eitaa logo
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
80 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
57 فایل
🔮نـسݪ مـا نـسݪ ظـهور اسـٺ اڱـر بـرخـیزیـمـ✌🏼❣️ ڪانال مربـوط به امـام زمـان [عج] و رهـݕـر عـزیزمـوݩ✨ لطفالفت ندید🌹..!
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 ❤️ وقتی بمباران می‌شد همه به طرف سنگر کنار چشم می‌دویدند وقتی توی سنگر بودیم و بیرون بمباران می‌شد سنگر می‌رسید اما مردها می گفتند این سنگر بهتر از بیرون است که بی پناه باشیم هواپیماها طوری می آمدند و بمباران می کردند و می رفتند که یک نفر زنده نماند اما سنگر چشمه باعث می‌شد که زنده بمانیم. دیگر به اینکه هر روز هواپیماها بیایند و بمباران کنند عادت کرده بودیم اول هواپیماهای سفید می آمدند توی آسمان چرخ می زدند و می رفتند اینجور وقت ها رو به زنها می کردم و می گفتم خیر به دنبالش است. یعنی موشک به دنبالش است. می‌دانستیم بعد از آمدن هواپیماهای سفید موشک می‌آید. بعد از هواپیماهای سفید گاهی هم هواپیماهای سیاه می آمدند. که غرش می‌کردند. و ما جیغ میزدیم و دستمان را روی گوشمان می گذاشتیم و فکر می‌کردیم کاغذ میریزد. اما بمب خوشه ای می ریختند بیشتر بمب های خوشه ای می‌انداختند. بمب هایی که اول بزرگ بود و از آسمان که پایین می‌آمد نزدیکه زمین مثل چتر باز می‌شد و ده‌ها بمب از آن به زمین می ریخت بعد خدا نشناس ها با تیربار شان مردم را تیرباران می کردند. یک روز که می‌خواستیم درو کنیم هواپیماها آمدند. خوب که نگاه کردم. دیدم آن طرف تر را کوبیدند. نزدیکه روستای دیره بود. ربع ساعت نگذشته بود که خبر آمد روستای دیر ه را شیمیایی کردند و شیون و واویلا بلند شد. بعضی ها فامیلها شان توی روستایی دیره بودند. روی جاده ماشین ها می آمدند و می رفتند همه می گفتند بمباران شیمیایی شده. رحیم و ابراهیم با عجله به روستا آمدند و گفتند چند روزی بیرون بروید اینجا خطرناک است عجله کنید. بعد از بمباران دیره همه نگران بودیم که نکند روستای ما هم شیمیایی شود. مردها می‌گفتند اگر بمباران شد به کوه بزنید یا هم نزدیک چشمه باشید. تا اگر شیمیایی زدند بتوانید داخل آب بروید. پیرزنی بود به نام کوکب میری وقتی هواپیما ها می آمدند و ما فرار می‌کردیم او روی سنگی کنار خانه اش می نشست و تکان نمی خورد. ما از ترس بمب‌های شیمیایی خودمان را توی چشمه می انداختیم