کلمه اربعین در آیه وَ وٰاعَدْنٰا مُوسىٰ ثَلاٰثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً (اعراف١٤٢) توضیح داده شده است. طبق این آيه عدد چهل برای اتمام سیر معنوی است. عدد چهل در این آیه اضافه شدن ده روز به سی روز است یعنی سیر یک ماهه نیاز به تمام شدن با یک بازه ده روزه دارد. اعداد سی و ده هر کدام معنا و آثار خود را دارند و وقتی با هم اجتماع میکنند "تمام"کننده هستند.
اگر بخواهیم بیشتر به راز عدد چهل دقت کنیم باید در نسبت دو عدد ۳۰و۱۰ و بار معنایی کلمه "تمام" دقت کنیم چون عدد سی با عدد ده به تمامیت رسیده است. در قرآن تمام مرتبه بالاتری از کمال است. چون کمال نهایت عددی کثرات یک مجموعه است ولی تمام نهایت کلی و واحد یک مجموعه است. دقت علامه طباطبایی ذیل آیه سومسوره مائده در فرق این دو هم مؤيد اين نکته است؛ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي (مائده٣). آنجا میفرماید اگر چیزی یکی از اجزائش نباشد و اثرش از بین برود مانند روزه، آن را «تمام» می نامند: اتموالصیامالی اللیل. اما قسم دیگر (کمال) چیزی است که هر جزئش بهاندازه خود بر آن اثر بگذارد مانند ولتکملوالعده. کمال به معنی نهایت دین به معنی مرتبه ظاهری عطای الهی است ولی تمام به معنی نهایت نعمت خدا به معنی مرتبه باطنی عطای الهی است. دین چون جنبه دنیوی و ظاهری دارد متعلق به مردم است و دینُکُم گفته شده است و با فعل اکمال آمده است ولی نعمت جنبه اخروی دارد و نِعمَتی گفته شده و با فعل اتمام آمده است. در این آيه حج با احکام خود به کمال رسیده است ولی باطن حج ولایت و امامت است که باید به تمامیت برسد. اینجاست که روایت تمام الحج لقاءالامام را باید با کمک دقت در کلمه تمام، به معنی سیر از ظاهر به باطن و درک حقیقت امامت دانست نه صرفا انتقال از یک زیارت ظاهری به زیارت ظاهری دیگر.
بر اساس آیه ۱۴۲ اعراف اربعین موسوی یا کلیمی در اصطلاح به سی روز ماه ذیالقعده به علاوه ده روز اوّل ذیالحجه گفته میشود که طبق روایات خداوند در این ایام حضرت موسی را به کوه طور فراخوانده و سی روز (تا پایان ماه ذیالقعده) با آن حضرت مواعده نموده و سپس به ده روز اول ذیالحجه آن را تمام کرد.
گفتهاند حضرت موسای کلیم در این چهل روز حالاتی خاص داشتند و از جذبات الهیه به شکلی مخصوص بهرهمند بودند. در برخی روایات عرفانی اشاره شده که آن حضرت در این ایام از شدّت جذبات الهیه و شوقی که داشتند نه چیزی خوردند و نه چیزی نوشیدند و نه خوابیدند: «کما اخبر الله تعالی عن موسی (علیهالسّلام) فی میعاد ربّه، و فسّر النّبیّ (صلّیاللهعلیهوآله) عن حاله انّه ما اکل و ما شرب و لا نام، و لا اشتهی شیئا من ذلک فی ذهابه و مجیئه اربعین یوما».
چلهگیری بر اساس تجربه اهل معنی اثری خاص بر وصول انسان به کمالات دارد و لذا در میان اهل سلوک متداول است که بسیاری از عبادات را در دورههای چهل روزه به جا میآورند.
طبق آنچه گفته شد، اگر اربعین حسینی را با کمک این آیات قرآنی تفسیر کنیم میتوانیم بگوییم عاشورا با اربعین به تمامیت میرسد و حقیقت آن ظهور میکند. کمال عددی بدون تمامیت حقیقی، به دینداری ظاهری منجر میشود. زیارت اربعین یعنی رسیدن به معرفت حقیقی عاشورا نه فقط حضور ظاهری در بیستمین روز ماه صفر، بلکه این روز بستری فراهم میکند تا حق معرفت را ادا کنیم. اینجاست که زیارت اربعین از نشانههای شیعه حقیقی است.
