eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
325 دنبال‌کننده
2هزار عکس
860 ویدیو
8 فایل
🍂ماییم‌وهواےبغض‌آلودفقط، دلواپسےوغصّه‌مشهودفقط والله‌که‌آسان‌شوداین‌سختےها باآمدنِ‌حضرتِ‌موعودفقط . . .(: تبادل: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
‹🌼🌱› به خاطر داشته باش، رویاها براي تو کاری نخواهند کرد، مگر اينکه دست به عمل بزنی… ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
«از دیروز درس بگیر، برای امروز، زندگی کن و به فردا امیدوار باش☘» ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
• بیخیالِ همه‌ی دردامون ؛ خوشبختی یعنی که یه شهید تو زندگیت باشه♥.
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_70 محمد: _مهرداد چه خبر؟ _دارم با
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ محمد: _جزو نقشه مونه _آرمان جان گروه ما صدها ساعت وقت گذاشته کلی زخمی و تلفات داده به همین راحتی ولشون کنم؟ شکلاتی از روی میز برداشت و درحالی که روکشش را باز می‌کرد گفت _اعتماد کنید... کنجکاو گفتم _پرونده اش مربوط به ضد جاسوسیه؟ _این آدما معمولی نیستن! بخش اقتصادی، اجتماعی، ضد جاسوسی و البته مواد مخدر، همه شون دنبال سر رشته‌ی این گروهن _امنیت اطلاعات برا چی؟ _اون بماند کاغذی از روی میز برداشتم و چند خط نوشتم _بفرما اینو بده سرهنگ امضا کنه؛ ان‌شاءالله کارتون خوب پیش بره بالاخره شکلات را داخل دهانش گذاشت و درحالی که آن را می‌جوید گفت _من این پرونده رو بردارم بخونم؟ _بردار بعد رفتن آرمان کشوی میز را باز کردم. چشم خورد به هدیه ای که صبح برای دختر مهرداد خریده بودم. لبخند بی اختیار مهمان چهره ام شد. تلفن را برداشتم و با تک شماره تماس را به میز مهرداد وصل کردم _الووو بابا چه خبره؟ هنوز برنگشتم کارت شروع شد؟ _بلند شو بیا اینجا؛ غر نزن کلافه گفت _اطاعت امر، سرگرد به دو دقیقه نکشید که در زد و وارد شد _جانم؟ _این کادو از طرف من؛ میدونم از روز تولدش خیلی گذشته ولی خب انقدر دختر شیرینیه که دلم خواست واسش یه چیز کوچیک بخرم. دست روی سینه اش گذاشت و حالت خنده گرفت و گفت _شرمنده کردید راضی به زحمت نبودم. ولی معلومه به دختر علاقه‌ی زیادی داریا _مزه نریز پسر... مریم: هر ۲۰ کتاب را روی میز می‌کوبم _اینم از اینننن...کمرم شکست؛ چقدر سنگینن با لبخند تشکر کرد و به سمتم آمد. _خب؟موضوعشون چیه؟ نگاه گذرایی به کتاب ها انداختم و گفتم _یه تعداد در مورد فلسفه‌ی جهاده یه تعدادم در مورد سوریه و زندگی نامه ی مدافعان حرم و رمانای جذابش میگم روحینا... _بله؟ _امروز اگه میتونی بیا خونمون؛ هم ناهارو میخوریم هم برنامه‌ی کاری می‌ریزیم _عالیه راستش از اینکه اهل تعارف نیست خوشحالم گوشی را از کیفم بیرون آوردم و به مامان صدیقه زنگ زدم حسین: زیر لب یا زهرایی گفتم و با اخم برگشتم _لا تتحرك! ما اسمك؟ ~حرکت نکن...! اسمت چیه؟~ کارت شناسایی و برگه‌ی ماموریتم را مقابلش گرفتم. _مرحبا اخي اسمي سعد بن شبيب. ~سلام برادر اسمم سعد بن شبیب هست~ _ إلى أين تذهب؟ ~کجا میری؟~ _مهمتي سرية ~ماموریتم محرمانه‌ست~ نگاه پر از خشمی نثارم کرد انگار که از قبل مرا می‌شناسد. منتظرم برای درگیری! ناگهان دستش به سمت قنداقه‌ی اسلحه‌اش کشیده شد. قبل از او من اسلحه را به سمتش گرفتم و هردوشان را به رگبار بستم. به زمین که افتادند سوزشی در شانه ام حس کردم. بله... قبل از مرگش کم نگذاشت و تیری حواله‌ام کرد. دستم را محکم روی زخمم فشار دادم و از ته دل ناله‌ای کردم. با صدای نزدیک شدن ماشینِ جیپی پر از داعشی خونسرد نگاهی به دوروبرم کردم. گیر افتادم! ناگهان از دیدن کانال فاضلاب لبخندِ پر از اجباری روی لبم نشست. جهیدم داخل ماشینی که کنارش بود و سریع آن را روی کانال فاضلاب پارک کرد با عجله به سمتش رفتم و در یک حرکت خودم را داخلش پرت کردم. بوی گندش حالم را بد می‌کرد ولی چاره ای نبود. نورا: _بفرما نورا جان؛ نیومدی پایین، آوردم اینجا بخوری... پیشانی‌ام را روی میز گذاشتم. _نمی‌خورم؛ سرم داره میترکه _یکم چشم از این لپ تاپ بردار خب _پیدا نمیشه...هرچی میگردم کمتر سرنخ دستم میاد. به‌قلـــم: فاطمه بیاتی لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16740604345228 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
°🌸🌵° جورۍزندگۍڪن ڪہ‌توآخرین‌صفحہ‌ دفترزندگیت‌بنویسۍ چہ‌شیرین‌تموم‌شد✨🌱 ⁩ ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
اللهُمَّ‌عَجِّلَ‌لِوَلیِکَ‌الفَرَج‌ (:
جعبه‌ی زندگی هرکس با ارزش است... پس از قضاوت ها نترس این جعبه می‌تواند جادویی باشد((( ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
تـــــلنـگـــر🖇🕊 رفته بودیم سر جلسه استاد می‌گفت یه ذکری هست میونبر همه مشکلات...🌿 حلال همه مشکلات...(: اصلا این ذکر جادو میکنه💭 دفتر و مداد دستم گرفتم ذکر رو یاد داشت کنم...✏️ استاد گفت می‌دونید این ذکر چیہ؟! اللهم عجل لولیک الفرج...!!🕊|•° ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
•|‏برگردکه‌بربهارمان‌میخندند •|یک‌عده‌به‌حال‌زارمان‌میخندند •|آنقدرنبودنت‌به‌طول‌انجامید •|دارندبه‌انتظارمان‌میخندند:)" •|اللهم عَجل لوليك فَرج🌼
حمله‌ی گروهی از بچه های انقلابی به کانال برعندازان که راس ساعت ۱:۲۰ بعد از حذفِ اعضا و تغییر اطلاعات کانال به نیت حاج قاسم انجام شد
جا نزن ! جسور باش.. این قانون ارتفاعه هرچٹ بیشتر اوج مۍگیرۍ ؛ باد و باران ، بۍ رحم تر میشه و نفس کشیدنت سخت تر ! تو اما محکم باش ! به زمزمه‌ۍ پرنده هاۍ پایین دست ، توجهۍ نکن عقاب باش ! ارتفاعات بالا ، جای پرنده های ضعیف نیست :) ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کُری خونی بچه های انقلابی در جواب دشمنای داخلی و خارجی باهام مشکل داره بچه خوشگل جووون😂👌🏻 تروریست هفت جد و آبادتونه! 🔻 @seyyedoona
اصلا نگو محیط خرابه، منم خراب شدم! دیدی هرچی هوا سردتر باشه، لباست رو بیشتر میکنی؟ پس هرچی جامعه فاسدتر شد، لباسِ تقوات رو بیشتر کن.. ✍🏻حجت الاسلام قرائتی + تقوا یعنی اطاعت از دستورات خداوند و دوری از گناهان☺️❤️ ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
°•💚🌱•° I see it I will it I work for it I get it میبینم👀 اراده می‌کنم🗣 تلاش می‌کنم🏃‍♂ به دستش میارم..💪 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_71 محمد: _جزو نقشه مونه _آرمان جان
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ نورا: _ایندفعه رو چی داری کار می‌کنی؟! نفس عمیقی کشیدم و شقیقه ام را با دو انگشت فشار دادم. _یه پرونده ی اجتماعی که یه گروه افتادن به جون پیام‌رسانا و دارن جو رو میریزن بهم رئیس میگه مربوط به فرقه هاست دارم میگردم دنبال نحوه ی ارتباط گیری شون با مخاطب و جذبشون یه تیم دارن که هرازگاهی تو همین پیام رسانا به صورت رودر رو مناظره برگزار میکنن _بزا حدس بزنم؛ تو الان می‌خوای به شبکه شون نفوذ کنی؟ _دقیقا _خودتو دوبل کن! _خودمو؟ چطور؟ _دوتا اکانت داری درسته؟ _اوم _با اکانت اول وارد مناظره شون شو و سخت به چالش بکششون اینطوری اون آدمی که کار بلد تره میاد تو گود این از این با اون یکی اکانت وارد پی‌وی همون ادم یا ادمین میشی شروع می کنی به مشتاق نشون دادن خودت نسبت به حرف هایی که میزنن آروم آروم اعتمادشونو جلب می کنی... مهارتش در حل اینطور پرونده ها عالی بود _بابا تو دیگه کی هستی! ولی خب بازم کمک می خوام دلم نمی خواد تو مناظره کم بیارم حالت بامزه ای به خود گرفت _اووووم.... یه نفرو میشناسم که بشدت میتونه کمکت کنه! _کی؟ _خواهرم...طلبه اس؛ هماهنگ می‌کنم بیای خونه‌مون یک روز بعد: حسین: دیگر جانی در بدن نداشتم. زخمم را با اینکه بسته بودم ولی خونریزی داشت. این یک روز به سختی خودم را بیدار نگه داشتم تا شاید فرصت مناسبی برای فرار پیدا کنم. سرم سنگین بود. واقعا خدا دوستم داشت که نیامده بودند سراغ ماشین... دوربین را از داخل کوله برداشتم. نگاهی به دوروبر انداختم؛ شلوغ بود... هنوز وقت تعویض شیفت نگهبان ها نرسیده بود. پوتین های داعشی‌ها را می‌دیدم. و صدای نامنظمشان که نشان می‌داد در شک بعد حادثه فرو رفته اند. و چه حادثه ای بعد از مرگ آن دو داعشی، دردناک تر از مرگ ابوعامر...شیخ و فرمانده این جمع گرگ صفت البته بماند که برای من مرگش احلی من العسل بود. با تیر کشیدن شانه‌ام نفس عمیقی کشیدم که نصفه ماند بوی تعفن این فاضلاب نفس کشیدن را برایم سخت کرده بود. می‌ترسیدم زخم شانه‌ام عفونت کند. تصمیمم را گرفتم باید از این پناهگاه لعنتی بیرون میزدم یا مرگ یا نجات...نباید اسیر میشدم. خشاب اسلحه ام را چک کردم و به سختی نیم خیز شدم که ناگهان چیز سرد و سفتی روی گردنم نشت... اسلحه! بهتر از این نمیشد اسیر شدم آن هم کجا؟ کانال فاضلاب با چه اطلاعاتی؟ اطلاعات سری که هرطور شده باید به ایران برسد. _أسقط السلاح بدون مقاومة ~اسلحه تو بدون مقاومت بنداز زمین~ همین کار را کردم. _عد إلي ببطء ~آروم برگرد به سمتم~ برگشتم و مقابل هیکل بی بدیلش ایستادم. در آن ثانیه ها به این فکر کردم که اگر آن را بدرک واصل کنم قطعا به دست بقیه نیروها زنده زنده می‌میرم و همه اطلاعاتم در این خاک دفن میشود. پس باید می‌گذاشتم اسیرم کنند اگر توانستم فرار کنم که هیچ اگر هم نه کوله ام را از بین می‌برم! به زبان چچنی کسی را صدا زد. یک مرتبه ماشین حرکت کرد و نورِ عذاب آوری چشمم را خراشید. حالا چهره ی چندشش دقیقا پنجاه سانتی‌ام بود. دهنش بوی عرق میداد؛ بوی فاضلاب از بوی دهانش قابل تحمل تر بود! با حرص چنگ انداخت به صورتم و عینکم را زمین انداخت و پوتینش را رویش گذاشت له شد! مگسک اسلحه را روی سینه ام گذاشت و گفت _أخرج ~برو بیرون~ نگاه پر از نفرتی حواله اش کردم و با یک حرکت از کانال بیرون پریدم. یکدفعه چند نفر دوره ام کردند. _ضع يدك للأمام ~دستتو بیار جلو~ جملات دستوری‌اش اعصابم را خورد کرده بود. نمی‌دانم از اثرات کم خونی بود یا تحمل آن روز سخت که مشتم را روی صورتش فرود آوردم که یکدفعه با صدای شلیک، گرمی خون را در ران پایم حس کردم. همان مرد داعشی با لگد به سینه‌ام زد و شروع کردند به لگد زدن. از شدت درد چشمانم روی هم رفت و در عالم بی خبری فرو رفتم. علی: _شما مرخصید...