eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
133 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
759 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. ۱آیه_در۲روز سهم امروز و فردا👇 ۵۷سورۀهود 🌷 فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَ لَاتَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ 🌷ترجمه 👇 [حضرت هود(ع) ادامه داد] پس اگر شما (از دعوتم) روى برگردانید، پس براستى كه من آنچه را كه به خاطر آن به سوى شما (مأمور و) فرستاده شده ام، به شما رسانده ام و پروردگارم گروه دیگرى را جانشین شما خواهد كرد، و شما هیچ ضررى به اونمى رسانید. همانا پروردگارم بر هر چیزى نگهبان است. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/a63315 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. مورخ و محدث بزرگ «ابن شهرآشوب»، نوشته است: یکی از دانشمندان بزرگ اسلام در قرن سوم، شخصی‌ست به نام «یعقوب بن اسحاق کِندی» یا «اسحاق بن یعقوب کِندی». او فیلسوف مسلمان است که جوانیِ خودش را در دوره‌ای آغاز کرد که سرو صداهای بسیار گوش خراش، جامعه اسلامی را فراگرفته بود و فلسفه‌های گوناگون در محیط اسلامی رخنه کرده و بسیاری از اندیشمندان نوپدید با حمایت‌های دستگاه مأمون عباسی بر واردات افکار یونانی، فارسی، پهلوی، هندی و سانسکریت تکیه کرده بودند و ترجمه آثار بی‌گانه با فرهنگ اسلامی، گسترش بسیار یافته بود. و طبیعتاً در آن دوره افراد بسیاری که در «دوره انتقال فرهنگ و معرفت» زندگی می‌کردند، از آثار ترجمه شده تأثیر می‌گرفتند و... «یعقوب بن اسحاق کِندی» یا «اسحاق بن یعقوب کِندی» نیز یکی از آنان بود. « کِندی»، مدتی در منزل نشست، گوشه نشینی اختیار کرد و بدون اینکه به کسی چیزی بگوید، خود را به نوشتن کتابی به نام «تناقض‌های قرآن!!!» مشغول کرد و کم کم داشت به انتهای کتاب می‌رسید و... روزی برخی از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) شرفیاب شدند. هنگامی که چشم حضرت به آن‌ها افتاد فرمودند: آیا یک مرد رشید در میان شما وجود ندارد!؟! درحالی‌که با تعجب به حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) نگاه می‌کردند، امام (علیه‌السلام) ادامه دادند: چرا به شبهات استادتان پاسخ نمی‌دهید و او را از اشتباهش باز نمی‌دارید؟ گفتند: ما شاگرد او هستیم، چگونه می‌توانیم اشتباه استاد را بدانیم و به او اعتراض کنیم؟ امام (علیه‌السلام) به یکی از شاگردان «کِندی» فرمودند: اگر مطلبی به تو بگویم می‌توانی به او برسانی؟ گفت: آری. امام (علیه‌السلام) فرمودند: از این پس هرگاه حضور استاد رفتی با او به گرمی و محبت رفتار کن و او را در انجام کارهایش کمک کن و... هنگامی که کاملا انس و آشنائی به وجود آمد، به او بگو: برای من سؤالی پیش آمده که غیر از شما کسی پاسخ آن را نمی‌داند، اجازه می‌دهید بپرسم؟ وقتی اجازه پرسش به تو داد، بگو: آیا ممکن است کسی حرفی بزند و من از آن چیزی بفهمم ولی منظور او چیز دیگری باشد؟ قطعا، پاسخ کِندی مثبت خواهد بود. آنگاه بگو: آیا ممکن است نازل کننده قرآن از گفتار خود معانی و مقاصدی غیر از آن معانی که من یا شما می‌فهمیم، اراده کرده باشد؟ کِندی در پاسخ خواهد گفت: بلی ممکن است. زیرا کِندی مردی هوشمند است و حرف درست را خوب می‌فهمد. در این هنگام به او بگو: پس چرا به آنچه خودت از قرآن فهمیده‌ای اکتفا نموده و اشکالاتی به آن وارد کرده‌ای؟! شاید منظور نازل کننده قرآن غیر از چیزی باشد که شما می‌پنداری و در این صورت، سخنان شما از جایگاه و موضوع اصلی خویش بیرون باشد؟ شاگرد به حضور استاد خود «کِندی» رفت و طبق دستور امام (علیه‌السلام) با او به ملاطفت و مهربانی رفتار کرد و سؤال را مطرح نمود و... کندی گفت: تو را سوگند می‌دهم که حقیقت را به من بگویی. چنین سئوالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟ شاگرد گفت: چه ایرادی دارد که چنین سئوالی به ذهن من آمده باشد؟ استاد گفت: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سئوال را از کجا یاد گرفته‌ای؟ شاگرد گفت: حقیقت این است که حضرت «ابومحمد» [امام عسکری (علیه‌السلام)] مرا راهنمایی فرمودند. کِندی وقتی به اشتباه خود پی برد، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که (به عقیده خودش) به عنوان تناقض‌های قرآن، در مدتی بسیار طولانی نوشته بود، سوزاند. 📡ا https://b2n.ir/g33112 از 👇 📚زندگانی چهارده معصوم، ص۵۲۰ 📚سیره پیشوایان، ص۶۲۸ از 👇 📚بحارالانوار،ج۵۰، ص۳۱۱ 📚منتی الامال، ص۲۶۶ 📚مناقب شهر آشوب، ج۳، ص۵۲۵ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
Tahdir-(www.AvayeQuran.ir)joze1.mp3
4.5M
. تلاوت (تندخوانی)☝️ و ، جزءاول 👇 ا http://j.mp/2b8SiNO و جزء اول 👇 ا https://b2n.ir/p17912 ❣️لطفا ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاكمان 🤲 دعابفرمائید 🤲 .
. «ابن ابی داود» [قاضی‌القضات دستگاه معتصم، خلیفه عباسی] بوده. از «زرقان» [دوست صمیمی «ابن ابی داود»] نقل شده که گفته است: روزی «ابن ابی داود» را دیدم در حالی که از نزد معتصم [خلیفه عباسی] باز می‌گشت و به شدت ناراحت بود. علت ناراحتی او را پرسیدم، گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال قبل مرده بودم.!! گفتم: چرا!؟ گفت: به خاطر اینکه امروز چنان دانشی از «ابی جعفر محمد بن علی بن موسی» [حضرت امام محمد تقی (علیه‌السلام)] آشکار شد که تمام توجه خلیفه به سمت او جلب شد. گفتم: چگونه؟ گفت: دزدی به سرقتش اعتراف کرده بود و خلیفه هم برای روشن شدن مسئله و اجرای مجازات او، فقها را در مجلسی جمع کرد و محمد بن علی [حضرت امام محمد تقی (علیه‌السلام)] را نیز دعوت کرده بود. خلیفه ابتدا از من سؤال کرد: از کجای دست دزد باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. خلیفه گفت: به چه دلیل؟ گفتم: برای اینکه [حداقلِ] دست همان انگشتان و کف دست تا مچ است و خداوند نیز در مورد وضو، علاوه‌بر «دست»، «بالاتر از مُچ» را جداگانه ذکرده است و می‌فرماید: ... و دست‌های‌تان را تا «آرنج» بشوييد.[سورۀمائده/ ۶] ابن ابی داود افزوده: برخی از فقها حاضر در مجلس با من همراه شدند. برخی نیز گفتند: قطع دست دزد، باید از آرنج باشد. خلیفه از آنان دلیلش را پرسید. گفتند: چون خداوند در قرآن می‌فرماید: «دست‌های‌تان را تا آرنج بشوييد.