eitaa logo
با ما نویسنده شو
1.6هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
257 فایل
من با ۳۴سال سابقه تدریس رسمی به فرزند دلبندتون یاد می دم چطور رویاهاشو به شعر و قصه تبدیل کنه 🌈 آموزش نویسندگی به کودکان و نوجوانان 🌈چاپ آثار شما در: 👈 مجله پوپک و رشد نوجوان 🌈 ارتباط با ادمین 👇 @gheseh_1 ❌ کپی مطالب فقط با ذکر نام نویسنده ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچولوی ناز و شیطون چشاشو بسته خوابه گوش می کنه به قصه قصه توی کتابه ✍شاعر : ⭐️ عزیز دلم 😘 ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمعه دعا می کنیم خدا خدا می کنیم پر از امید و شوریم منتظر ظهوریم جمعه یه روز زیباست روز ظهور مولاست(عج) ✍شاعر : عزیزدلم 😘 💖اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
هدایت شده از با ما نویسنده شو
ayat_el_kursi_omar.mp3
3.02M
💢تلاوت آیه شریفه 💢 با صدای : 🎤 🙏روزتان به نور آیات الهی منور📕❤️ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
🔹👇 💖 فاطمه زهرا اسکندرزاده عزیز❤️ 💖 ۱٠ساله_ پایه چهارم 💖مدرسه زمزم 💖تهران بزرگ 💢مهرماه ۱۴٠۳ ❤️بهت افتخار میکنم عزیز دلم ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
41.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 🔹 🔹گوینده و طراح ویدئوکست : 💖 فاطمه زهرا اسکندرزاده عزیز❤️ 💖تهران بزرگ 💢مهرماه ۱۴٠۳ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
🔹 بخوانیم ☘سخنانی گهربار از : ☘مولا علی علیه السلام ✍نویسنده : ☘منبع: مجله پوپک ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
🔹: 📚کتاب: هَناسَه ✍️نویسنده: راضیه بهرامی راد در این رمان زندگی خانواده‌ای از اهالی حلبچه را در سال ۱۳۵۳ به تصویر کشیده شده است که بر اثر حمله رژیم بعث به ایران مهاجرت می‌کنند و پدر به عنوان محیط‌بان در ایران مشغول به کار می‌شوند. این رمان تاثیرات جنگ بر بنیان خانواده، تبعات دوری، دلهره و دلتنگی آدم‌ها را شرح می‌دهد و سعی دارد تلاش و استواری یک زن را برای حفظ خانواده‌اش نشان دهد. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «ناگهان صدای شکستن چیزی آمد. هناسه از اتاق بیرون رفت و دید پسرهایش وسط سفره خوابیده‌اند و استکان‌ها هم شکسته‌اند. نفسش بند آمد. گفت از جایشان تکان نخورند و همان‌طور بی‌حرکت بمانند. به بچه‌ها نزدیک شد و خورده‌های شکسته‌ی استکان را از اطراف‌شان جمع کرد و توی تشت ریخت. بچه‌ها چپ‌چپ به دستان گلی مادرشان نگاه می‌کردند و از ترس جرات پرسیدن نداشتند. هیژا گفت دستش می‌سوزد و هیمن تنها به انگشتان گلی مادر خیره شده بود. استکان‌های شکسته هناسه را به حلبچه برد. یاد خالو رشید افتاد که گفته بود ما کورد‌ها مثل استکان چایی هستیم که هنگام تعارف به دنیا از دست خدا افتاده‌ایم و شکسته‌ایم، زخمی، مکسور، کَه‌م ئَه‌ندام.» ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝کاردستی 💝 نقاشی💝بازی ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh