eitaa logo
اِتِّفآق؛
102 دنبال‌کننده
156 عکس
97 ویدیو
0 فایل
"بِسمِ رَبِّ الحُسَین" يذيبنى شوقى الیک یا اباعبدالله . . : )) _ جایی برای تخلیه احساسات من . بمونید باهام . کپی؟ با ذکر صلوات میشنوم تون : https://daigo.ir/secret/91789672455
مشاهده در ایتا
دانلود
اِتِّفآق؛
_
. به جز حسین(ع) مرا ملجا و پناهی نیست! .
_
اِتِّفآق؛
_
. من حسینی شده ی دست امام حسنم:) .
راستی؛ تولد شهید رئیسی بود :)💔 ..
اِتِّفآق؛
. دل من تنگ علی(ع) تنگ اذان نجف است؛ .
هدایت شده از شهیدانه
- بہقول ِشهیدحججی: ‌خدایا .. مرگیبهمونبده ، کههمہحسرتش ُ بخورن❤️‍🩹!(:
هدایت شده از محبین
آی مردم... بیایم امشب قول بدیم شب به شب گزارش کارمون رو به امام زمان بدیم و دروغ هم نگیم فقط
غروب سوم ِبهمن ِ۱۴۰۰ و مصادف با سالروز ولادت حضرت فاطمه‌ی زهرا «س» ، و روز مادر به خانه آمد . کمی گفتیم و خندیدیم تا شام ؛ بعد از صرف غذا با برادرش به اتاق خودشان رفتند و لحظه‌ای بعد در حالی که هر دو کادویی به دست داشتند به اتاق پذیرایی آمدند و باهم گفتند مادرجان روزت مبارک ! الهی همیشه سلامت و در پناه حضرت زهرا «س» باشی . من غرق در خوشحالی بودم که ، محمدامین جلو آمد و در حالی که روی مبل نشسته بودم کادویش را به من داد . بعد از او نوبت آرمان شد ؛ جلو آمد و کادو را به طرفم گرفت .. وقتی جعبه‌ی انگشتر عقیق سرخ را از دستش گرفتم ، همان لحظه دستان مرا گرفت و غرق در بوسه کرد ؛ دستم را روی سرش کشیدم و گفتم نکن مادرجان .. میخواستم او را بلند کنم و رویش را ببوسم که خودش را روی زمین انداخت و شروع کرد به بوسیدن پاهایم ! پایم را بلند کرد و صورتش را به کف پایم چسباند . هرطور میخواستم آن وضعیت را تغییر دهم نمیشد .. فقط گفتم مادرجان این چه کاریه که میکنی !؟ نکن عزیزم ، بذار بلندشم ، ناراحت میشم ها ! آرمان بلند شد و گفت : مگه نمیگن بهشت زیر پای مادرانه ؟ نمیخوای من برم بهشت ؟ گفتم از دستت تو . و گفت روزت خیلی مبارک مادر عزیزم .
_
اِتِّفآق؛
_
. مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم،به جز رضای خدا؛ _شهید ابراهیم هادی .