eitaa logo
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
80 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
57 فایل
🔮نـسݪ مـا نـسݪ ظـهور اسـٺ اڱـر بـرخـیزیـمـ✌🏼❣️ ڪانال مربـوط به امـام زمـان [عج] و رهـݕـر عـزیزمـوݩ✨ لطفالفت ندید🌹..!
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ❤️ پدرم را با آن وضع و و ناراحتی که دیدم شل شدم روی زمین نشستم. اشک می ریختم و می گفتم: باوگه چرا نمی گذاری حقش را کف دستش بگذارم؟ نمیبینی چه بر سر لیلا آورده پای لیلای بیچاره سیاه شده. رو به زنها کردم و گفتم دلتان میخواهد پای بچه هایتان اینطوری سیاه و کبود شود؟ از چه می ترسید؟ یکی از زنها جلو آمد و گفت اشکال ندارد میتونی بروی و اورا بکشی. اما عیب است. آبرویمان می رود او توی این روستا غریب است. او از شهر می آید. برای ما زشت است. با ناراحتی فریا زدم به خدا دفعه دیگر دست روی بچه ای بلند کند خودم ادبش میکنم. زنها 👩 سعی کردند آرامم کنند یکی شان گفت ناراحت نباش. به او خبر رسیده مطمئن باش دیگر جرئت نمی کند دست روی کسی بلند کند. اتفاقی به سمت مدرسه نگاه کردم دیدم معلم با عجله به سمت جاده می دوید. پسری را که فرستاده بودند خبر بدهد دم در مدرسه ایستاده بود و با وحشت به این طرف نگاه می‌کرد فریاد زدم معلم خدانشناس نمیبینی صدام چه به روزمان آورده؟؟ نمیبینی زندگیمان سیاه شده؟؟ نمیبینی هر روز پای یکی از بچه هامون روی مین می‌رود و تکه تکه می شود؟ تودیگر نکن. تو که دشمن نیستی پای بچه‌های ما را سیاه نکن. پدرم سرم را بغل کرد و بوسید اشک های پدرم روی سرم می ریخت. رفتم و لیلا را بغل کردم بردمش خانه و پاهایش را با آب گرم شستم و با وازلین پاهای سیاهش را چرب کردن. برای اینکه آرامش کنم آرام در گوشش گفتم اگر دفعه دیگر فقط یکبار دیگر اذیتت کرد به من بگو خودم میکشمش. لیلا سرش را تکان داد. سرش را روی متکا گذاشتم و بیرون رفتم هنوز که هنوز است داغ پاهای لیلا روی دلم است... ...