eitaa logo
با ما نویسنده شو
1.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
263 فایل
من با ۳۴سال سابقه تدریس رسمی به فرزند دلبندتون یاد می دم چطور رویاهاشو به شعر و قصه تبدیل کنه 🌈 آموزش نویسندگی به کودکان و نوجوانان 🌈چاپ آثار شما در: 👈 مجله پوپک و رشد نوجوان 🌈 ارتباط با ادمین 👇 @gheseh_1 ❌ کپی مطالب فقط با ذکر نام نویسنده ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
جوجه ی پر طلایی وقت چیه ؟لالایی هم گلی و هم گلاب کوچولوی نازم بخواب ✅ عزیز دلم 😘 ✍
۱ خرداد ۱۴۰۲
سلام سلام ستاره خونه با تو بهاره برام بخند که با تو شادی ادامه داره ✅ صبح بخیر عزیزدلم😘 ✍
۲ خرداد ۱۴۰۲
✅انجمن ادبی 💢جلسات هفتگی شاعران کودک و نوجوان 💢مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری 💢با حضور شاعران کودک و کودکان شاعر 💢افراد حاضر درعکساز راست به چپ ☝️ 💢استاد بابک نیک طلب_دکتر گودرزی 💢دکتر محمد دهریزی_سعیده اصلاحی 💢خانم دلیر_خانم نقی زاده_خانم صبا فیروزی 💢خانم انسیه موسویان
۲ خرداد ۱۴۰۲
💢: پیشولی 💢 هنرمند: حلما خسروی 💢کلاس دوم - 8ساله 💢دبستان زمزم 💢خرداد۱۴۰۲ ✍از توی کمد صدای میو میو شنیدم با خودم گفتم : گربه توی کمد من چی کار می کنه؟ در کمد رو باز کردم و دیدم یه پیشولی عروسکی و کوچولو تو چشم های من زل زده داره منو نگاه میکنه، انگاری یه جوری میگه منو بغل کن دیگه، دستهامو سمتش بردم و اونو بغل کردم ، وای چه حس قشنگی عین پنبه نرم بود پیشولی ریزه میزه چه چشمهای قشنگی داره، تو حال و هوای بازی و ناز کردن پیشولی بودم که یهو یکی در اتاقم رو زد اِ مامانی بود وارد اتاق شد و گفت پیشولی چطوره؟ گفتم فکر کنم گرسنه باشه آخه هی میو میو میکنه بعد مامان خندید و اونو از من گرفت و دکمه اونو خاموش کرد و گفت این هدیه تولدم بوده، من خیلی غافلگیر شدم. الان چند سال از اون روز قشنگ میگذره و پیشولی هنوز کنار کمد من جا داره
۲ خرداد ۱۴۰۲
💢 : من و آبجی و پیشولی 💢 : اسما شریفی زاده 💢کلاس چهارم_۱۰ ساله 💢استان تهران_مدرسه زمزم 💢خرداد ۱۴۰۲ از توی کمد صدای میو میو شنیدم با خودم گفتم گربه تو کمد من چی کار می کنه در کمد رو باز کردم و دیدم یه پیشولی عروسکی و کوچولو پرید رو دستم منم بهش غذا دادم و گذاشتمش رو ی جعبه و زیرش ی پارچه نرم انداختم و اسمش رو گذاشتم پیشولی اون خوابید و منم از اتاق بیرون رفتم بعد از یک ساعت برگشتم و دیدم که پیشولی نیست سریع بیرون رفتم و دیدم که خواهرم اون رو کرده تو جعبه شیشه ای و درش رو چسب زده نگاهی به پیشولی کردم و دیدم پاش لای آدامس گیر کرده و داره خفه میشه سریع اون رو در آوردم و آروم کردمش و بعد بلند سر خواهرم داد زدم که چرا این کارو کردی و باهم قهر کردیم من از دست خودم ناراحت شدم و با پول تو جیبی خودم براش عروسک خریدم و باهم دوست شدیم من بهش گفتم که کار اشتباهی کرده و اونم عذر خواهی کرد
۲ خرداد ۱۴۰۲
💢کوثر جمالی 💢9 ساله_کلاس سوم 💢دبستان: طلیعه نور کوثر 💢استان: تهران _شهریار
۲ خرداد ۱۴۰۲