خارگوش و خیرس!.mp3
6.57M
✅#قصه_امشب :
💢خارگوش و خیرس
💢نویسنده:#سعیده_اصلاحی
💢 گوینده: #زهرا_ضیایی
✅#با_ما_نویسنده_شو
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
۱ خرداد ۱۴۰۲
۱ خرداد ۱۴۰۲
جوجه ی پر طلایی
وقت چیه ؟لالایی
هم گلی و هم گلاب
کوچولوی نازم بخواب
✅#شب_بخیر عزیز دلم 😘
✍#سعیده_اصلاحی
۱ خرداد ۱۴۰۲
سلام سلام ستاره
خونه با تو بهاره
برام بخند که با تو
شادی ادامه داره
✅#سلام صبح بخیر عزیزدلم😘
✍#سعیده_اصلاحی
۲ خرداد ۱۴۰۲
با ما نویسنده شو
سلام سلام ستاره خونه با تو بهاره برام بخند که با تو شادی ادامه داره ✅#سلام صبح بخیر عزیزدلم😘 ✍#سعید
104.5K
اولین سه شنبه خرداد ماه تون
درباره از شادی ❤️
۲ خرداد ۱۴۰۲
✅انجمن ادبی #بادبادک
💢جلسات هفتگی شاعران کودک و نوجوان
💢مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری
💢با حضور شاعران کودک و کودکان شاعر
💢افراد حاضر درعکساز راست به چپ ☝️
💢استاد بابک نیک طلب_دکتر گودرزی
💢دکتر محمد دهریزی_سعیده اصلاحی
💢خانم دلیر_خانم نقی زاده_خانم صبا فیروزی
💢خانم انسیه موسویان
۲ خرداد ۱۴۰۲
با ما نویسنده شو
✅انجمن ادبی #بادبادک 💢جلسات هفتگی شاعران کودک و نوجوان 💢مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری 💢با حضور شاعر
203K
دوشنبه آینده
دو شاعر از بین شما عزیزانم به این جلسه دعوت خواهند شد❤️☝️
۲ خرداد ۱۴۰۲
✅#تمرین_قصه_نویسی_شماره_۶
💢#قصه: پیشولی
💢#نویسنده هنرمند: حلما خسروی
💢کلاس دوم - 8ساله
💢دبستان زمزم
💢خرداد۱۴۰۲
✍از توی کمد صدای میو میو شنیدم
با خودم گفتم : گربه توی کمد من چی کار می کنه؟
در کمد رو باز کردم و دیدم یه پیشولی عروسکی و کوچولو تو چشم های من زل زده داره منو نگاه میکنه، انگاری یه جوری میگه منو بغل کن دیگه، دستهامو سمتش بردم و اونو بغل کردم ، وای چه حس قشنگی عین پنبه نرم بود پیشولی ریزه میزه چه چشمهای قشنگی داره، تو حال و هوای بازی و ناز کردن پیشولی بودم که یهو یکی در اتاقم رو زد اِ مامانی بود وارد اتاق شد و گفت پیشولی چطوره؟ گفتم فکر کنم گرسنه باشه آخه هی میو میو میکنه بعد مامان خندید و اونو از من گرفت و دکمه اونو خاموش کرد و گفت این هدیه تولدم بوده، من خیلی غافلگیر شدم.
الان چند سال از اون روز قشنگ میگذره و پیشولی هنوز کنار کمد من جا داره
۲ خرداد ۱۴۰۲
۲ خرداد ۱۴۰۲
✅ #تمرین_قصه_نویسی
💢 #قصه: من و آبجی و پیشولی
💢 #نویسنده: اسما شریفی زاده
💢کلاس چهارم_۱۰ ساله
💢استان تهران_مدرسه زمزم
💢خرداد ۱۴۰۲
از توی کمد صدای میو میو شنیدم با خودم گفتم گربه تو کمد من چی کار می کنه در کمد رو باز کردم و دیدم یه پیشولی عروسکی و کوچولو پرید رو دستم منم بهش غذا دادم و گذاشتمش رو ی جعبه و زیرش ی پارچه نرم انداختم و اسمش رو گذاشتم پیشولی اون خوابید و منم از اتاق بیرون رفتم بعد از یک ساعت برگشتم و دیدم که پیشولی نیست سریع بیرون رفتم و دیدم که خواهرم اون رو کرده تو جعبه شیشه ای و درش رو چسب زده نگاهی به پیشولی کردم و دیدم پاش لای آدامس گیر کرده و داره خفه میشه سریع اون رو در آوردم و آروم کردمش و بعد بلند سر خواهرم داد زدم که چرا این کارو کردی و باهم قهر کردیم من از دست خودم ناراحت شدم و با پول تو جیبی خودم براش عروسک خریدم و باهم دوست شدیم من بهش گفتم که کار اشتباهی کرده و اونم عذر خواهی کرد
۲ خرداد ۱۴۰۲
۲ خرداد ۱۴۰۲
✅#تمرین_سرودن_شعر
💢کوثر جمالی
💢9 ساله_کلاس سوم
💢دبستان: طلیعه نور کوثر
💢استان: تهران _شهریار
۲ خرداد ۱۴۰۲