•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #ناهیدمهاجری
#قسمت639
❌دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌
همسر گلنار گفت
- کجا آقای دکتر؟ حالا میخوایم میوه و چایی بیاریم. تشریف داشته باشید
اما علی بلند شد و با خوشرویی گفت
- دست شما درد نکنه، به قدر کافی زحمت دادیم بهتون
بعد نزدیک خانم جون رفت و گفت
- خانم جون اگه اجازه بدید من و زهرا بریم، برگشتنی میام دنبالتون
خانم جون با محبت نگاهمون کرد و با سر تأیید کرد. علی رو بهم گفت
- زهرا جان، لطفا آماده شو بریم
چشمی گفتم و سریع چادرم رو مرتب کردم. گلنار سهم میوه و شیرینی مون رو داخل ظرفی ریخت و به دستم داد.
ازش تشکری کردم، بعداز خداحافظی از همه بیرون اومدیم.
دستم رو گرفت و از پله ها پایین رفتیم، تا به در خروجی برسیم سکوت کرده بود و حرفی نمیزد. نگاهش که کردم تو فکر بود.
یه لحظه دستم رو محکم فشار داد، نگاهش کردم و گفتم
- علی جان، حالت خوبه؟
نفسش رو سنگین بیرون داد، با سر تأیید کرد و به سمت ماشین رفتیم
بهتره یکم بگذره ببینم چرا زود بلند شد، سوار که شدیم ماشین رو روشن کرد و راه افتاد.
دستش رو به سمت ضبط برد و مداحی مورد علاقه ش رو روشن کرد
دلم میخواست هر شب جمعه با امام زمان کربلا بودم
به دنبال یوسف زهرا در به دم سوی کوچه ها بودم
مرا کشته درد شیدایی
امان از این عشق و رسوایی
این رفتار علی بی دلیل نیست، چرا یهو بلند شد. دستم رو روی دستش که روی دنده بود گذاشتم
- علی جان، عزیزم چیزی شده؟
- نه خانومی، چیز خاصی نیست
سیبک گلوش بالا و پایین می شد، این یعنی حتما یه چیزی شده و نمیخواد من بفهمم. اخم ریزی روی پیشونیش بود و دست هاش رو به قدری محکم به فرمون فشار میداد که رگهاش بیرون زده بود. طاقت دیدن این حالش رو ندارم.
تا اونجایی که یادم میاد قبلا زینب گفته بود وقتی علی ناراحته سکوت میکنه و مداحی گوش میکنه تا آروم شه، الانم حس میکنم از اون وقتاست و ناراحته.
چون مدت کمیه باهم محرم شدیم دقیقا نمیدونم چیکار باید بکنم، اما حس درونم میگه باید یه کاری بکنم. به خاطر همین گفتم
- جان دل زهرا، آقای خوشگل و خوشتیپم !!
با این حرفایی که بهش زدم، لبخند روی لبش اومد انگار داره اثر میکنه. ادامه دادم
- قربون اون خنده هات بشم، وقتی اخم میکنی دلم میگیره هااا! بخند تا بخندم دیگه
ماشین رو کنار خیابون پارک کرد. الان بهترین فرصته حرف بزنم
- علی جان، میتونم بپرسم چی باعث ناراحتیت شده؟ چی شد که بعد شام زود بلند شدی؟ اتفاقی افتاد؟
چشم هاش رو بست و سرش رو به صندلی تکیه داد، دستش رو گرفتم و شروع به نوازش کردم.
- مگه خودت اون روز بهم نگفتی زن و شوهر باید تو زندگی باهم راحت باشن و حرفاشون رو بزنن. درسته الان عقد دائم نخوندیم ولی محرم که هستیم. میشه باهام حرف بزنی؟
چشم هاش رو باز کرد و نگاهم کرد
🔴برای خوندن کل رمان با پرداخت 35 هزار عضو vip شو😊
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه👇👇
6037701403767483بانک کشاورزی مهاجری @Ad_nazreshg ❌❌مهمتر اینکه چه تو وی ای پی رمان رو بخونید یا توکانال عشق اسمانی، اجازه کپی و انتشار و ارسال رمان جاهای دیگه رو ندارید❌❌ ♥️پارتاولرمان عاشقانه #نذرعشـــــــق💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 #ادامہدارد.... #کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
دلم میخواست درشب جمعه
با امام زمان کربلا بودم
#مداحیمربوطبهپارت
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
4237668290.mp3
11.47M
🎵 دلم میخواست هر #شب_جمعه
🎵 با امام زمان(عج) #کربلا بودم
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مداحیپارت🌸🌱
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
✨به مناسبت عید قربان✨
میدونستی اهلبیت علیهمالسلام قربونصدقه امام زمان ما میرفتن؟!
چندتاش رو ببین:
🔸پیامبر صلی الله علیه وآله:
اهل آسمان و زمین از غیبت او اندوهگین می شوند...
پدر و مادرم فدایش که همنام و شبیه من است. (۱)
🔸امیرالمومنین علیهالسلام:
خدا به دست مردی از ما اهلبیت فرج را خواهند رساند،
پدرم فدایش باد! (۲)
🔸امام محمد باقر علیهالسلام:
پدر و مادرم فدای او که همنام من است...
پدرم فدایش که زمین را از عدالت پر خواهد کرد...(۳)
🔸امام صادق علیهالسلام:
جانم به فدایت ای غائبی که از ما دور نیستی!...
جانم به فدایت ای آرزوی هر مومن مشتاق!... (۴)
🔸امام کاظم علیهالسلام:
مهدی چراغ تاریکیهاست،
پدرم فدای او که به امر خدا قیام میکند. (۵)
🔸امام رضا علیهالسلام:
پدر و مادرم فدای او که همنام جدّ من است...
هالهای از نور گرداگرد او را گرفته که از انوار قدسی پرتو میگیرد. (۶)
منابع:
📚(۱) منتخب الاثر حدیث ۱۰۹
📚(۲) منتخب الاثر حدیث ۵۴۴
📚(۳) منتخب الاثر حدیث ۵۷۲
📚(۴) دعای ندبه
📚(۵) منتخب الاثر حدیث ۱۲۴۶
📚(۶) منتخب الاثر حدیث ۹۷۳
#عید_قربان