@estentagh
36.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ راز سد ذوالقرنین قابل تامل و جذاب است
اما
- در این کلیپ توجه نشده که ذوالقرنین با وجود درخواست ساخت سد، ردم ساخت نه سد آهنین. ردم مانع معنوی انسانی است و در این کلیپ هم جنبههای معنوی سد مورد توجه بوده ولی همان بیتوجهی موجب بیدقتی در تحقیق صحیح شده است از جمله اینکه در روايات ردم به تقیه تفسیر شده است.
- مهمترین نکته در ساخت ردم ترکیب آهن و مس است. هر کس مدعی تشخیص مصداق سد است باید این ترکیب را توضیح دهد ولی در کلیپ توضیح نداده که ذوالقرنین کی و چگونه به مردان آهنین مس تزریق کرده است؟ او با فرضيات خود ترکیب آهن و مس را با ظن و گمان خود تفسیر و مصداقیابی کرده است. البته درست فهمیده که آهن مظهر شدت و مس مظهر نرمی است. اما نرمی فقط در جنگ نرم نیست در حکم نرم بین مردم هم هست. تفاوت آهن و مس، تفاوت داود و سلیمان است؛ خداوند گرچه به پدر و پسر حکمت وعلم داد اما پسر را تفهیم کرد و حکم سلیمانی ارفق (نرمتر) از حکم داودی بود.
- پیوند دادن روایت "رجال کزبر الحدید" با قصه ذوالقرنین در اینجا هوشمندانه است اما این روایت ظرائفی مانند ذکر آیه والعاقبه للمتقین دارد که در اینجا به آن توجه نشده است. در مجموع این روایت و امثال رویای میرزای نائینی را میتوان با جامعيت بیشتری تفسیر کرد.
ذوالقرنین کیست؟
https://eitaa.com/estentagh/176
@estentagh
راز صلوات
در آیه يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً (احزاب٥٦) فقط آمده که صلّوا علیه و نگفته: و آله! مفسرین برای بیان ضرورت اضافه کردن آلمحمد، به روایات استناد میکند. ولی میتوان این روایات را بر آیات سوره احزاب عرضه کرد و ابتر شدن صلوات بدون آل را به قرآن مستند کرد.
توضیح اینکه: آل معنایی عامتر از اهل دارد و میتواند شامل امت یا مؤمنین شود که گرچه مانند اهلالبیت نسبت نزدیک با نبی ندارند ولی با او بی نسبت هم نیستند بلکه بنابه آیه اَلنَّبِيُّ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب٦) بین نبی و مؤمنین اتحاد برقرار است. در قرآن و روایت داخل شدن در اهل و آل با تبعیت ممکن است که در این آیه عبارت تسلیم گویای آن است. در آیه مذکور سَلِّمُوا تَسْلِيماً لازمه صلوات است چون تا تسلیم محض نباشیم به صورت کامل در مسیر شعاع وجودی نبی قرار نمیگیریم و از نتیجه صلوات بهره نمی گیریم. ذکر آل در صلوات برای تکمیل حکمت امر به صلوات است تا مؤمنین در سایه نبی از صلوات بر او بهرهمند شوند. هدف صلوات خدا و ملائکه بر مؤمنين، اخراج از ظلمات الی النور است (احزاب۴۳) هدف صلوات خدا و ملائکه بر نبی چیست؟ هدف این است که علاوه بر خود نبی، مؤمنین با واسطه نبی از این تزکیه بهرهمند شوند. بنابراین، در نظر نگرفتن آل محمد صلوات را ابتر میکند چون غايت نهایی ناتمام مانده است. اینکه میگویند صلوات را ابتر نفرستید منظور درک مقام واسع نبوی و نسبت او با امتش است یعنی چگونگی اثر صلوات مدنظر آیه ۴۳ با آیه ۶و ۵۶ تبیین میشود. پس با تدبر در این سه آیه سوره احزاب میفهمیم عبارت آلمحمد اضافه کردن به دستور صَلُّوا عَلَيْهِ نیست بلکه آل محمد همان اَلَّذِينَ آمَنُوا در آیه مذکور هستند که در متن دعا خود را تعریف کردهاند. اضافه کردن آل به صلوات بر نبی، دقیقا اجرای آیه صلوات با توجه به صدر و ذیل آن است. روایات مربوطه در اینجا باطن آیات سوره احزاب را بیان کردند و هیچ جعل و زیادتی صورت نگرفته است.