[مائده/ ۶]» و این دلالت دارد که منظور از «دست» از «سر انگشتان تا آرنج» است. ابن ابی داود، ادامه داده: سپس خلیفه به امام جواد (علیه‌السلام) گفت: ای اباجعفر، نظر شما درباره‏ این موضوع چیست؟ امام (علیه‌السلام) گفتند: این جماعت در این باره نظر دادند. خلیفه گفت: رأی آنها را نادیده بگیر، رأی خود را بیان کن. فرمودند: ای خلیفه، مرا معاف کن. خلیفه گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم که نظر خود را بیان کنی. امام (علیه‌السلام) گفتند: حال که سوگند دادی، می‌گویم و فرمودند: آنچه بیان شد، اشتباه است. زیرا، واجب است دست از نقطه پیوند استخوان‌های انگشتان قطع شود و کف دست به حال خود باقی بماند. خلیفه گفت: دلیلش چیست؟ فرمودند: دلیل این حکم، [اولاً] فرموده رسول اکرم (صل‌الله‌علیه‌وآله) است که فرموده‌اند: برای سجده، واجب است، هفت عضو بدن بر زمین قرار گیرد. که عبارتند از «پیشانی»، «کف‌دو دست»، «دو زانو» و «انگشتان دو پا» به همین دلیل، شایسته نیست که یکی از اعضای سجده از دزد سلب شود. زیرا، اگر دستش از مچ و یا آرنج بریده شود، اعضای سجده دزد ناقص می‌شود. دوماً: خدای متعال فرموده: «مسجدها» از آن خداوند است [سوره جن/ ۱۸] و اعضای هفت گانه سجده [مسجد حساب می‌شود] و مساجد از خدا هستند و آنچه از آن خداست قطع نمی‌شود. ابن ابی داود ادامه داده: معتصم از این حکم خوشش آمد و آن را پذیرفت و دستور داد تا نظرامام به محاکم قضایی ابلاغ شود و دست دزد را از «مفصل انگشتان» قطع کنند، نه کف دست و... ابن ابی داود افزوده: در آن لحظه گویی برای من قیامتی برپا شد و آرزو کردم کاش زنده نبودم. «زرقان» پرسید: تو چه کردی؟ ابن ابی داود گفت: پس از جلسه نزد معتصم رفتم و به او گفتم: خیرخواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است. هرچند که بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم. خلیفه گفت: این خیرخواهی چیست؟ گفتم: خبر مجلس خلیفه به گوش مردم می‌رسد و وقتی قول همه فقها و دانشمندان را کنار می‌زنی و مردم پی می‌برند که خلیفه قول مردی را که عده‌ای معتقد به امامت او هستند و ادعا می‌کنند، او [امام جواد (علیه‌السلام)] به مقام خلافت سزاوارتر است، عواقبی بدی در پی خواهد داشت؟ ابن ابی داود افزوده: در این لحظه رنگ خلیفه تغییر کرد و گفت: خداوند به خاطر این خیرخواهی به تو جزای خیر عطا کند!!! راوی (زرقان) افزوده است: چهار روز پس از این واقعه حضرت امام جواد (علیه‌السلام) به شهادت رسیدند... 📡ا https://b2n.ir/z82353 از 👇 📚جایگاه علمی امام جواد،محمدجوادشاهرودی 📚مجله «پاسدار اسلام»، آبان ۱۳۸۸ ، شماره ۳۳۵ از 👇 📚تفسیر عیاشی،ج۱،ص۳۱۹ 📚بحارالانوار،ج۵۰، ص۵ 📚موسوعه الامام جواد علیه السلام-ج۲،ص۴۱۰ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
4_6048397641736258531.mp3
4.34M
☝️☝️تلاوت (تندخوانی) قرآن کریم و 👇 ، جزء دوم قرآن کریم ا http://j.mp/2b8RJmQ و 👇 جزءدوم قرآن کریم ا https://b2n.ir/470952 ❣️لطفا ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاكمان 🤲 دعابفرمائید 🤲 .
. ✅ حکایت : «علی بن مهزیار اهوازی» از فقها، محدثان و دانشمندان معروف شیعه و از اصحاب «امام رضا»، «امام محمد التقی»، «امام علی النقی»، و «امام حسن عسکری» (علیهم‌السلام) بوده و عمری طولانی داشته است و در بخشی از عمرش در برخی از مناطق، به‌ویژه در اهواز به عنوان نماینده امام زمان خودش بوده‌است. مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه به طور مستند از «علی بن مهزیار اهوازی» واقعه‌ای را مربوط به اوائل جوانیِ علی بن مهزیار است نقل کرده که این مهزیار گفته است: مدتی بود در اهواز پی در پی زمین می‌لرزید [احتمالا زمین‌لرزه خفیف بوده و آسیب نمی‌زده ولی آرامش مردم را بهم زده بوده] به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد علیه‏السلام نامه‌ای به این مضمون نوشتم: یا ابن رسول الله! در شهر اهواز و حوالی آن، زلزله بسیار رخ می‏دهد، آیا اجازه می‏فرمائید که از این جا کوچ کنیم و در محلی دیگری ساکن شویم؟ پس از گذشت چند روز، جواب نامه از طرف امام علیه‏السلام به دستم رسید و مرقوم فرموده بودند: در آن محل بمانید و از آن جا کوچ نکنید، بلکه روز چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه روزه بگیرید. و روز جمعه، غسل جمعه نمائید؛ و لباس تمیز بپوشید و در محلی مناسب تجمع کنید و در آن جا همه با هم با خداوند متعال راز و نیاز و مناجات نمائید و از درگاه با عظمتش بخواهید تا مشکل را برطرف سازد. علی بن مهزیار افزوده است: طبق دستور حضرت جوادالأئمه (علیه‏السلام)، همگی ما چنین کردیم و زلزله قطع شد و زمین آرامش پیدا کرد؛ و پس از آن، عموم اهالی اهواز به برکت راهنمائی آن حضرت از خطر زمین لرزه در أمان قرار گرفتند. 📡ا https://b2n.ir/n36203 از 👇 📚چهل داستان و چهل حدیث، ص۷۰ 📚آسمانی‌ترین مهربانی، ص۹۲ از 👇 📚من لایحضره الفقیه، ج۱، ح۱۵۱۸ 📚وسایل الشیعه، ج۷،ص۵۰۴،ح۱ 📚بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۰۱ ✅ حکایت : از شخصی به نام «بکربن صالح» [[که از یاران حضرت امام کاظم، حضرت امام رضا و حضرت امام جواد (علیهم‌السّلام) بوده]] نقل شده که گفته است: از افکار و رفتار پدرم به تنگ آمده بودم و... نامه‌ای به حضرت امام جواد (علیه‌السلام) نوشتم و عرض کردم: پدرم ناصبی [دشمن اهلبیت علیهم‌السّلام] و دارای افکار خبیثی است و از او خیلی سختی دیده‌ام، قربانت بروم برای من دعا فرما و بفرمائید چه کار کنم آیا با او درگیر شوم یا با ایشان مدارا کنم؟ امام جواد (علیه‌السلام) به نامه من پاسخ دادند و نوشتند: مشکل تو را با پدرت فهمیدم، انشاالله، پیوسته برای تو دعا می‌کنم، مدارا برای تو از درگیری و رسوایی، بهتر است، حتماً با هر سختی، آسانی هست. پس صبر کن و شکیبا باش. سرانجام امور، موفقیت با پرهیزکاران است ... بکربن صالح ادامه داده است: خیلی زود در اثر دعای آن حضرت خداوند پدرم را به راه ولایت هدایت کرد و قلب پدرم را به سوی من برگرداند و بعد از آن در افکار و رفتار با من مخالفت نمی‌کرد. 📡ا https://b2n.ir/k46739 از 👇 📚زندگانی امام جواد (علیه‌السلام)،حسین ایمانی یامچی 📚نمونه‌هایی از فضایل و سیره فردی امام جواد (علیه‌السلام) از 👇 📚بحارالانوار،ج۵۰، ص۵۵ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
4_6050874407641941222.mp3
4.53M
☝️☝️تلاوت (تندخوانی) قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی و 👇 جزء سوم قرآن کریم ا http://j.mp/2bFSrtF و 👇 جزءسوم قرآن کریم ا https://b2n.ir/537107 ❣️لطفا ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاكمان 🤲 دعابفرمائید 🤲 .
