eitaa logo
کانال مولودی وعروسی مجمع الذاکرین🌸
34.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
130 فایل
جدیدترین اشعاروسرودهادرکانال ما خوش آمدین🌹 @ewwmajmamolodi #کانال_مولودی_و_عروسی_مجمع_الذاکرین مدیریت👇 @khadeemeh110 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما در روبیکا 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺 نذر ولادت سرور زنان دو جهان 🌺🍃 باز کرد آغوش، قرآن! سورهٔ کوثر رسید قرعهٔ فالِ أباالزهرا(س) به پیغمبر(ص) رسید بر رکاب پنج تن خالص ترین گوهر رسید عالم خلقت به نام حضرتِ مادر رسید هست از انسان فراتر، نور و أعطینا بخوان مادر سادات را إنسیةُ الحَورا بخوان آمد آنکه بندگی شد بندهٔ روز و شبش لیلةُ القدر است! خورشید است وصفِ منسَبش با ولایت شد عجین و شد علی(ع) تاب و تبش در میان سجده شد نادعلی(ع) ذکر لبش از غدیر خم، کنار برکه، در اوجِ یقین با پدر دل بست بر مولا أمیرالمؤمنین چرخش سیاره ها با چرخش دستاس را- -عهده دار است و شکوفا کرده عطرِ یاس را چونکه راضیه ست دارد بهترین احساس را در زفافش عقل حیران مانده لطفِ خاص را کثرتِ خیرش چنین خیراتِ قابل میدهد کیست که رخت عروسی را به سائل میدهد؟!.. حاجتِ همسایه ها میریخت از سجاده اش عاشقانه بود سبکِ زندگیِ ساده اش جان-فدایِ تک تکِ اعضایِ خانواده اش خیره شد حیدر به نانِ سفرهٔ آماده اش با تبسم قدردانی کرد و بسم الله گفت مهربانی را به نحوِ أحسن و دلخواه گفت خواست تا با نسل خود پیغمبری دیگر شود تا جهانِ بعدِ خود از هر نظر بهتر شود تا حسن(ع) آقا، حسینش سید و سرور شود زینبش(س) تا با حیا؛ آیینهٔ مادر شود موسم نورٌ علی نور آمد و روشنگری خانه داری شد مزیّن تا به فرزندآوری مرضیه، صدّیقه، حّورا، ممتهَن یعنی همین در دو عالم عشق ِ بی همتا شدن یعنی همین شد حجابش بی تجمّل! اصلِ زن یعنی همین معنیِ برنامهٔ دشمن شکن یعنی همین میشود حِصنِ حَصین در جنگِ أعدا چادرش در دفاعِ از ولایت میرود با چادرش هست این چادر؛ نمادی از وقارِ فاطمه(س) تار و پودش هست تحت اختیارِ فاطمه(س) دوستش دارد هر آنکس شد دچارِ فاطمه(س) میدهد بر زن صلابت! یادگارِ فاطمه(س) با نجابت این جهادِ ناب تبیین میشود اینچنین امنیتِ ناموس، تأمین میشود جنگ، جنگِ اعتقاد است و امان از فتنه ها میشود انسانیت قربانیِ رنگ و ریا وای از وقتی که باطل میشود قبله نما ننگ بر آنکه سیاست را کُند از دین جدا میشود آخر از این غفلت زمینگیر و هلاک هست دینِ بی سیاست، تا قیامت شبهه ناک خوش بحال آنکه بینِ عده ای دشمن پرست- -با بصیرت؛ راه‌ ها را بر نفوذِ فتنه بست پیر شد گر چه از آنکه حُرمت حق را شکست عاقبت این استقامت بر ثمر خواهد نشست پایِ کارِ انقلابیم و چه خوش بود این نوید بر جهانِ خسته حاکم میشود نظم جدید هر که با چشمانِ دل، حق را نبیند باخته خویش را با دست خود در مهلکه انداخته مؤمن است آنکس که کارِ دشمنان را ساخته وای بر دستی که بر ویرانگری پرداخته باز هم از شرّ بدخواهان و کینه توزها داغ؛ با آزادگی پیوند خورد اینروزها زائر آمد با سلامی دلنشین و محترم محضرِ شاهِ چراغ و محضرِ شاهِ کرم گفت با خود: لذتی دارد نمازِ آخرم چادر و تسبیحِ او، غرقِ به خون شد در حرم مؤمنانه زندگی کرد و به این وادی رسید در زیارت با شهادت زن به آزادی رسید! @ewwmajmamolodi
🌷 داوودی و یاس و لاله و ارکیده جبریل گلِ تولّدت را چیده نذر قدمت کنار دودِ اسپند عطرِ صلوات در حرم پیچیده! شاعر:
