فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رجزخوانی شهید عارف ساعاتی قبل از شهادت😔❤️
#شهید_عارف_کاید_خورده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی از شهید عارف در آزادی یکی از شهرهای سوریه☺️🌺
#شهید_عارف_کاید_خورده♡
خودشان درباره شهادت با شما صحبت میکردند؟🤔🤔🤔
آقاعارف عموی شهیدش را خیلی دوست داشت. کتابهای زیادی از دفاع مقدس و تاریخ ایران و جهان را مطالعه کرده بود.☺️ چند سال پیش وقتی از سربازی برگشت فهمیده بود شهادت بهترین سرنوشت برای آدمهاست😍☝️. فهمیده بود عاقبت بهخیری آدمها در این راه است اما میگفت هر کسی که شهید نمیشود و همین جوری انتخاب نمیشود و «باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی». در حقیقت باید چیزی که خدا میخواهد، باشی و مردمی و اهل بیت باشی تا پذیرفته بشوی. اواخر عمرش شوق زیادی برای شهادت داشت. خیلی جالب است که بدانید بهترین برنامهریزیها را برای زندگی از آقاعارف میدیدم و با وجود این شوق شهادت طوری زندگی میکرد که انگار 150 سال عمر خواهد کرد.🌸
#شهید_عارف_کاید_خورده♡
به گفته مادرشهید در طی یکی از عملیات ها شهیدعارف مورد اصابت رگبار داعش قرار می گیرد😱😱 و گلوله ای به سینه ی شهید برخورد میکند 😢که فقط لطف خداوند بوده است که اتفاق خاصی برای ایشان نیفتاد و شهید در آزادی شهر بوکمال حضور داشت و سرانجام در همان عملیات بوکمال به شهادت رسید🕊🕊🕊🕊🕊
متولد ۲۴ مرداد ۱۳۷۱
است شهیدعارف کاید خورده ♡
این شیرمرد خوزستانی پس از آن بار دیگر برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) راهی جبهه های نبرد شد و این بار در عملیات آزادسازی بوکمال در آبان ۹۶ به شهادت رسید.🕊🕊🕊
#شهید_عارف_کاید_خورده♡
10.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کوتاه با شهید محمد بلباسی
شهید محمد بلباسی یکی از ستارههای جاودان حماسه خانطومان است.🕊
#شهدای_خان_طومان
#شهدا_طبیب_دلهاےبیمارند
…هواےآلوده ے
شهر دل ها رابہ نفس انداختہ
طبیب دلٺ ڪہ شهــدا باشند
هواےدلٺ هم آسمانے مےشود
#دلتنگ_شهادت
#اللهم_عجِّل_لِوَلیک_الفَرَج
#کرونا
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🚨 پیام رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسه در پی اظهارات توهینآمیز رئیسجمهور فرانسه درباره پیامبر اعظم(ص)
🔹️ اظهارات امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در تأیید کاریکاتور توهینآمیز به پیامبر اسلام صلواتاللهعلیهوآله، باعث خشم مسلمانان در سرتاسر جهان شده است. به همین علت حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسوی پیامی کوتاه صادر کردند. متن این پیام که به زبان فرانسوی در شبکههای اجتماعی منتشر شد، به شرح زیر است:
جوانان فرانسه!
🔹️ از رئیس جمهور خود بپرسید: چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت میکند و آن را آزادی بیان میشمارد؟ آیا معنی آزادی بیان این است: دشنام و اهانت، آن هم به چهرههای درخشان و مقدس؟ آیا این کار احمقانه، توهین به شعور ملتی نیست که او را به ریاست خود انتخاب کرده است؟
🔹️ سوال بعدی این است که چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در اینباره نوشت باید به زندان برود اما اهانت به پیامبر آزاد است؟
#جانمفدایتیارسولالله
#منعاشقمحمدم
#لعنتبرابلیسپاریس
#پارت_136😍
#فرنگیس❤️
آن شب ما را با خودشان ب اسلام اباد بردند. شب ب خانه برادر شوهرم رضا حدادی رفتیم. حالم خیلی بد بود ولی نمبخواستم از خواب بیدار شوند. تا ساعت 6 صبح تحمل کردم. ساعت 6 صبح ک حالم بد شد.
کنار همان کوهی بودیم ک خانه ام بالای آن بود. یاد شبی افتادم ک رحمان را بدنیا اوردم. اما الان زود بود. بچه ام باید مدتی دیگر ب دنیا می آمد.
وقتی درد امانم را برید. فهمیدم بچه ام دارد زودتر ب دنیا می آید لرز شدید داشتم.
علیمردان را بیدار کردم. و گفتم برو دنبال کمک بچه ام دارد دنیا می آید.
شوهرم رفت دنبال توران. همین ک توران رسید بچه ب دنیا آمد. توران ک رحمان را ب دنیا آورد بود، سهیلا را هم ب دنیا آورد! بچه را توی پارچه ای پیچیدند و من از حال رفتم.
چشمهایم را ک باز کردم توی بیمارستان بودم. چشم هایم اول سفیدی میدید. بعد آرام آرام تختم را دیدم. من توی بیمارستان بودم.
چنگ انداختم و ملحفه را گرفتم و خواستم بلند شوم. نتوانستم. ارام پرسیدم: کی اینجاست؟
هم عروسم توران کنارم بود. دستم را گرفت و گفت: بخواب فرنگیس، دیگر بس است.این همه خودت را اذیت کردی.
گفتم: من کجا هستم؟
گفت: توی بیمارستان. حال دخترت خوب است. حال خودت بد شد. اما حالا خوبی. فقط بخواب.
اما خواب ب چشمانم نمی آمد. سرم را برگرداندم و قیافه آشنایی دیدم.
مادرشوهرم بود. روی تخت روبه رویی من. با خودم گفتم او اینجا چیکار میکند؟چیزی یادم نمی آمد. سعی کردم ب مغزم فشار بیاورم.
دوباره همه چیز یادم آمد: مغز قهرمان، مصیب زیر تن قهرمان، مادرشوهرم با تن مجروح، مرگ قهرمان، دختر ننه خاور بدون سر.......
همه چیز توی سرم چرخ میخورد. استفراغ کردم و دوباره از حال رفتم.
چشم ک باز کردم. مادرشوهرم با ناراحتی نگاهم کرد و گفت: خدا نکند حالت بد باشد، قوی باش، زن.
بعد شروع کرد ب قسم دادن من و حرف زدن: تو را بخدا خودت را عذاب نده، چه شده فرنگیس؟؟ حال بچه ات ک خداروشکر خوب است. قدمش خیر باشد. مبارک است.
وقتی با این راحتی و شادی حرف میزد مطمن شدم از مرگ قهرمان خبر ندارد.
هم عروسم توران هم با اشاره ابرو ب من فهماند ک هنوز از مرگ قهرمان خبر ندارد.
وقتی دیدم هم عروسم ابرو بالا انداخت. سرم را پایین انداختم.بغضم را خوردم و گفتم: چیزی نیست. ناراحتم ک بچه ام کنارم نیست.
هم عروسم با لبخند گفت: ناراحت نباش. بچه ات پیش ماست. تو مواظب خودت باش. من خودم ب او شیر میدهم.
دکتر ک آمد سری تکان داد و گفت: لازم بود این همه بجنگی؟؟ این همه کار سخت؟؟ چرا اینهمه ب خو ت فشار آوردی؟ داشتی میمردی.
ارام گفتم: چ کنم دکتر؟ مجبور بودم..