فقط حمام نرید و پرهیز های پزشکی رو رعایت کنید تا هرچه زودتر مشکل پوستی تون برطرف شه _ممنون دکتر _خواهش می کنم کامیار مقابلم ایستاد. _بالاخره مرخصت کردن...حالا بریم خونه ما تهدیدوار گفتم _یا میرم خونه‌ی خودم یا همینجا می‌مونم _خیله خب پس می‌ریم خونه‌تون من پیشت می‌مونم. _کامیارررر اذیت نکن؛ می‌خوام تنها باشم. یکدفعه مرا به آغوش کشید _دیوونه چرا اینطوری شدی؟ خب نگرانتم...میفهمم حالت خوب نیس ولی نمیشه _لوس نشو مرد گنده، انگار بچه ام بغض کردم. _دفعه قبل که بیمارستان بودم مهدی بود... نمی‌تونم فراموشش کنم دلم می‌خواد باشه. دلم می‌خواد بگن همش سوء تفاهم بوده! دلم می‌خواد دوباره عطرشو داشته باشم مگه من چی از این دنیا خواستم(: پ.ن: و اطلاعاتی که از جان مهم تر است... به قلـــم: فاطمه بیاتی لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16744969098568 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
در فرقِ کربلا و بهشت همین بس که بهشت را می‌روی اما کربلا را می‌برند✨
آسمان تحمل وسعتت را ندارد(((: ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودیم روی زیرپیرهنش اسمش رو نوشته باشه … نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم” . . (:
یاد حرف آیت الله بهجت افتادم که گفتن: مَحرومیت‌های ما اِختیاری‌ست و چوبِ عدم باورهایمان را می‌خوریم! خودمون، خودمونو مَحروم می‌کنیم! همشم بخاطر عدم اعتماد و اعتناء به حرف خدا و اهلبیت هست :) صد حیفِ اگه دست رو دست بزاریم و تو این ماه، یه تکون به خودمون ندیم.. من همین‌قدر بلد بودم بهتون بگم وقت رو مُفت از دست ندید! برید مفاتیح رو بردارید، اعمال ماه رجب رو ببینید و انجام بدید. یــاعلے🌱✨ ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
یه شهید انتخاب کنید برید دُنبالش، بشناسیدش، شبیه‌ش بشید، حاجت بگیرید و از این کارا خلاصه :) ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
"در طول زندگی‌تان شادی کنید و بخندید از زندگی باید لذت برد نه آنکه آن را فقط تحمل کرد⁦"⁦(◍•ᴗ•◍)🤍 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
💎امام خامنه‌ای : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا.. نگذارید یاد شهـدا فراموش شود ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
💢خواستم بهتون بگم ملتی که ولى‌داره وكيل‌ نمیخواد♥️✌️🏼
امشب لیلة الرغائب است یا الله! آرزویی بیش ندارم.. آرزویی شبیه آرزوی حاج قاسم.. برایت شاعرانه بیانش می‌کنم: خدایا عاشقم کن شهادت قسمتم کن مثه حضرت زهرا توو عشقت مخلصم کن یا به قول حاج قاسم که مُدام می‌خوند: شهادت ای شهادت ناز شصتت پرستو کن مرا قربان دستت کانال شهید مصطفی صدر زاده 👇 @sadrzadeh1
هر كس روز جمعه بر من صلوات بفرستد، خداوند شصت حاجت او را روا میكند ،سى حاجت آن براى دنيا و سى حاجت براى آخرت است.... (ص)♥️ ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
‹🔗📖› -هرگاه گناه کردید هرگاه توبه شکستید؛ این را بخاطر داشته باشید اگر شما از گناهان خود خسته میشوید خداوند از بخشیدن شما خسته نمیشود پس از رحمت خدا نا امید نشوید ....🌿` -🌱ایت الله مرتضی تهرانی ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