اینکه امام صادق علیهالسلام در ادامه ذکر صلوات در تشهد فرمودند: تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِی أُمَّتِهِ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ (تهذیبالأحکام، ج۲، ص۹۲)، نشان میدهد پذیرش شفاعت نبی در حق هر مؤمن بر امت او میافزاید چون سعه وجودی او را افزایش میدهد. پذیرش شفاعت نبی حاصل سرایت صلوات از نبی به آلش است. اینگونه درجه نبی با تسلیم شدن هر مؤمن بر او که همان حقیقت صلوا علیه و آله است، اضافه میشود.
نکتهای که هست فاش گفته نشدن رابطه مؤمنین و نبی است. روایات کلمه آل را اضافه کردند و آيه مؤمنین را به تسلیم امر کرده است. بين اين دو ظاهر، حقایق باطنی هستند که خداوند نخواسته در لایه ظاهری بیان کند. کسی که روایت را معارض آیه صلوات بپندارد، تحت تاثیر تصور قرآنیون روایت را نامعتبر کرده و صلواتش را ابتر نموده است. در حالی که روایت باطن آیه را بیان کرده و ذهن مبتدی قرآنیون از سیر به بطون قرآن عاجز است.
@estentagh
در آیه جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً (زخرف۱۵)، اصل تجزّی (جزء جزء کردن) خداوند کفر نامیده شده است.
علامه طباطبایی با کمک از دانش فلسفی خود هنگام تفسير آیه، صفت مرکب را از خدا نفی میکند. یعنی خدا جزء ندارد چون مرکب از اجزاء نیست بلکه صمد و بسیط است. در اصطلاح فیلسوفان بسيط چيزى است كه داراى اجزاء نباشد و در مقابل مرکب است.
این آیه میتواند برای بحث با مخالفان توصیفات فلسفه اسلامی در مورد خداوند به کار رود. استعمال کلمه بسیط برای خدا آثار فلسفی زیادی دارد که یکی از آنها قاعده مهم «بسیط الحقیقةِ کلُّ الاشیاءِ و لیس بشی ءٍ منها» است، بهمعنای اینکه بسیط حقیقی همه اشیاء است در حالی که هیچیک از اشیاء نیست. در توضیح قاعده گفتهاند که «بسیط الحقیقه» که عاری از هر گونه ترکیب است، کمالات وجودی همه اشیاء را بهصورت تمام و کمال دارد و هیچیک از نقائص اشیاء را ندارد.
ملاصدرا در اسفار اربعه برای اثبات قاعده بسیط الحقیقه به آیاتی استشهاد کرده؛ مانند آیه ۱۷ سوره انفال (وَ مَا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللهَ رَمَی) و آیات ۳و۴ سوره حدید (هُوَ الاوَّلُ وَ آلاخِرُ وَالظَّاهِرُ وَ الْبَـٰطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ...وَ هُوَ مَعَکُم أَیْنَمَا کُنتُم). این آیه هم در سوره زخرف و سوره توحید میتواند از طریق کلمه بسیط شاهدی بر این قاعده باشد.
برای عرضه کردن این بحث فلسفی بر قرآن، میتوان صفت بسیط را معادل صمد دانست. در این آيه منظور از جزء فرزند است و صمد هم یعنی چیزی که فرزند (جزء جداشدنی) ندارد. کلمه بسیط دقت و خشکی فلسفی دارد ولی کلمه صمد چندلایه و نورانی و معنوی است. اگر در آیه بیشتر دقت کنیم تضاد عباد و اجزاء را میبینیم یعنی جزء قراردادن برای خدا کفر است چون عباد را نمیتوان جزء قرار داد بلکه جزء خدا، خداست نه عبد. بر اساس آیه إِنْ كُلُّ مَنْ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّٰ آتِي اَلرَّحْمٰنِ عَبْداً (مریم٩٣) خدا به این جهت فرزند ندارد که غیرخدا همه عبد او هستند.
