eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
398 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
🔮#قدرت_حجاب 🗝#قسمت1 حجاب به زن قدرت و شخصیت می دهد. زنان ذاتاً نقش تربیت کنندگی را به عهده دارند،
🔮 🗝 در بحث فرهنگ سازی در ابتدا باید تعریف دو مساله به درستی بیان شود. یکی مفهوم آزادی است که اگر افراد تعریف و معنای درست آن را بدانند متوجه می شوند که هرگز به آن نمی رسند. دیگری بحث حجاب است که بر اساس تصریح قرآن مختص زنان نیست بلکه هم در مورد زنان است و هم در مورد مردان. لذا امری دوطرفه است. اگر با انصاف بنگریم متوجه خواهیم شد که خداوند اول به مردان گفته است که نگاهشان را کنترل کنند. همه ی افراد باید کنترل درونی داشته و حد و حدود روابط را بشناسند. چون هم مرد و هم زن هر دو در اجتماع حضور دارند و مشغول تحصیل و یا اشتغال به کاری دارند. 🗯@eshgss110
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
#بازمانده☠ #قسمت1🎬 -کیکو تحویل گرفتی؟ -آره همچی جوره؛ تو زودتر نسیمو بردار بیار. حواست باشه سوتی ن
🎬 دست لرزانم بی‌اراده در هوا می‌چرخد و مشت‌هایم درِ قهوه‌ای را شکار می‌کند. فریاد می‌زنم. -نسیم! نسیم! باز کن درو! یک لحظه انگشتانم تیر می‌کشند. مشتم را محکم فشار می‌دهم. چشمانم در هم جمع می‌شوند. نگاهم به چهارچوب در می‌خورد. بخار از درزها سرک کشیده بود و آرام آرام بیرون می‌آمد. یک‌لحظه مغزم خالی می‌کند. پاهایم را به دنبال خود می‌کشم و به اتاق می‌رسانم. کمد را باز می‌کنم و جعبه‌ی ابزار را از میان وسایل چنگ می‌زنم. بی‌هدف بین وسیله‌ها می‌گردم. چکش را برمی‌دارم و به سمت در می‌دوم. با تمام توان، تن آهنیِ چکش را روی قفل فرود می‌آورم. یک ضربه! دوضربه! دستم از درد تیر می‌کشد. انگشتانم را محکم تر دور چکش حلقه می‌کنم. ضربه بعدی را با تمام توانم، روی قفل می‌زنم. در با شدت باز می‌شود و بخار گرم به سمت بیرون هجوم می‌آورد. یک لحظه بوی خون زیر بینی‌ام می‌پیچد و حالم را بدتر می‌کند. چندبار پلک می‌زنم تا بهتر ببینم. یک نگاه کافی بود که فریادم در نطفه خفه‌شود. پاهایم خالی می‌کند و محکم روی سرامیک های گرم حمام می‌خورد. نمی‌توانم پلک بزنم. هاج و واجِ صحنه‌ی مقابلم! شاید برای چند لحظه یادم رفت نفس بکشم. آب که از لابه‌لای زانوهایم رد می‌شود، تازه می‌فهمم چه اتفاقی افتاده‌است! انگار کسی دستش را روی گلویم می‌‌فشارد و نمی‌گذارد فریاد بزنم. به خودم که می‌آیم دیوار را چنگ می‌زنم و بلند می‌شوم. آب وان زیر شلاق‌های دوش، سرریز می‌کند و فضای حمام بیشتر رنگ خون می‌گیرد. جسم بی‌جان نسیم روی آب شناور است و دستان کبودش در هوا معلق مانده. با تمام توانم فریاد می‌زنم. -نسیم! دیوانه‌وار می‌چرخم و تنم را بیرون از حمام پرت می‌کنم. دیگر حتی نمی‌دانم چه می‌کنم! تمام توانم را در پایم جمع می‌کنم و به سمت خروجی می‌دوم. دستگیره‌ی خانه را چنگ می‌زنم و در را باز می‌کنم. صدای قدم‌هایم سکوت سالن را می‌شکند. میان راهرو فریاد می‌زنم. -کمک! کمک... یک‌لحظه زیر پایم خالی می‌شود. دنیا دور سرم می‌چرخد. لامپ‌های بالای‌سرم یکی یکی رد می‌شود و پله‌ها به کمرم می‌خورد. احساس درد تا مغز استخوانم را پر می‌کند. -دخترم دخترم! نگاهم به سمت صدا کشیده می‌شود. تصویر تار زن را بالای پله‌ها می‌بینم. زیر لب ناله می‌کنم. -نسیم! نسیم! ** بوی تند الکل حلقم را می‌سوزاند. درد بدی تا استخوان پایم پیش می‌رود. می‌خواهم این پهلو آن پهلو شوم ولی دستم را نمی‌توانم تکان دهم. پلک هایم را به سختی باز می‌کنم. نوری که از لامپِ آویزان از سقف می‌تابد، چشمم را می‌زند. چندبار پلک می‌زنم و دوباره چشم‌هایم را می‌بندم. سرم را می‌چرخانم. نگاهم به دست باندپیچی شده‌ام می‌افتد. با دیدن دستبندی که دور مچ دستم به میله‌ی تخت قفل شده است، مردمک چشمم دوبرابر می‌شود! از پشت سرم صدای خش‌خش بیسیم و پشت‌بندش صدای زنانه‌ای می‌شنوم: -قربان، متهم به هوش اومد...! ✍🏼بہ‌قݪــــم: 👥-خانم‌ها نیـکوکـار/ بـابـاش‌پور 🌱_• @eshgss110 ____