سید جواد ذاکر2222.mp3
زمان:
حجم:
5.76M
💚 #یاصاحبالزمان
رانده شدم از همه جا
آمدهام به سویِ تو
🏴#اللهمالعناعداءفاطمةالزهراسلاماللهعلیها
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🏴اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🏴
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
.
🛎#تلنگر
میگفت:
✨ نوکری حضرت رو باید قاپید نه اینکه محول کرد.✨
موندم از حرف دوست جوانم ،
غبطه خوردم به این دوست جوانم
پیش خودم گفتم ان شاءالله حضرت دلشون خوش باشه به این جوانها ی خادم المهدی
🏴#اللهمالعناعداءفاطمةالزهراسلاماللهعلیها
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🏴اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🏴
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
AudioTrim4_6039353604547023098.mp3
زمان:
حجم:
9.52M
#سخنرانی
▫️سه گام برای رسیدن به یک خانواده مطلوبِ فاطمی
🏴#اللهمالعناعداءفاطمةالزهراسلاماللهعلیها
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🏴اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🏴
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566پارت، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت255
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
- پس...پس چرا نمیخوای قبول کنی یکی هست که دوست داره و خودتو به ندیدن میزنی؟
با تعجب گفتم
- کی؟
خواست جواب بده، با صدای سرفه ای سکوت کرد، چشم چرخوندم و جلوی در علی آقا رو دیدم، کلافه بود، صدیقه خانم گفت
- پسرم چیزی شده؟
- نه...نه کلیدهامو گم کردم، گفتم بپرسم ببینم اینجا نمونده؟
صدیقه خانم اطرفش رو نگاهی کرد و جواب داد
- اینجا اگه بود میدیدم، تو نماز خونه نیست؟
- نه نبود.
قبل از رفتن با نگاهی که دلخوری توش موج میزد نگاهم کرد و رفت. روبه سحر گفتم
- میگم چرا اینجوری کرد؟
سحر متعجب از رفتار علی آقا جواب داد
- نمیدونم والا نکنه حرف هامون رو شنیده؟
- ما که درباره اون چیزی نگفتیم، ضمناً درمورد سعید حرف زدیم
سحر سرش رو تکون داد و حرفی نزد، نگاهی به جارویی که دست صدیقه خانم بود کردم
- کجا میرین؟
صدیقه خانم با خوشرویی جواب داد
- میرم نماز خونه رو تمیز کنم، بچه ها یادشون رفت جارو کنن.
- مگه جاروبرقی نیست؟
- من که پیداش نکردم، فکر نکنم باشه. همین جارو کارمون رو راه میندازه!
به طرفش قدمی برداشتم و دستم رو دراز کردم
- پس بدینش به من، شما روزه این. خودم جارو می کنم!
جارو و خاک انداز رو از دستش گرفتم و شروع به جارو کردن نمازخونه کردم، تقریبا کارم که تموم شد، پنجره ها رو باز کردم تا گردو خاک بره.
حمید پایین اومد و با دیدنم گفت
- خدا قوت، زهرا خانم! خانمم کجاست؟
اشاره به حیاط کردم
- پیش صدیقه خانم تو آشپزخونه ست.
- نمیخواین حرم برین؟
- چرا الان دیگه کارمون تموم شده، میریم
فکری به ذهنم رسید، لب هام رو تر کردم و گفتم
- میگم علی آقا کلیدهاش رو پیدا کرد؟
حمید متفکرانه نگاهم کرد و گفت
- مگه گمشون کرده بود؟
- اره، پنج دقیقه ی پیش اومد پایین، ازمون پرسید، خیلی ناراحت بود
- ازش میپرسم، زود کارت رو تموم کن،خانم جون هم بالا داره آماده میشه با خانواده ی آقا محبی بریم حرم!
ته دلم خالی شد
- دقیقا کیا میان؟
- همه هستن، زهرا جان من میرم پیش سحر، تو برو بالا آماده شو، ماهم میایم
چشمی گفتم، چادرم رو تکوندم تا خاک هاش بره. نگاهی به حیاط کردم و رو به صدیقه خانم گفتم
- با من کاری ندارین؟
صدیقه خانم در قابلمه ی برنج رو گذاشت و با خوشرویی گفت
- برین به سلامت، به منم دعا کنین. فقط....فقط شرمنده زهرا جان میتونین حدیث رو هم باخودتون ببرین؟
با محبت نگاهش کردم و دست روی شونه ش گذاشتم
- معلومه که میبریم، محتاج دعاییم. پس برم به حدیث بگم آماده شه
باشه ای گفت و از پله ها بالا رفتم تا آماده شم.
همزمان با بالا رفتنم، علی آقا هم از پله ها پایین میومد، تپش قلب گرفتم، نزدیک دیوار وایستادم تا رد شه، ببخشیدی گفت و از کنارم رد شد.
دو،سه تا پله بالا نرفته بودم که با صداش سر جام میخکوب شدم
- زهرا خانم؟
با استرس به عقب برگشتم، سر به زیر گفتم
- بله
نگاهی به تسبیح توی دستش کرد و سرش رو بالا آورد. لبه ی چادرم رو تو دستم مشت کردم شاید از استرس و هیجانم کم شه. سعی داشت نگاهم نکنه، دوباره پرسیدم
- کاری داشتین؟
انگار گفتنش براش سخت بود، هزار جور فکر به سرم اومد که چی میخواد بگه، بالاخره لب باز کرد و گفت
🔴رمان تو وی ای پی کامله با1566پارت، اگه میخوای همه رو یکجا بخونی و زودتر از بقیه تموم کنی با پرداخت 40هزار عضو vip شو😍😍
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ✅ بعد از خرید: 🔸این رمان نزدتون امانته و با واریز هزینه مالک اون نمیشیدو نمیتونید تو کانال شخصیتون یا جاهای دیگه بارگذاری کنید فقط با شرایط ویژه تو کانال خصوصی نویسنده میخونید. ❌ رمان رو کپی نکنید و برای کسی نفرستید، تحت هیچ شرایطی راضی نیستم ❌ #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
2.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیایید امشب عهد ببندیم...
🎧 استاد محمد شیبانی فر
#پیشنهاد_دانلود
#شب_جمعه