✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_6 _خسته نباشی جناب سرگرد..منتظر کسی
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_7
چند قدم عقب رفت و به حالت تسلیم دستانش را بالا برد.
_آخ آخ آخ ،چه خبرته محمد همشو که ریختی.
_بیرون.
_چرا سخت میگیری سرگرد .
_کامیار گفتم بیرون .
با لب و لوچه ی آویزان دور شد.
این من بودم و این دستانی که از شدت عصبانیت می لرزید، به سمت میز رفتم و پشتش جا گرفتم.
خانم امینی که سعی می کرد، جلوی خنده اش را بگیرد ،گفت.
_بیچاره ها چی می کشن.
او چه می دانست...اصلا یک دختر بی بند و بار چه می توانست بداند..
_این بحثارو بزارین واسه بعد.
_صحبتمون تمومه؟
_بله بنده همین الان هماهنگ می کنم تا برای عملیات امشب آماده شید.
_بسیار خب.
_ می تونید برید. به یاد داشته باشید نتیجه این ماموریت در آینده خیلی مهمه.
بعد از چند ساعت جلسه توجیهی با نگاه های سنگین سه اعجوزه تمام شد.
چند ساعت مانده به عملیات. باید آماده می شدم. یا به عبارتی، تغییر می کردم...آنهم صد و هشتاد درجه
یک پیراهن سفید با کت و شلوار مشکی،کفش چرمی، که اصلا باب میلم نبود ، موهای ژل زده و خالکوبی اژدها که از انگشت اشاره ام شروع شده و تا انگشت شستم ادامه داشت.
در آینه نگاهی به سر تا پایم انداختم.
فقط کراواتش کم بود.
_خب جناب سرهنگ،این تیپ هم بد نشد.
به افکارات خودم لبخندی زدم و بالاخره از مقابل آیینه کنده شدم.
و حالا باید سوار ماشین پورشه مشکی رنگ می شدم و به سمت پایگاه خواهران راه می افتادم.
یاد حرف سرهنگ افتادم...
_اینم از ماشین..پورشه911 کررا...
خیلی مراقب باشیا
خط بیفته روش خسارتش از کل دارایی ما میزنه اونور
سرم را با خنده به اینطرف و انطرف تکان دادم
ناگهان علی مثل جن روبه رویم ظاهر شد. سوت بلندی کشید.
در حالی که می خندید، گفت.
_به، آقا محمدم بالاخره داره می ره پارتی . انگار فقط ما سه تا بچه مثبتیم.
وبعد سریع دمش را انداخت روی کولش و الفرار.
بلند فریاد زدم.
_نشونت می دم آقا علی.
همین که روی صندلی ماشین نشستم یاد غذا افتادم...
همانطور دست نخورده روی میزم مانده بود
تازه داشتم احساس ضعف می کردم
بعد از یک راه نسبتا طولانی جلوی پایگاه خواهران نگه داشتم و با خانم امینی تماس گرفتم.
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16467701334208
✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab
Hamed Zamani [BibakMusic.com]AUD-20220305-WA0001.mp3
زمان:
حجم:
4.11M
صبحت بخیر آقاے من😢
با نوای حامد زمانے🌱
صبحتون امـــام زمانــے(عج)
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab
✨✨✨✨✨✨✨
شهر بـے یار مــگر ارزش دیــدن دارد...
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab
✨✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_7 چند قدم عقب رفت و به حالت تسلیم دس
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_8
بعد از چند دقیقه از در خارج شد و با تیپ و آرایش زننده ای داخل ماشین نشست.
حالا منه بیچاره باید تا آخر مسیر نگاهم را از او می دزدیدم که نرنجد.
چند دقیقه بعد به حرف آمد.
_خالکوبیه قشنگیه.
_ خالکوبی چیه خانوم؟ رنگه.
با این تند گوییِ بنده تا آخر مسیر حرفی بینمان رد و بدل نشد.
_ توجه کنید خانوم امینی، بعد از ورود به هیچ عنوان با کسی حرفی نزنید. از کنارم جم نخورید. جای مطمئنی نیست،خیلی مراقب باشید. اسم رمز هم (مهمان شبه).
_مهمان شب؟
_بله.
رسیدیم.
نگاه گذرایی به کاخ مقابلم انداختم و اشاره کردم که پیاده شود.
مردی چهار شانه و کت و شلواری با کاغذی در دست مقابل در ایستاده بود. هم زمان با رسیدن ما با صدای دورگه ای، گفت.
_مهمان؟
_شب.
_خوش آمدید .بفرمائید داخل.