. از شخصی به نام «محمد بن ولید کرمانی» نقل شده که گفته است: به امام جواد (علیه‏‌السلام) عرض کردم: دوستداران و خدمتکاران شما چه پاداشی دارند؟ فرمودند: امام صادق (علیه‏‌السلام) خدمتکاری داشت [ظاهراً مرد فقیری بوده که با امام (علیه‏‌السلام) همراه بوده و در بعض امور به حضرت کمک می‌کرده و از آن حضرت برای تأمین مخارج زندگی خودش دستمزد می‌گرفته] گاهی وقتی امام (علیه‏‌السلام) به مجلسی یا به مسجد و... می‌رفتند، مرکب [الاغ یا قاطر] آن حضرت را نگاه می‌داشت. روزی حضرت امام صادق (علیه‏‌السلام) داخل مسجد بودند و آن مرد بیرون از مسجد از مرکب آن‌حضرت مراقبت می‌کرد که عده‏‌ای از اهل خراسان به دیدن امام آمدند. قبل از اینکه خدمت امام (علیه‌السلام) برسند، کمی گفتگو با آن مرد کردند. یکی از اهالی خراسان متوجه موقعیت آن مرد نزد امام صادق (علیه‏‌السلام) شد و به مرد خدمتکار گفت: من در خراسان مال و ثروت زیادی دارم. اگر تو جای خودت نزد امام را به من بدهی، من هم همه دارایی خودم را به تو می‌بخشم، هر چه من دارم، مال تو و نگهبانی مرکب امام، مال من. خدمتکار وقتی مطمئن شد که مرد خراسانی خیلی جدی و مصمم حرف می‌زند از این پیشنهاد خوشحال شد و گفت: بگذار از امام اجازه بگیرم. سپس نزد امام (علیه‏‌السلام) رفت و عرض کرد: فدایتان شوم اگر خداوند خیری برای من پیش آورده باشد، شما مانع آن می‌شوید؟ امام (علیه‏‌السلام)فرمودند: من که خودم به تو خیر می‌رسانم، چگونه ممکن است مانع احسان دیگران شوم؟ خدمتکار، پیشنهاد مرد خراسانی را عرض کرد و از امام اجازه رفتن گرفت. امام (علیه‏‌السلام) فرمودند: اگر تو از همراهیِ ما سیر شده‌‏ای و او به همراهیِ ما راغب است، او را به جای تو قبول می‌‏کنم. خدمتکار، با خوشحالی برخاست که برود. امام (علیه‏‌السلام) او را صدا زدند و فرمودند: چون مدت همراهیِ ما با هم زیاد بوده است، دوست دارم نکته‌ای را به تو بگویم و انتخاب را به خودت واگذارم. خدمتکار عرض کرد: بفرمایید. امام (علیه‏‌السلام) فرمودند: وقتی در روز قیامت همه خلائق وارد صحرای محشر می‌شوند، پیامبر اکرم (صل‌الله‌علیه‌وآله) به نور خدا چنگ می‌زند، امیرالمؤمنین (علیه‏‌السلام) به نور رسول الله متوسل می‌‏شود و سایر امامان به نور امیرالمؤمنین