉 هم دعا رو میگه هم پارت عیدی میگیره☺️😍 ✅👈 به 100تا برسه میذارم پارتو 👉✅ به نیابت از مادر عزیزشون حضرت نرجس خاتون این ذکر رو بگین😊 .
🕊️عشـــ❤ـــق‌آسمانے🕊️
. مثل اینکه بعضی دوستان خیلی حواسشون جمعههههه😍😍 هر کی پارت عیدی میخواد این ذکر رو بفرسته👇
ان شاءالله هر کی این دعا رو میفرسته امشب حاجتشو از دستان مبارک مولاجانمون عیدی بگیره☺️
ماشاءالله به شما داره به صدتا میرسه 😊
و همچنان ادامه دارد☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ به اتاق برگشتم، مثل آدمی که انگار همه چیزشو ازدست داده، روی تخت دراز کشیدم شاید بتونم یکم بخوابم. فقط لحظه ی آخری که زهرا توماشین گریه کرد جلوی چشممه! خدایا از شر شیطان به تو پناه میبرم، نمیدونم اصلا چرا یهو بهم ریختم. نیاز به آرامش دارم، وضو گرفتم و دورکعت نماز خوندم تا آروم شم. تقریبا نزدیک ده دقیقه به نه شده، به سمت اتاق زینب رفتم و چند تقه به در زدم. بفرماییدی گفت و وارد شدم. مثل اینکه اونم نتونسته بخوابه، شرمنده از اینکه نذاشتم استراحت کنه گفتم - شرمنده تورو هم بدخواب کردم با محبت نگاهم کرد - دشمن امام علی شرمنده توچرا! یه دونه داداش که بیشتر ندارم. - شماره ی سحر خانم رو بگیر - میگیرم ولی نمیدونم جواب بده یانه! ممکنه خواب باشه کلافه تر از قبل گفتم - توکل به خدا حالا بگیر تو! شماره ی سحر خانم رو گرفت و گوشی رو کنار گوشش گذاشت. طولی نکشید که گفت - سلام سحر جان خوبی عزیزم - سلامت باشی، شرمنده مزاحم شدم. تو از زهرا خبر داری؟ - راستش،داداش خیلی نگرانه، از وقتی اومده مثل مرغ سرکنده شده و آروم نداره طاقت ندارم گوشی رو از دست زینب گرفتم - سلام سحر خانم، شما از زهراخانم خبر دارین؟ - سلام ممنون، بله امروز قرار بود برن شمال - تا کی اونجاست؟ شما خبر دارین چرا گوشیش رو خاموش کرده؟ - والا نمیدونم ،شاید یکی دوماهی بمونن! گوشیش رو با خودش نبرده! چشم هام رو بستم، گوشی رو دست زینب دادم و از اتاق بیرون زدم، حتی به داداش گفتنای زینب هم اعتنایی نکردم. از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم، تنها جایی که میتونم خودم رو خالی کنم جمکرانه! با سرعت هرچه تمام به سمت جمکران حرکت کردم، وسطای راه دوباره یاد اشکهاش افتادم. گوشه ای نگه داشتم و هرچی قدرت داشتم برای اینکه خودم رو خالی کنم چند بار محکم به فرمون ماشین کوبیدم - لعنت به من، لعنت به من. ماشین رو روشن کردم و راه افتادم. به جمکران رسیدم کاملا خلوته، از ماشین پیاده شدم و به سمت مسجد مقدس جمکران رفتم. این وقت صبح اونم وسط هفته خیلی خلوت میشه، درمونده وارد مسجد شدم و گوشه ای رو انتخاب کردم. سرم رو به دیوار تکیه دادم و با آقا درد ودل کردم - سلام آقاجان، با دلی شکسته اومدم، کمکم کن. من بازهرا بد کردم، خیلی... بگو چیکار کنم، مثل همیشه دست پدریت رو به سرم بکش! به هر طرف میرم به بن بست میخورم، بگو چیکار کنم، آقا جان درمونده شدم، دستم با جایی بند نیست، زهرام رفت. ♥️قسمت‌اول‌رمان‌‌درحال‌تایپ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ چشم هام رو بستم و تمام اتفاقات این چند روز رو مرور کردم، دقیقا از وقتی که پیامی بهم اومد و گفت که زهرا با مهدی داره حرف میزنه، اعتنایی نکردم و وقتی دیدم با مهدی داره حرف میزنه جا خوردم، اما به روی خودم نیاوردم. هر چند کمی دلخور شدم اما بعدش به خودم فهموندم که زهرا عاقل و بالغه حتما کار مهمی داشته که باهاش صحبت کرده. بعداز یک ساعت بلافاصله تو واتساپ پیامی اومد که پایینش نوشته شده، زهرا خانمی که سنگش رو به سینه میزنی دلش پیش یکی دیگه ست. باور نمیکنی اینم از پیامش، عکس رو با دقت نگاه کردم، از طرف یه شخصی فرستاده شده که گفته" سلام زهرا خوبی‌، میشه یه فرصت دوباره بهم بدی باور کن سرم به سنگ خورده. من حالا میفهمم چقدر دوستت دارم و اشتباه کردم تو رو از دست دادم. بذار بیام قول میدم مرد زندگیت بشم و همه چیز رو جبران کنم" اما بیشتر از همه جوابی که داده بود بیشتر منو سوزوند. دوباره اون جوابش جلوی چشمم اومد. "سلام سعید جان، من که گفتم بخشیدمت. باشه یه فرصت دوباره بهت میدم، من هنوزم به پای عشقمون هستم" خدایا اگه زهرا میگه جوابی نداده پس پس چرا شماره مال خود زهرا بود. نمیتونم بفهمم اصلا همه ی اینارو بذارم کنار، با اون پسره توپارک چیکار میکرد. یا اون لحظه که تو کوچه دیدمشون، اعصابم خورد شد از یادآوری اون لحظه که پسره ی بیشعورِ بی غیرت گل رو به سمت زهرا گرفته بود. تازه یادم افتاد اگه زهرا خودش میخواست باهاش حرف بزنه چرا وقتی من رسیدم خوشحال شد . نکنه....