هنوز چیزی از ورودمان نگذشته بود ولی صدای آهنگ پاپ سرم را به درد آورده بود.
بعد از ورود، همه چیز را با دقت به ذهنم می سپردم.
خانه ای ویلایی که دوطبقه داشت و به زیبایی سنگکاری شده بود. میز ها و صندل ها با پارچه قرمز پوشیده شده بودند. روی میز ها چندین جام مشروب و دیس میوه قرار داشت.
خدمتکارانی که لباس فرم سفید، به تن داشتند و مهمان هایی که، هرکدام قسمتی از باغ در حال صحبت کردن و خندیدن بودند.
روی میزی، شربت های شرابی رنگ که با گیلاسی روی ان آراسته شده بودند، به چشم می خورد.
دنبال چهره ای اشنا می گشتم...
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16468077357318
✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_9
به سمت خانم امینی برگشتم. با ذوق به در و دیوار کاخ خیره شده بود.
به میز خالی گوشه باغ اشاره کردم. با صدای آرام که فقط او می توانست بشنود گفتم.
_خانم شما اینجا بشینید. می رم یه سر و گوشی آب بدم. خیلی زود برمی گردم.
_متوجه شدم.
از در و دیوار و دار و درخت گرفته، تا چهره اشخاص را به صورت پنهانی عکس می گرفتم. بعداز اتمام کارم در ضلع جنوبی و شرقی باغ به سمتی که خانم امینی نشسته بود نگاه دوباره انداختم.
مردی قصد نزدیک شدن به خانم امینی را داشت.
به سرعت خودم را به آن سمت رساندم.
دستم را روی شانه اش کوبیدم
_ببخشید مشکلی پیش اومده؟
با تمسخر گفت...
_به تو ربط نداره
_خواهرمه...حالا چی؟ ربط داره؟
دست پاچه چهره ام را برانداز کرد.
_نه نه . فقط حالش خوب نبود. می خواستم ببرمشون تا توی اتاق، استراحت کنن.
منتظر جواب نماند و سریع رفت.
کنار خانوم امینی نشستم و در حالی که عصبی بودم، زیر لب گفتم.
_مگه نگفتم نزدیک این جور آدما نشید؟
_آق...ا.. مح...مد... من.. اص..لا ... حال...م خوش. نیس...ت.
نگاهی به چشمان سرخش انداختم و با حالت نگران و عصبی گفتم.
_چی شده؟ چیزی خوردید؟
در حالی که سعی می کرد توانش را جمع کند به شربت های روی میز اشاره کرد.
_وای خانم امینی شما چیکار کردید؟ نگفتم چیزی نخورید؟
در حالی که به جایی اشاره می کرد گفت.
_او...ن گفت
سر چرخاندم. همان رفیق فراری چند دقیقه پیش این گند را بالا آورده بود.
_سعی کنید بلند شید . باید هرچه سریعتر از اینجا دور بشیم.من چند بار باید بگم به چیزی لب نزنید؟
به زحمت و لنگ لنگان خودش را به سمت ماشین رساند.
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16468077357318
✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab
14.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخیز که شور محشر آمد✌🏻
این قصه ز سوز جگر آمد ✌🏻
#حاجقاسم
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab
✨✨✨✨✨✨✨✨
#چادرانه🌸
وبانو بدان که
تو هستی با چادرت
پادشاه فرشته ها
عصمت الله
ریحانه ی خلقت خدا
هوای چادرت را
زهراگونه داشته باش
#حجاببرتر
#چادرانه
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab
✨✨✨✨✨✨✨✨
:
#چادرانه🍃
خوشحـ😍ـالم ڪہ
از بین تمام موجودات
انسان آفریدهـ شده امــ❣
و چہ چیز بهتر از اینڪہ
من هم از بین
تمام این دخترها👧🏻
#حجاب را دارم😌
و از بین حجاب ها🙃
چادرم را😍
چه خوب میشود اگر....😌
این خوشحالی را...🥰
این حال خوب را😇
با دیگر خواهرانمان تقسیم کنیم🙃
#حجاببرتر
#چادرانه
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab
✨✨✨✨✨✨✨✨
😎✌🏻
در کشور عشق مقتدا خامنه ایست🦋
فرماندهی کل قوا خامنه ایست❤️
دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود✨
امروز عزیز دل ما خامنه ایست😍
#رهبرانه
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨✨
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اهدای نشان ذوالفقار به سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توسط رهبر معظم انقلاب✨❤️
#حاجقاسم
#رهبرانه
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨✨