Hajmahdirasuli-shab8moharam1439-Shor.mp3
6.25M
#استوری_مذهبی💫
╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮
@estoory_mazhabi
╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯
#یا_عفو 🌟
- زیر چترِ نگاه تو، اتفاق افتاد؛
سنگین ترین خطاهایِ من، که میتوانست شروع فاجعهای بزرگ باشد!
نه ترسی از چشمانِ همیشه حاضرت داشتم، نه ترسی از بازگشت دوباره، به مقصد آغوشت!
✦ آنقدر نَـــرم و بی عِتاب؛ به پایم صبر کرده ای؛ که گویی بنده ی دیگری نداری!
#استوری_مذهبی💫
╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮
@estoory_mazhabi
╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯
غربتی به وسعت تاریخ.mp3
12.75M
#شب_بیستم
هزار و چهارصد ساله
که شیعه تنها مونده/
با داغ روی دوشش
تو راه مولا مونده.../
@Ostad_Shojae
#استوری_مذهبی💫
╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮
@estoory_mazhabi
╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯
•『🌱』•
.
سالهاستکہرسممیانمنوتـو؛همینبودھاست
منیکسالراخرابکردھام
وتوسالبعدرابہنیکوتـرینتقدیر؛نوشتھای(:
چہرازیاستمیانتوواسم«رحمانت»
کہازهرچہبگذری؛مهرپاشیدنبربندگانٺرارها نمیکنی(:
الھیالعفو . .
#استوری_مذهبی💫
╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮
@estoory_mazhabi
╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯
#دشمن_دوست_داشتنی
اون زمان توی دانشکده فنی پر بود ازگروهک های سیاسی؛ موسوم به تودهای و جبههی ملی و مارکسیست و... .
بچه مذهبیها یه جورایی غریب بودن. توی چنین اوضاعی، یه دانشجو، یه نظرسنجی از همهی بچههای سال اولی و سال بالایی انجام داد و ازشون پرسید: «بهترین دوست شما کیست؟»
نتیجهی نظرسنجی خیلی عجیب بود؛ چون اکثراً نوشته بودن: «مصطفی چمران»! با اینکه خیلیاشون از نظر فکری باهاش مخالف و حتی عده ای دشمنش بودن.
❤️شهید مصطفی چمران
📚نشریه شاهد یاران، ش 37 ، ص 12و13
امام على علیه السلام
مدارا، کلید درستی است و روش عاقلان
📚غرر الحکم، ص243
#استوری_مذهبی💫
╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮
@estoory_mazhabi
╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱
سلام رفقا
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات خالصانه شما🤲
از امروز قراره یه بخش جدید به مطالب کانالمون اضافه بشود😊
امیدوارم مورد استقبال و توجه شما بزرگواران قرار بگیرید🤩
بلکه بتوانیم زمینه ساز ظهور حضرت یار باشیم🙂
این بخش در مورد خاطرات شیرین شما در بخش امربه معروف و نهی از منکر است😌
خاطراتتان را به این آیدی ارسال نمایید
@Mahde25
تا در کانال بارگذاری گردد☺️
و همه دوستان از آن استفاده نمایند.😉
از دوستانتان هم دعوت کنید در این خاطرات شیرین همراه با ما باشند😊
#استوری_مذهبی💫
╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮
@estoory_mazhabi
╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯
『 استوری مذهبی 』🇵🇸
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱 سلام رفقا با آرزوی قبولی طاعات و عبادات خالصانه شما🤲 از امروز قراره یه بخش جدید به مطالب ک
#شماره_۱
✔️ نمازخون شدن! به همین سادگی،
به همین خوشمزگی...😋
🏢 گوشه دانشکدهمون یه نمازخونهی نقلی وجود داره
من رو تا تو دانشکده ول میکردی، میرفتم اون تو. یا مینشستم یا میخوابیدم😴 یا تکلیف هام رو انجام میدادم📝 یا خدایی نکرده نمازی چیزی میخوندم... 💟
با دو سه تا از رفقا همیشه با هم بودیم. یکیشون که به معنای واقعی کلمه تارکالصلاه بود، و یکیشون از اینا که نمازشون ماکزیمم ۲ دقیقه طول میکشه.
🔹خلاصه، از اونجایی که من اکثراً کار و بارام رو میبردم تو نمازخونه انجام میدادم و اونجام جای دنج و خلوتی بود، این رفقا هم تا یه حدی عادت کرده بودن بیارن تو نمازخونه بنشینن و... (البته یادمه اولاش یه ذره اکراه داشتن) یه نماز جماعت ظهری هم برقرار بود که با حضور حداقلی خواص که نصفشون هم کارکنان بودن سرپا بود!
البته چه میشه کرد، دانشکده هنر بود دیگه!!🌈 (آدم رو رعد و برق بگیره، جوّ هنری نگیره). 😬
😊 امام جماعتش یه عادت خوبی که داشت، این بود که بعد نماز با همهی کسایی که اونجا بودن دست میداد و میگفت: قبول باشه. یه بار هم با این رفیق تارکالصلاتمون که اون کنار نشسته بود دست داده بود، رفیقمون هم حس جالبی بهش دست داده بود.
🔅 آره خلاصه، داستان امر به معروف ما از این جا شروع شد که یه دفعه قبل از نماز با این رفیق تارک الصلاتمون نشسته بودیم و حرف میزدیم، بحث پیش اومد؛
▫️بهش گفتم: تو بالاخره چی کارهای؟
◾️با خنده گفت: ببین! من کلاً تو فاز آزادیام، تو فیس بوکم نوشتم: آزاد یکتاپرست! (یه چیزی تو این مایه ها به انگلیسی...)
منم تو یه فازی که اصلاً به فکرم خطور نمیکرد الان بخوام تاثیری چیزی بذارم، همینطوری دورهمی برگشتم بهش گفتم: یکتا پرست؟! لااقل بپرست! ❗️❕
⚠️ یه دفعه جا خورد و با یه لحن خندهای گفت: نماز رو میگی؟
منم فقط با یه حرکت کله گفتم: آره.
دیگه هیچ چیز نگفتم. نماز جماعت شروع شد و ایستادم به نماز؛ مثل بقیه. بعد از چند دقیقه یه نفر اومد کنارم وایستاد و گفت: اللهاکبر.
✅ میشناختمش، همین رفیقم بود که چند دقیقه پیش داشتیم با هم صحبت میکردیم.
💠 به همین سادگی، به همین خوشمزگی... نماز خوند.
#خاطرات امر به معروف و نهی از منکر
#استوری_مذهبی💫
╭⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╮
@estoory_mazhabi
╰⊰•❀✨🍃🌹🍃✨❀•╯