نکنه من....یا خدااااا من چیکار کردم با این دختر.... خدایا من اشتباه کردم، نباید زود قضاوت میکردم و بهش سوءظن پیدا میکردم، وقتی باگریه از پیشم رفت نتونستم طاقت بیارم. در خونشون رفتم و هر چی در زدم باز نکرد شماره ش رو گرفتم از پشت در صداش اومد، فهمیدم پشت دره. هر چی صداش زدم جواب نداد. سرم رو روی زانوهام گذاشتم خدایا من دلش رو شکستم، بهش قول داده بودم نذارم آب تو دلش تکون بخوره اما نشد. هرچی زنگ زدم جواب نداد و در نهایت گوشی رو خاموش کرد. به زینب گفتم بره زنگشون رو بزنه اما باز نکرد، نگرانش شدم نکنه دوباره برا قلبش مشکلی پیش اومده. به حمید زنگ زدم اما وقتی دیدم مثل همیشه صحبت میکنه و هیچ نگرانی نداره، فهمیدم اصلا به کسی نگفته و حالش خوبه! شب به قدری دلم گرفته بود و دلتنگش بودم که براش شعری رو فرستادم، برای وضعیتم هم یه متنی رو انتخاب کردم به امید اینکه با دیدن وضعیتم شاید جوابم رو بده. وقتی دیدم پیامم سین خورد کمی نور امید به دلم افتاد منتظر جوابش شدم اما برخلاف تصورم متنی رو برای وضعیتش استوری کرد که خبر از حال درونش داشت، کاش میفهمیدم قراره امروز صبح بره، کاش همون شب میرفتم دم درشون و باهاش حرف میزدم. گوشیم زنگ خورد و با دیدن شماره ی زینب تماس رو وصل کردم - الو...سلام صدای نگران زینب رو از پشت گوشی شنیدم - داداش، دورت بگردم کجایی؟ بغضم رو قورت دادم و بی حوصله جواب دادم - نگران نباش اومدم جمکران - داداش، خودت رو اذیت نکن. خودم بازهرا حرف میزنم، خانم جون گوشی داره شماره ش رو میگیرم حرف میزنی، فقط تو آروم باش باشه! ♥️قسمت‌اول‌رمان‌‌درحال‌تایپ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینم دوتا پارت عیدی به خاطر دعاهایی که فرستادین😊
رمان نذرعشق 1566 پارت هست در دو فصل 🔹فصل اول 866پارته که زندگی مجردی و نامزدی زهراست 🔸فصل دوم 700پارته که زندگی متاهلی زهراست. ✅❤️به همراه اموزش 😊 ✅کانال وی ای پی دائمیه، همیشه داریدش ✅ پارتا پشت سر همه ✅ بدون پست اضافی ✅ و از هر پنجاه پارت به صورت لینکدار جدا کردم که راحت روش بزنید و قسمت مورد نظر رو بخونید 😉 🔴اگه میخوای زودتر از بقیه بخونی و تموم کنی، با پرداخت 50هزار عضو‌ vip شو😍😍 بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483
بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا تو‌کانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
🌹☘ 🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند: ✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه 💠فراز 51 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿 51- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ أَلْهَانِي عَمَّا هَدَيْتَنِي إِلَيْهِ أَوْ أَمَرْتَنِي بِهِ أَوْ نَهَيْتَنِي عَنْهُ أَوْ دَلَلْتَنِي عَلَيْهِ فِيمَا فِيهِ الْحَظُّ لِبُلُوغِ رِضَاكَ وَ إِيْثَارِ مَحَبَّتِكَ وَ الْقُرْبِ مِنْكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند 51: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا غافل کرده از آنچه به سوی آن هدایتم کردی، یا به آن امر نمودی، یا از آن نهی فرمودی، یا راهنمایی کردی به سوی آنچه که در آن توفیق رسیدن به خشنودیت، یا برگزیدن محبت و قربت میباشد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌹 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🆔 @eshgheasemani 🌿🌿🌸
🔸کیمیای صلوات سیری در فضائل بی‌انتهای ذکر شریف صلوات 🎧 قسمت شانزدهم👇 https://eitaa.com/elteja/6305 @Elteja