#فلسفه_قرآنی
تفسیر کلمه صمد
https://estentagh.blog.ir/post/95
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
اشتباه ملکیان در مقایسه نهجالبلاغه با آیین بودا و دائو
مصطفی ملکیان گفته در نهجالبلاغه فقط و فقط پدیدههای انسانی به انسان درس میآموزد ولی در بودا و دائو پدیدههای جمادی و نباتی هم درس میآموزند. این اغراق و بیدقتی محض است چون اسامی متعدد حیوانات و پرندگان در نهجالبلاغه آمده است؛ البته او ممکن است باز هم نقد را وارد نداند! کما اینکه گفته در اسلام از پدیدههای این جهان ویژگیهای خداوند را میآموزیم. ریشه تفکیک توحید از انسانیت اندیشه انسانمحور در غرب مدرن است. انسانمحوری به جای توحید و طبیعتبینی به جای خلقتبینی، علم انسان را ظاهری، قلیل و محدود میکند.
یادداشت کامل:
https://farsnews.ir/rezakarimi1001/1725939650119355185
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقامیری میگوید من به نوح انتقاد دارم و این اشکالی ندارد مگر خدا نگفت مثل يونس نباش!؟ ترکیب و سرعت استدلالهای او همراه با متعجب و میخکوب کردن مخاطب و سخنرانی با چاشنی خشونت کلامی، موجب میشود مخاطب ضعیف را با ضربات ذهنی گیج کند.
بسیاری در پاسخ آقامیری به حقیقت خانواده و نوع بیان کاستی انبياء نپرداختند.
در این نظر پرمغالطه موضوع انتقاد او به نوح وارد نیست چون نوح بعد از نزدیک به هزارسال دعوت، وقتی به مرحله نفرین رسید که امیدی به آنها و نسل بعدی نبود: وَ قٰالَ نُوحٌ رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْكٰافِرِينَ دَيّٰاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبٰادَكَ وَ لاٰ يَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً كَفّٰاراً (نوح۲۶و٢٧). یعنی تنها راه کافرین عذاب بود و او فقط برای خود و خانواده و کسانی که به خانواده نوح داخل میشدند دعا کرد: رَبِّ اِغْفِرْ لِي وَ لِوٰالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ (نوح٢٨). اما در اینجا نکته مهم این است که خانواده نژادی مدنظر نیست بلکه با تبعیت و عمل، افراد به یک خانه راه مییافتند. نوح آقازادهاش را بر خدا یا مردم مقدم نکرد بلکه فکر میکرد فرزندش هنوز در این خانواده است و آنجا خدا حقیقت را به او گفت.
اگر به بعضی انبياء نقد وارد است کی ناقد باشد؟ معیار نقد، مشهورات معاصر نیست بلکه باید کاستیهای او نسبت به مقام برتر تبیین شود نه با عقل پایینتر. بين گناه با نقص در مراتب، فرق هست.
او حق و باطل را آمیخته و حکم کلی را اشتباه تطبيق داده و به کار برده است و با قیاس باطل تاریخ را مصادره به مطلوب میکند.
@estentagh
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشاره شهید سیدحسن نصرالله به دعای منقول از پیامبر و امام زمان نکته کلیدی این روزهای ماست. مراتب فهم این دعا با مراتب اضطرار ما بالاتر میرود. اهمیت این دعا با رفتن او پررنگ تر شد.
یا مَن اِذا تَضایَقَتِ الاُمُورُ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب اِلَیهِ الاَوهام، فَصَلِّ علی محمد و آل محمد، وافتَح لاُِمُورِیَ المُتَضایِقَةِ باباً لَم یَذهَب اِلَیهِ وَهمٌ، یا ربّ العالمین (یا ارحمَ الراحمین)
مطالب تکمیلی:
اضطرار در دعا
اضطرار رسل
نصرالله:
خدای سبحان است که ما به او توکل میکنیم و بر او تکیه میکنیم؛ خداست که به ما یاد میدهد و ما را به راهها هدایت میکند و ما را کمک و تسدید میکند و افقهای وسیع را پیش روی ما میگشاید.
