💢تیم تخصصی استخدام 100💢
اسم گاوم "مارمار" بود، غروبا که وقتِ دوشیدن شیر بود میرفتم تا زیر درخت انگورِ انتهایِ باغ، پی در پی
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄
تو روستا زندگی میکردیم خب تابستونامون خیلی باصفا بود ؛ دور تا دور باغمون پر از تمشک و انار ترش و آلوچه جنگلی (این زمینها قسمتهایی از جنگل بوده که توسط پدر بزرگم زیر کشت میرفت و بعدها شد یک باغ بزرگ از پرتقال و لیمو و سیب و انگور و گردو ....)
صبح ها میرفتم بالای درخت انگور 🍇 ...
صبحونم اونجا سرو میشد ؛ عصرها تو کوچه با بچه ها گردوبازی میکردیم ...
ما تازه از شهر اومده بودیم بچه های اینجا ماهرتر بودن و اغلب روزی صد تا گردو باخت میدادیم 😅
یه رود خونه و یه آب بندون بزرگ تو روستا بود که سر ظهر وسط گرما میرفتیم آبتنی (محدوده خانمها پوشیده بود)
دخترهای کوچه جمع میشدیم ظرفهای ناهارو میبردیم رودخونه بشوریم ؛ من بلد نبودم تشت رو رو سرم نگه دارم مادرم ظرفهارو تو سبد برام میچید ..
من از مایه ظرفشویی استفاده میکردم اونا از خاک و خاکستر ؛ ظرفهاشون خیلی براق میشد !!!
به مادرم گفتم منم میخوام مثل اونا خاک و خاسوج بمالم به قابلمه و استکانها (آخه خیلی براق میشد)
عصرها میرفتیم دور باغ تمشک میخوردیم و اما یک درخت تنومندی بود( درخت پیر) که وسطش خالی شده بود بعد بالاش اندازه یک متر مربع سطح مسطحی داشت که شکل خونه درختی بود عشقمون بود با بچه ها بریم بالای خونه درختی اخه اونوقتا تو برنامه کودک میدیدیم خانواده دکتر ارنست(مهاجران استرالیا) تو اون جزیره یه خونه درختی داشتن ツ
من و داداش مرتضی و سعید و سمیه بچه های همسایمون میوه و خوراکی میبردیم بالای خونه درختی میخوردیم ...
همونموقع هم میدونستم اونجا شبیه بهشته و با دقت سعی میکردم اون لحظات رو ثبت کنم ..
میدونستم که بزرگ بشم یه روز تمام این لحظات برام خاطره میشه
و الان من ۴۳ ساله ام و اون زمینها تبدیل به شالیزار برنج شده و از درخت انگور و تمشک دورباغ و هیاهوی بچه ها؛ خبری نیست ..
#روشناC᭄
🕑12:22
تکه هایی از کتاب های معروف
حتماً برای شما هم پیش آمده است که هنگام خواندن یک کتاب، با جمله یا جملاتی مواجه شوید که گویی از عمق جان شما برآمده و آنچه را در پسِ ذهنتان میگذرد، به بهترین نحو بیان میکند؛
در این لحظه چه میکنید ...؟
آن را به حافظه میسپارید؟ زیرش خط میکشید یا گوشهای یادداشتش میکنید؟
اگر به خواندن تکه هایی از کتاب های معروف علاقهمندید و یا برای انتخاب یک کتاب، بیش از هر چیز دیگری، به متن آن اعتماد میکنید، این یادداشت را از دست ندهید❗️
کتابها چنان قدرتی دارند ....
که به یک آن، ما را از جایمان، در یک پروژهی سخت کاری یا روابط اجتماعی فرسایشی، جدا میکنند و به سرزمینی میبرند که نوید آرامش یا هیجان میدهد . . .
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄ تو روستا زندگی میکردیم خب تابستونامون خیلی باصفا بود ؛ دور تا دور باغمون پر
از این بعد هر شب براتون شب نگاشت 🌙 هم میزارم ツ
(البته مسافر اربعینم اگر اونجا نت داشتم ...)
@CityOfBooks, بیشعوری.pdf
2.63M
بیشعوری
کتابی با مضمون طنز است که به «تجاوز حماقتآمیز اما آگاهانه به حقوق دیگران» در عصر معاصر اشاره دارد🌿 !
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
توجه بفرمایید :↯ -اینکه بازه سنی بزرگسال(+20سال) کارگاه جدا دارند -برای مصاحبه و گزینش نیاز هست شما
#کارگاه_فنبیان🗣
تاکنون با ده نفر از شما مصاحبه داشتم ...
...اگر میخوای باهات درباره کارگاه فن بیان و اینکه آیا شرایطش رو دارید ..؟!
صحبت کنم همین الان پیام بده💬
بعد از مصاحبه مشخص میشه برای هر کدوم از شما چند جلسه کارگاه لازمه
2؛ 4؛ 6؛یا 8
هزینه هم یکسره دریافت نمیشه .. و تا یک آبان فرصت پرداخت هست ツ
@Poyesh_a⇦👨💻
هدایت شده از هوش معنوی
5 ویژگی انسانهای آرام👇🏽
eitaa.com/hooshe_maanavi/15986
عشق و امید
eitaa.com/hooshe_maanavi/16010
خودت دلیل حال خوبت باش
eitaa.com/hooshe_maanavi/16013
دوباره بلند شو ؛ ادامه بده
eitaa.com/hooshe_maanavi/16032
مسیر رشد 🌾:)
eitaa.com/hooshe_maanavi/16111
•|🌿خیر چیه•↻؟!
eitaa.com/hooshe_maanavi/16120
》تو واقع بینی یا تخیلی 🎐؟
eitaa.com/hooshe_maanavi/16147
•درد↯ دلیل تحول ↻و رشد⇧
eitaa.com/hooshe_maanavi/16158
•تفاوتانسانمتعالیباانسانمعمولی
eitaa.com/hooshe_maanavi/16207
±نعمت بزرگ آزادی
eitaa.com/hooshe_maanavi/16337
±خیرخواهی و عشق
eitaa.com/hooshe_maanavi/16376
مهارت "نه"🤚 گفتن !
eitaa.com/hooshe_maanavi/16538
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄ تو روستا زندگی میکردیم خب تابستونامون خیلی باصفا بود ؛ دور تا دور باغمون پر
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄
تازه از روستای کوهستانی اومدیم
دو روزه رفتیم و برگشتیم ....
بچه ها رفتن برا کارهای گذرنامه ؛ یه کم پست برا کانالها آماده کردم و برای کانال قلم کتاب مراحل اخلاق رو دادم بچه های اتاق تحریر پارت بندی کنند و دنبال چند تا کتاب رمان ارزشی هستیم برای روزهای آتی .....↻
و چیزی که الان خوشحالم میکنه اینه که برادر زاده کوچیکم دلوین جون ♥️داره میاد خونمون
میرم تا یه دسر بستنی و میوه آماده کنم
برا امشب هم یک شب نگاشت داستانی آماده دارم
که جالب و خوندنیه !
گروه مطالعه قلم هم حتما بیاید بعد اربعین تحلیل و بررسی کتاب داریم ...
#روشناC᭄
🕑12:04
•|⇦تا میتونی خودتو غرق کار و فعالیت مفید کن تا زندگی غرقت نکنه . . !🌿:)
#بهترینتفریحکاراست
🌿برشی از کتاب:
بابا لنگ دراز عزیزم ...
بعضی آدمهـا را نميشود داشت؛ فقط میشود
يـک جـور خـاصـی دوسـتـشـان داشـت. بعضی
آدمها اصلا برای اين نيستند که برای تو باشند
يـا تـو بـرای آنهـا! اصلا به آخرش فکر نمیکنی
آنها برای اينند که دوستشان بداری !
#بابالنگدراز
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
-خدا کو ...؟
-خدا کجای زندگی منه ...؟
-اگه هست چرا من تو بن بستم ...؟!
-چرا حالم خوب نیست ..؟
-چرا حوائجم رو برآورده نمیکنه ؟!
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
-خدا کو ...؟ -خدا کجای زندگی منه ...؟ -اگه هست چرا من تو بن بستم ...؟! -چرا حالم خوب نیست ..؟ -چرا
یکی بود یکی نبود ...
غیر از خدا هیچ کی نبود
هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن
خدایی که خیلیها گمش کردن ..
و دنبالش میگردن ...
خدایی ک همیشه بود و هست
قصه امشب ما درباره خدای نادیده و ناشنیده است
خوب گوش کنید و وسط قصه من حرف نزنید !
من اومدم شهادت بدم ک خدا هست
خدایی ک خیلیها باورش نکردن !!!
گفتن نیست . . .
┄「شب نگاشت. . . 🌙」┅┄
حدود ۵ یا ۶ سال پیش همسرم به حج تمتع میرند و من یک ماهی ک مشرف به ماه مهر میشده مسئولیت بچه ها و خرید و کارهای سخت دیگه مثل نقاشی خونه و تعویض مبل و پرده و ... افتاده بود رو دوشم ..
خیلی لاغر و مریض شده بودم از فشار کارها
از صبح زود نقاش میومد و تمام حمل و نقلهای وسایل خونه و چپوندنش تو اتاق خواب با ما بود ...
کارها خیلی کند و سخت پیش میرفت تا جایی ک مبل رو دقیقا شبی ک ب استقبال حاجی باید میرفتیم فرودگاه ساری؛ برامون آوردن .....
جونم براتون بگه وسط همه این کارها و دغدغه ها بعد اتمام نقاشی خونه و راهرو .. یه شب با بچه ها داشتیم کف خونه رو با چه فلاکتی رنگ میکردیم ....
نیمه های شب شروع کردم با خدا حرف زدن ...
ک خدایا این موکتهامون بعد ۱۴ سال خیلی کهنه و مندرس شده و هر بار جارو برقی میکشیم انگار آشغالا میرن لای پرزها و بیشتر میچسبن .. هر چی هم تمیز میکنم هیچ نمودی نداره ..
ب آقام میگم سرامیک کنیم کف خونه رو تا من راحت بشم از اینهمه تمیزکاری با مشقت اما ...
خدایا اون متوجه منظورم نمیشه فکر میکنه بخاطر تجمله ک این درخواستو میکنم ....
ولی تو ک خدایی و میفهمی دلیلشو و میدونی قصد و نیتم پاکیزگیه ..
الان اینهمه زحمت کشیدم خونه رو قشنگ کردم
قراره دوباره همون موکتها پهن بشه !
خدایا قبلا هم چند بار از صمیم قلب باهات حرف زدم جوابمو دادی من ک میشناسمت پس اگه نظرت هست خودت جور کن برام ....
حالا فقط ده روز مونده ک حاجیمون برگرده
فردا اول صبح خانم یکی از دوستان خانوادگیمون زنگ میزنن برا احوالپرسی
چیکار میکنی ؟ کمکی چیزی نمیخوای ؟
گفتم که کمک نه الحمدلله کارها رو ب اتمامه دیشبم با بچه ها کف خونه رو رنگ کردیم ..
گفت برا چی خودتو انداختی ب زحمت ؟؟؟
کف رو سرامیک کن ! خلاص !
گفتم اخه چطوری از پولم چیزی نمونده و کسی رم نمیشناسم اینکاره باشه ...
میگه آقامون خودش اینکاره است مهندس آشنا داره و برای خرید هم جایی میشناسه با چک براتون میخره ..عصری آماده شین بریم انتخاب سرامیک !
(من فقط میدونستم و خدا ؛ این ماجرا بین خودمون بود)
رفتیم انتخاب و فرداش یهو دیدیم تمام همکارای مخابرات آقام بسیج شدن و دارن سرامیکها رو میارن بالا و آقا صالحی ( دوست خانوادگیمون) جلوشونه و بهمراه مهندس برا کف سازی ....
باید این شش هفت نفر رو میدی ک چطور با جون و دل سه روز و سه شب تمام کار کردند !
منتهی پودر تراشکاری سرامیکها نقاشی خونمونو خراب کرد بخصوص نقاشی قرنیزها رو ...فرداشم نقاش اومد با جون و دل از نو جاهای خراب شده رو اصلاح کرد ...
انقده قشنگ شده بود خونمون ...
و خدا یواشکی چشمک زد بهم گفت بفرما
ماجرا ختم ب اینجا نشد ...
گذشت و گذشت چند ماهی بعد ؛ حوالی اربعین
و خدا دوباره چشمک زد ...
ادامه دارد . . .
#روشناC᭄
🕗20:48
🌿کتاب:
زن و بازیابۍِهویتِ حقیقۍ!
پ ن :
اگر امروز سرگرمـۍ یک زن مسلمانِ
ایرانـۍ زَر و زیور باشد عیب است❗️
امروز پر کردن بدن از زیورها و بُت
قرار دادنِ او و آرایش و مُد، براۍ زن
انقلابـۍ مسلمانِ ایرانـۍ ننگ است⚠️
آن کسۍ کھ در پـۍ این چیزهاست
ارزشش پایین است↯
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
┄「شب نگاشت. . . 🌙」┅┄
حوالی اربعین ؛ پیش همسرم گفتم میخوام برم کربلا ...
گفت : سه بار رفتی؛ خوبه دیگه؛؛؛ منم اوضاع مالیم خوب نیست ...خرج دانشگاه ما سه نفرو کلی هزینه های دیگه حقیقتا ندارم ...
خب بنده خدا راست میگفت واقعا نداشت ...
اما گوش دلم مگه بدهکار بود ...
بیچاره کسی ک عاشق کربلا بشه ! بدبخت میشه اگه اربعین بیاد و نتونه بره 😭
اونشب گذشت و گذشت ....
بازم یه شب حوالی سحر ؛
گفتم ببین خدا ! من ؛ آقا و پول و نشد و نمیشه نمیشناسم
ببین اینارو ب یکی باید گفت ک تو رو نشناسه
اد رفتم قسمت جلو خونه رو همون سرامیکها دو رکعت نماز خوندم بعد بهش گفتم :
مگه اینا کار خودت نبود ..؟! ها ؟!
ملت رو بسیج نکردی ....؟!
الانم ملائک و زمین و زمان تحت تصرف تواند بسیج شون کن منو برسون کربلا ....
هنوز چشمک اون شبت یادم نرفته
خودت خواستی ک باورت کنم ...
منم تمام باورم تویی ؛ نه همسرم نه کس دیگه ...
همسرم چه میدونه خاطرات کربلا چطور آتشینم میزنه ...تو فقط میدونی تو فقط میتونی
تا اینکه واحد حجاب و عفاف شهرمون از من خواستند تو همایش حجاب تو مصلی بین دو خطبه ؛ سخنرانی ده دقیقه ای داشته باشم ...
یه روز جمعه بود ک آقام زیاد خوشحال نشد
گفت برا چی یه خانم باید بین دو خطبه صحبت کنه و با اکراه منو برد ....
سخنرانیم خیلی عالی و موثر شده بود ..
طوریکه وقتی اومدم پایین مسئولین زیادی از سپاه و آموزش و پرورش و سازمان تبلیغات دورم رو گرفتند ...
آقام هی از دور حرص میخورد ک زودتر بیا بریم اومدیم خونه و تماس چند تا از سرداران و مسئولان شروع شد برای دعوت ب مجالس و همایشهاشون
تا اینکه ...
یکی از مسئولین عتبات عالیات دفتر امام جمعه با من تماس گرفتن و گفتند بعنوان مشاور عتبات عالیات برای اربعین من رو میفرستند کربلا ツ
و همسرم خوشحال شدند ک از مخارج سفر خلاص شدن :/ و موافقت کردن برم زیارت اربعین ...
و خدا دوباره چشمک زد ..
حالا فقط اینها نیست ...بخوام بگم میشه قصه هزار و یک شب !
فقط انقد نگین خدا نیست ؛ نمیشنوه !
ما دیدیم خدا هست و بهتر از هر کسی میشنوه
حتی اونجا ک حاجتتو نمیده با بهتر از اونش بهت اثبات میکنه ک حواسش ب مصلحت تو هست ....
تو زندگی همه ی ما پر از این چشمکهای خداست ..
#روشناC᭄
🕘21:38
"عقل و عشق" :
انسان اگر عاشق نباشد زود پیر می شود و صفای جوانی را از دست می دهد و اگر عاقل نباشد دیر بزرگ می شود و در جهالت کودکی باقی می ماند عشق نابجا عقل را می گیرد و عقل نابجا عشق را نابود می کند . . .
«علیرضا پناهیان»
『دلگویه』
《برنامه هفتگی گروه خودسازی》
◾️ ⇦• شبهات اعتقادی🌐
◽️ ⇦• تربیت نوجوان🏇
◾️ ⇦• ورزش و سلامت 🤾♂
◽️ ⇦•خانواده و زوج درمانی👫
◾️ ⇦•طب اسلامی 🥣
◽️ ⇦• مشاوره تحصیلی📚
》جمعه ها : بحث آزاد√
سوال از شما📲پاسخ از ما👨💻👩💻
با مدیریت : آزاده عسکری(روشنا)
⇩⇩⇩
https://eitaa.com/joinchat/1866334284C4351a34221
خودسازیتمدنی
Meysam Motiei - Man Ja Moondam (128).mp3
23.92M
مناونخستگیتوراهومیخوام
حالوهوایمشایهعشق.....👣
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
┅┄「روز نگاشت. . . 🌤」┅┄
یه کم خاطره بگم شاید دلم آروم بگیره . . .
نه که شبا خوابم نمیبرد تو موکبای مسیر اربعین بیدار میموندم ؛ خدمات میدادم به زائرای تازه وارد . . .
موکب امام خمینی (قدس السره) یه شب سرد حدود ۲۰۰نفری بدون جا موندن تو محوطه؛؛؛ اوضاعی بود . . .
چادرا جا نداشت ؛ کمبود پتو ؛ پیرزنی ک مریض بود التماس میکرد ب مام جا بدین ....ی مادر جوانی با دو تا بچه چند ماهه دو قلو اگه تو اون سرما بیرون میموندن مریض میشدن !