و شیعیان ما با توسل به نور امامان وارد بهشت می‌شوند. و... مرد خدمتکار پس از شنیدن این سخن امام، عرض کرد: یابن رسول الله! [چون می‌ترسم اگر از شما دور شوم، محبت و ولایت شما را از دست بدهم و...] پس من در خدمت شما می‏‌مانم و آخرت را با دنیا عوض نمی‌کنم. وقتی خدمتکار نزد مرکب امام و محل انتظار مرد خراسانی برگشت، خراسانی دید او حال دیگری دارد و از حال او فهمید که پشیمان شده و معامله انجام نمی‌شود. گفت: چه شده است؟! برگشتی ولی نه با آن حال که رفته بودی! خدمتکار، فرمایش امام (علیه‌السلام) را برای مرد خراسانی بازگو کرد و... سپس امام صادق(علیه‏‌السلام)، دو کار انجام دادند. اول: مرد خراسانی را به حضور پذیرفتند و از اخلاص و محبت او تقدیرنموده و برایش دعا کردند. دوم: هزار دینار به آن فقیر فهیم هدیه کردند. «محمد بن ولید کرمانی» افزوده است: به امام جواد عرض کردم: اگر زن و فرزندانم در مکه نبودند، هرگز دوست نداشتم آستان شما را ترک کنم. امام جواد (علیه‏‌السلام) فرمودند: من هم علی‌‏رغم اندوه دوری از تو، با رفتنت نزد خانواده، موافق هستم. سپس امام جواد (علیه‏‌السلام) به مقداری پول اشاره کردند و فرمودند: برای تو آورده‌ام، بردارم. چون نیاز نداشتم، عرض کردم: اجازه بدهید باشد. امام با لبخندی شیرین فرمودند: بردار! به آن احتیاج پیدا می‏کنی! وقتی به مکه بازگشتم، دیدم [بخاطر حادثه‌ای] بخش بزرگی از دارایی‌‏ام از بین رفته است و به آن پول محتاج شده‏‌ام. 📡ا https://b2n.ir/r80984 از 👇 📚آسمانی‌ترین مهربانی، ص۱۱۲ از 👇 📚بحارالانوار، ج۵۵، ص۸۸ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
.تلاوت (تندخوانی)☝️☝️ قرآن کریم و 👇 ، جزء۴ ا http://j.mp/2b8SXi3 و 👇 جزءچهارم ا https://b2n.ir/798531 ❣️لطفا ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاكمان 🤲 دعابفرمائید 🤲 .
. مراقب باشیم دراقدام‌تروریستیِ‌حرم مطهررضوی، نشانه‌هایی وجود دارد که این جنایت، ، مردم و ایجاد است بنابراین☝️☝️شایسته است ملتی که بیش‌از #۱۷هزارشهیدترور، تقدیم مبارزه با کرده و محکم ایستاده، امروز نیز با ، این نیرنگ کثیف را ناکام نمایند. ❣️لطفا ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاكمان 🤲 دعابفرمائید 🤲 .
. «علی بن اسباط بن سالم»، از سویی از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد (علیهم‌السلام) بوده است. و از عالمان و راویان حدیثی و قاری و مفسر قرآن بوده و جایگاه و منزلت اجتماعی خوبی داشته. از سوی دیگر، فرد ثروتمندی بوده و به تجارت لباس مشغول بود. یعنی: هم به لحاظ علمی و معنوی، هم به لحاظ ثروت، در زمان خودش فرد شاخصی بوده. به هرحال: «علی بن اسباط بن سالم»، با همسرش داخل منزل نشسته بودند و در مورد خواستگار دخترشان با هم مشورت می‌کردند. زن گفت: مرد! چرا سنگ ‏اندازی می‏کنی؟ هر دختر و پسری سرانجام باید ازدواج کنند و دنبال زندگی مشترک خودشان بروند. مرد گفت: سنگ اندازی کدام است زن!؟ هر که از راه رسید و دخترمان را خواست، باید بدهیم!؟ مگر تو او و خانواده‌‏اش را چقدر می‌شناسی که این همه اصرار می‌کنی؟! زن گفت: شناخت زیادی ندارم، ولی مگر تو با آن‌ها آشنا نیستی؟ مرد جواب داد: من فقط چند بار در مسجد با او سلام و علیک داشته‏ام، همین! زن گفت: ظاهرش نشان می‌‏دهد که جوان بدی نیست. زحمتکش است. با کار و زحمت مخارج خود و مادر پیرش را تأمین می‌کند. این سه باری که با مادرش به خواستگاری آمده بود، از برخوردهایش فهمیدم که انسان مؤمن و خوبی است. مادرش می‌گفت: اهل محل همه قبولش دارند! مرد گفت: نمی‏دانم، عقلم به جایی نمی‌رسد. راستی خود «جمیله» چه می‌گوید؟ نظرش چیست؟ زن گفت: حرفی نزده، اما با شناختی که از روحیه‏ی دخترمان دارم، می‏دانم که سکوتش نشان رضایتش است. راستی قرار است امروز نزدیک غروب مادرش برای گرفتن جواب بیاید. در جوابش چه بگویم؟ مرد گفت: بگو یک هفته دیگر صبر کنند تا خوب فکرهای‏مان را بکنیم. زن: یک هفته؟! مرد: بله. باید با امام جواد (علیه‌‏السلام) مشورت کنم. دخترمان را که از سر راه پیدا نکرده‌‏ایم. ... راستی! در مورد مشورت با امام، به آن‏ها چیزی نگو! جمیله در آشپزخانه بود و گفت‏وگوی پدر و مادرش را می‏شنید. از شدت اضطراب ناخن‏هایش را می‌جوید. او به خواستگارش علاقه داشت. از طرفی صحبت‏های پدرش را هم منطقی می‌‏دید. یک هفته از ماجرا گذشت. نزدیک‏های ظهر بود که زن صدای در را شنید. وقتی در را باز کرد، دید قاصدی نامه آورده است، بدون هیچ حرفی نامه را به او داد و رفت. زن می‏دانست که شوهرش دوست ندارد نامه‌هایش باز شود. این بود که تا عصر صبر کرد. وقتی مرد به خانه آمد، دست و صورتش را شست و داخل اتاق شد، زن نامه را جلوی او گذاشت و گفت: امروز رسید. چشم‏های مرد برق زد. نامه را برداشت و بوسید. زن گفت: از کیست ؟ گفت: نامه امام جواد (علیه‌السلام) است. نظرشان را پرسیده بودم و جواب نوشته‌اند. زن: بخوان، ببینم چه نوشته‌اند؟ مرد نامه را باز کرد و بلند خواند، طوری که جمیله هم در آشپزخانه می‌شنید: امام (علیه‌السلام) نوشته بودند: اگر خواستگاری برای دختر شما آمد و اخلاق و دیانت او مورد رضایت شما بود، با ازدواج موافقت کنید... مرد نامه را بست و به زنش گفت: اگر برای جواب آمدند، بگو مبارک است ان‏شاءالله! دخترشان «جمیله» نیز با شنیدن این حرف پدرش، خیالش راحت شد و در حالی که از خجالت توی صورتش خون دویده بود، یک لیوان شربت خنک برای پدرش برد و جلوی او گذاشت و... 📡ا https://b2n.ir/y86364 از 👇 📚حیات پاکان، مهدی محدثی، ص۵۶ از 👇 📚فروع کافی، ج۵، ص۳۴۷، ح۲ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
142673_209.mp3
4.33M
(تندخوانی)☝️ و 👈 ، جزء پنجم 👇 ا http://j.mp/2b8RZm3 و 👈 جزء پنجم 👇 ا https://b2n.ir/682575 ❣️لطفا ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاكمان 🤲 دعابفرمائید 🤲 .