.
#دوحكايت_كوتاه
🌷 #حكایت_اول
در روزگاری نه چندان دور یک هیئت از گرجستان برای ملاقات با استالین به مسکو رفته بودند.
پس از جلسه استالین متوجه شد که پیپش گم شده است و به همین خاطر از رئیس کا.گ.ب خواست تا ببیند آیا کسی از هیئت گرجستانی پیپ او را برداشته است یا نه؟
پس از چند ساعت استالین پیپش را در کشوی میزش پیدا کرد و از رئیس کا.گ.ب خواست که هیئت گرجی را آزاد کند.
رئیس کا.گ.ب گفت:
متأسفم رفیق، تقریبا نصف هیات اقرار کرده اند که پیپ را برداشته اند و تعدادی هم موقع بازجویی مردهاند.
🌷 #حكایت_دوم
پسرك ایستاده بود و تماشا میكرد، وقتی دوستش گنجشکهای کوچک را با تیر و کمان نشانه گرفت، فکر کرد که او بیرحمترین آدم دنیاست و...
اما
وقتی اولین تکه گوشت پرنده کباب شده را در دهانش گذاشت، کمی فکر کرد و بعد به دوستش گفت:
میشود تیر و کمانت را چند روزی به من قرض بدهی؟
ا📚 http://www.yotaab.com/داستان-کوتاه
#اعتدال 👇👇
«ایتا»، «تلگرام» و «سروش»
ا👈 @etedalhamrah
#انتشار با حذف يا تغيير لينك #آزاد
.