خادما با بلندگو تو چادرا درخواست کمک میکردن
اما اتفاقی نمی افتاد . . .
یهو یادم اومد من سخنور انگیزشی ام تنها هنری ک شاید اونجا ب درد بخوره ....
رفتم وسط یکی از این چادرا با صدای بلند گفتم : توجه توجه !
آیا میدونستید فاجعه ای شبیه به فاجعه منا کنار چادرهای ما در حال وقوعه ؟؟؟
آیا میدونستید هر زائر امام حسین علیه السلام میتونه خادم الحسین باشه ؟؟!
پیره زنی با این شرایط ..مادری با این شرایط نیاز به جای گرم دارن و ....من هنوز در حال صحبت بودم ک دیدم از انتهای چادر پتو دست ب دست میاد بیرون و خیلیا جا باز کردن برا دیگران ...
تو همین حین دیدم یکی مچ دستمو گرفت 😐
یکی از خادمای اونجا بود گفت شما بیا ببرمتون چادرای دیگه ....
خدا خیرت بده !
دو ساعته مااعلام میکنیم کسی جـُم نمیخوره ..
یکی یکی تو همه چادرا انقلابی ب پا شد ..همه اونا ک تو حیاط بودن جابجا شدن الا ی پنجاه نفری ک براشون هر نفر سه تا پتو از چادرا گرفتیم یعنی حدود ۱۵۰پتو براشون گرفتیم ولی بازم بقدری سرد بود ک نمیتونستن بخوابن ...
ب سرم زد براشون قصه بگم از عشق تا گرم بشن حوالی نصف شب بود با فن روایتگری از سوز و ساز عشق گفتم تا جایی ک همه گریه میکردن ..
ها فکر نمیکردی که بی سرو سامون بشی ..؟!عشق بی سرو سامونت میکنه ..غریب و حیرونت میکنه اماتو خوش باش، یار داره نگامون میکنه .....
باز اون خادمه اومد دستمو گرفت گفت خانمای تو چادر هم میگن بیا براشون حرف بزن
گفتم نه ! این حرفا برا ایناست ک بیرونن ..داغ عشق بشن که یخ نزنن😭
اگه بدونین دیدن این عشقبازی با امام حسین از نزدیک چه حال فوق العاده ای ب ادم میده ..
خلاصه ساعت ۳ یا ۴ شده بود اومدم ی استراحتی کنم اما جا نداشتم ی پیر زنی انگار بیدار بود متوجه استیصال من شد اشاره زد بیا کنار من ...
عجیب بود من فقط ی لباس نازک تابستونه تنم بود اما سردم نشده بود گرم بودم ..آخه من ب هوای اینکه روزها گرم بود تمام کوله و لباس گرممو گذاشته بودم امانات نجف .
من تو این سفر نه سردم شد نه سرما خوردم !!!
#سوز_عشق
#روشناC᭄
🕑14:44
[ کتاب هنر دختر بودن ]
کلمه به کلمه کتاب "هنر دختر بودن" ؛ نسیمی از سرزمینی است که نوجوانی و جوانی در آن کوتاه است. این کتاب شاید نقش بلیط پروازی را داشته باشد، برای اوج گرفتن بر فراز آن سرزمین ناشناخته نوجوانی تا بتوانی از بالا خودت را و زمانی را که نداری، بهتر ببینی ...
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
گزیده کتاب✂️
دختر بودن اگر ساده بود که خدا این همه اجر و قرب برایش نمی گذاشت و این همه حدیث و آیه نداشتیم درباره اش! دختران در قصر طلایی خود، تاجی چون سوره کوثر دارند و در ذهنشان رویایی به نام مادر بودن که با این مقام، آن قدر اوج می گیرند که خدا بهشت را زیر پایشان پهن می کند! دختر بودن ریزه کاری دارد، ظرافت دارد !
#پیشنهادینونوالقلم🌿:)
رمان دمشق شهر عشق - نسخه کامپیوتر.pdf
1.15M
•|🌿رمان-دمشق-شهر-عشق
#کاملا_حقیقی√
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
رمان "دمشق شهر عشق" بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۹۸ تا پاییز ۸۹
درسوریه و با اشاره به گوشهای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد
شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت شد ...
در پاسخ به پرسش مخاطبین عزیز، جهت نشر حداکثری آثار مربوط به جبهه مقاومت
بازنشر داستانهای این کانال به هرصورت و با هر لینکی مجاز است√
👈🏽کپی آزاد
نشر خوبیها صدقه جاریه است🌿:)
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•