وقتی خدا ماجرا را حل میکند، مشکل را حل میکند، راه حل را به گونهای میآورد که هیچ کس نمیتواند آن را امتحان کند، نه اصلا در توهم و خیال هیچ کسی نمیآید؛ «وقتی اوضاع سخت شود دری را به روی او میگشاید که هیچ توهمی به سوی آن نرفته است»
ما با این روحیه و این فرهنگ در همه جنگ ها جنگیدیم و پیروز شدیم، و خداوند افقهایی را به روی ما گشود و راه حلهایی برایمان آورد (که به خیالمان نمیآمد) و ما را از دربهایی که قبلا [درکارمان] آزمایش نمیشد گشایش عطا نمود (پیادهسازی سخنرانی از کانال وارَستِگی)
@rezakarimi
@estentagh
نامه۳۱-۴۶.mp3
5.04M
اول رفیق بعد طریق، اول همسایه بعد خانه
سیری در نامه۳۱ #نهج_البلاغه قسمت۴۶
۱۱مهر۱۴۰۳
@estentagh
@rezakarimi
نامه۳۱-۴۸.mp3
5.87M
مقام زن ؛ معنی ریحانه، قهرمانه و مشاوره با زنان
سیری در نامه۳۱ #نهج_البلاغه قسمت۴۸
۲۵مهر۱۴۰۳
@estentagh
@rezakarimi
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
حقایق مهم مصاحبه تلویزیونی آیتالله میرباقری با بیدقتی سوءفهم به بار آورد.
ایشان حقایق روحیهبخشی بیان میکند. اما در سخنی سوء تفاهمبرانگیز گفته: " وادی ایمان وادی حرف و گفتوگو و...نیست؛ وادی فتنه است". بهتر بود میگفت در وادی ایمان گفتگو همیشه کافی نیست. اگر منظور این باشد که مؤمنین به صرف گفتن و ادعای ایمان رها نمیشوند ربطی به کلمه گفتگو که یادآور صلح است، ندارد و بیدقتی سخن را آماده تقطیع و سوءاستفاده سازشطلبان کرده است!
البته ایشان، بعد از واکنشها، تئوری مقاومت را جایگزین تئوری جنگ میداند اما ویراستی هرگز به اندازه آن مصاحبه شنیده نمیشود. در مصاحبه در پاسخ مجری که به کشته شدن ۴۲ هزار در فلسطین اشاره میکند، میگوید: "اصلاً بیشتر از اینها هم کشته شود؛ نصف عالم کشته شوند". این جمله قابلیت این را دارد که با تقطیع سوءفهم بیاورد. در حالی که سخن بعدی معقولتر است:«بحث ترساندن نیست بحث واقعیتهای عالم است... خیال نکنید اگر با دشمن کنار آمدید هزینه ندارد». اما این اشاره گذرا کافی نیست و خشونت پاسخ قبلی را توضیح نمیدهد. مثلا میتوان از تاریخ گفت. میلیونها کشته ایران در جنگ جهانی اول و دومی در شرایطی بود که ایران بیطرف و صلحطلب بود اما در جنگ ما یک میلیون هم کشته نشدند. این نشان میدهد بیطرفی لزوما به آسایش منجر نمیشود.
در فتنه باید سخن رابا ظرافت گفت. در شرایطی که نگرانی مردم و حکومت از جنگ شدت گرفته، گفتن حقایق به مردم باید با دقت و رعایت ظرفیت آنها باشد تا ترسوها و دشمن از آن سوءاستفاده نکنند.
یادداشت کامل:
https://farsnews.ir/rezakarimi1001/1729179112088378869
نامه۳۱-۴۹.mp3
8.04M
درباره غیرت
سیری در نامه۳۱ #نهج_البلاغه قسمت۴۹
۲آبان ۱۴۰۳
یادداشت درباره غیرت
https://farsnews.ir/rezakarimi1001/1729712799241231016
-بیغیرتی بیهویتی است
- غیرت تقابل با غیر (بیگانه و دیگری) است.
- آثار خودباشی و خودشناسی عبارتست از: آزادی و بنده غیر نبودن و در مقابل بنده برادران بودن.
- نامحرم فقط جنسیتی نیست.
-غیور هم مراقب خود است و هم مراقب خودی.
- در گفتگو و مدارا، همچنان خودی و غیرخودی معیار است
-خودی و غیرخودی نسبی است
@estentagh
@rezakarimi