. محمد آمد و نورٌ علی نور است همراهش علی یک سمت و آن سو حضرتِ زهرای دلخواهش حسن محکم گرفته مهربان؛ دستِ حسینش را قدم برداشت و رویید گل ها بر سرِ راهش خدا دلدادۂ این بود و سفارش کرد که بی وقفه بگردد دورشان، خورشید با ماهش مسیحیانِ نجران آمدند اما عقب رفتند پیمبر بود و خانوادۂ از غیب آگاهش هراس افتاده بر جانِ کلیسا، میزند ناقوس ترک خورده صلیبِ سنگی از اندوهِ جانکاهش علی بر هم گره اندازد ابرو را، همین کافیست که عیسی میرسد بیتاب و سرگردان به درگاهش خدا داده به زهرا آنچنان اعجاز که والله به ویرانی مبدّل میکند یک آهِ کوتاهش پسرهای علی هم که اگر نفرین کنند ای وای... زمین می مانَد و کوهی که نه! آری بخوان کاهش مبادا لحظه ای بیرون بیاید از غلاف خود امان از ذوالفقارِ مرتضی و خشم گهگاهش! 🔸شاعر: ✍ ................................ محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه می‌آید، که دارد آرزو مریم، به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم، نهیبش را نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان چه کس، این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟ بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را «پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُ‌القدس» با ماست بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را .___________________________ 💚💚💚💚💚
بسم الله الرحمن الرحیم ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد(ص) در بندگی هستی سرآمد یامحمد(ص) از برکت لبخند تو جریان گرفته مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد(ص) دیوانۂ عطر خوش پیراهنت شد تا یوسف از پیش ِ تو شد رد، یامحمد(ص) کوهِ اُحُد زانو زد و هر روز حک کرد بر سنگ یاقوت و زبرجد؛ «یامحمد(ص)» آیات قران شوق دیدار تو را داشت شد قلب تو مقصود و مقصد یامحمد(ص) قطعاً خدا میخواست عشقش؛ کوثرش را بر دست های تو سپارد یامحمد(ص) تکیه کلامت «بِضعةٌ مني» شد و هست- عشق تو بر زهرا(س) زبانزد یامحمد(ص) تنها وصیّ تو علی(ع) بود و همه عمر سنگ تو را بر سینه اش زد یامحمد(ص) حیدر به هر نامی صدایت زد دلت ریخت یامصطفی، محمود، أحمد، یامحمد(ص) ختم الرُسُل، شمسُ الضحی، یا نورُ عیني صَلّوا علیکَ یامحمد(ص) یامحمد(ص)!
بسم ‌الله الرحمن الرحیم تا کویرِ قم سراغ از ساحتِ دریا گرفت آمدی و بر لبِ ایران تبسم پا گرفت آمدی و شهد شد تقدیرِ شوره زارها تا زمین شیرینیِ نام تو را بالا گرفت خاک پایت شد! شبیه تک تکِ گل هایِ سرخ آمد و زیر قدم های تو قلبم جا گرفت حضرت معصومه ای(س) و چشم هایم فرش توست با تو ایران رنگ و بویِ حضرت زهرا(س) گرفت سر به زیر و با وقاری! از حریم چادرت لذّت و شیرینیِ حُجب و حیا معنا گرفت تا ابد شد خانۂ خورشید، بیت النّورِ تو ماه از لحن مناجات تو نورش را گرفت حضرت أختُ الرضا(ع) ایکاش تأییدم کنی دوستت دارم! بگو چشمت مرا آیا گرفت؟! رو زدم بر دختر موسی بن جعفر(ع) بودنت چون همیشه بهترین را دختر از بابا گرفت!
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ شبیه نور؛ بی پایان خصالِ حضرتِ باقر قلم شرمنده شد از وصف حالِ حضرتِ باقر چه خورشیدانه روشن کرد تکلیف خلایق را احادیث گوهربار و زلالِ حضرتِ باقر تمام تار و پودم می شود ایمان! اگر باشد؛ به دور گردنم یک لحظه شالِ حضرتِ باقر ولی الله الاعظم کیست؟ میگویم: علیٌحق که جز این نیست در محشر، سؤالِ حضرتِ باقر شنیدم مادرش بنتُ الحسن بود و از آن اول کرَم شد راه و رسم و شد روالِ حضرتِ باقر شکافنده ست! یعنی روبرویش علم زانو زد اصول و فقه و عرفان شد حلالِ حضرتِ باقر نگاهم، نیّتم، جانم فدایش که برای من؛ فدا شد ماه و سال و جان و مالِ حضرتِ باقر مبادا جایِ شاگردی که عالِم باشد و عامل... شوم با کوهی از عصیان وبالِ حضرتِ باقر!
ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد در بندگی هستی سرآمد یامحمد از برکت لبخند تو جریان گرفته مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد دیوانۂ عطر خوش پیراهنت شد تا یوسف از پیش ِ تو شد رد، یامحمد کوهِ اُحُد زانو زد و هر روز حک کرد بر سنگ یاقوت و زبرجد؛ «یامحمد» آیات قران شوق دیدار تو را داشت شد قلب تو مقصود و مقصد یامحمد قطعاً خدا میخواست عشقش؛ کوثرش را بر دست های تو سپارد یامحمد تکیه کلامت «بِضعةٌ مني» شد و هست- عشق تو بر زهرا زبانزد یامحمد تنها وصیّ تو علی بود و همه عمر سنگ تو را بر سینه اش زد یامحمد حیدر به هر نامی صدایت زد دلت ریخت یامصطفی، محمود، أحمد، یامحمد ختم الرُسُل، شمسُ الضحی، یا نورُ عیني صَلّوا علیکَ یامحمد یامحمد! ✨✨✨✨✨✨✨✨
ای خلایق؛ مادرِ خلقت به دنیا آمده دخترِ پیغمبرِ(ص) رحمت به دنیا آمده آمده ناموسِ مولانا أمیرالمؤمنین(ع) در حقیقت همسرِ غیرت به دنیا آمده هست تلفیق نبوّت با ولایت محوری مصطفی(ص)-صورت،علی(ع)-سیرت به دنیا آمده آیه آیه سوره کوثر به ما اهدا شده خیرِ مطلق! معنیِ کثرت به دنیا آمده در دلش شوق ِ اذن و اُنس دارد با نماز عاشق ِ تکبیر و "قد قامت" به دنیا آمده خواست لبریزِ رضایت از خدا باشد مدام بیشتر اصلا به این علّت به دنیا آمده با خودش آیاتی از خورشید را آورده است چونکه در عصری پُر از ظلمت به دنیا آمده نورِ زهرا(س) قبلِ خلقت؛ خلق شد در ساقِ عرش اینچنین حوریه؛ با قدمت به دنیا آمده خواسته دیدارِ حیدر را! وگرنه فاطمه(س)- ترکِ دنیا کرده؛ بی رغبت به دنیا آمده کوثرانه آمد و شد حوض کوثر جزر و مد بانیِ برپاییِ جنّت به دنیا آمده!
فارغ از هر گونه اما و اگر آورده ای برکتِ اسلام را سمتِ بشر آورده ای صبحِ بعثت فتح کردی قلهٔ توحید را از خدایِ «لاشریکَ لَه» خبر آورده ای گنجِ عالم را به تو دادند با پیغمبری در دلِ غار حرا یک کوهِ زر آورده ای نورِ «إقرأ بسم ِ ربکْ» باغ را آباد کرد نوبرانه بر درختِ دین ثمر آورده ای وحی نازل شد! رسالت های تو جریان گرفت موجِ دریا را به خاکِ شعله ور آورده ای جبرئیل از لطفِ دستت باز هم شد نونَوار چون برایش با محبت بال و پر آورده ای میشود با دستهایِ تو بساطِ کفر جمع از برایِ مشرکان بارِ سفر آورده ای میخورَد امشب تبر بر قامتِ لات و هُبل خیرِ مطلق را برای اهلِ «شر» آورده ای با شجاعت جاهلیت را سپردی دستِ گور دختران را سمتِ آغوش پدر آورده ای شرط بعثت بود تبلیغِ ولایت در غدیر اینچنین نام علی(ع) را بیشتر آورده ای بر درِ خیبر هراس افتاد چونکه با خودت حیدرِ کرار را نه! شیرِ نر آورده ای بی‌ در و پیکر شد آری قلعه با دستِ علی(ع) در میانِ معرکه شور و شرر آورده ای در غدیرخم علی(ع) را جانشینَت کردی و یک أمیرالمؤمنینِ معتبر آورده ای! 🔸شاعر:
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل در مرامش حفظِ ناموس ارجحیّت داشت و شد برای اهل عالم، غیرتش ضرب المثل سمبلِ از جان گذشتن بود و با اذن عمو گفت بسم الله را و شد هماوردش اجل با غضب ابرو گره میکرد و میچرخاند چشم مثلِ بابایش حسن(ع) در صحنۂ جنگ جمل سیزده ساله ست اما در مسیرِ رزم او سخت جان دادند؛ بی تیر و سپر شیرانِ یَل یکّه می تازید و افتادند فوراً یک به یک آن حرامی های باقی مانده از لات و هُبل بسکه با شیرینیِ طعم شهادت شد عجین از لبِ شمشیر او میریخت در میدان، عسل بد نظر خورد و تنش شد نیزه باران و نماند؛ محض ِ لبهای عمو یک جایِ سالم لااقل رفت اما کاشکی می ماند تا جای پدر... چشم هایِ عمه زینب(س) را بگیرد رویِ تل! @ewwmajmamolodi
عرش را باماه‌ و باخورشید روشن کرده‌اند آسمانی‌ها لباس نور بر تن کرده‌اند عالم افلاک را گلزار و گلشن کرده‌اند با حریرِ ابرها راهی معیّن کرده‌اند شد خدا بانی و عاقد حضرت پیغمبرست لحظۀ پیوستن نادعلی و کوثر است سر به‌زیر و عشق دارد در نگاهش انعکاس با وقاری فاطمی،محجوب! با احساسِ خاص می‌درخشد برسرش یک‌تاج گل از جنس‌یاس کوری‌چشمانِ بدخواهان بخوان توحیدوناس گفت پیغمبر برای من همین شد افتخار لافتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار زیر لب می‌گفت زهرا:هست همتایم علی شد ولیُ ألله و یار هر دو دنیایم علی قامتش ألله اکبر دارد آقایم علی رخت دامادی چه می‌آید به مولایم علی خواند أنکحتُ و زوّجتُ پیمبر خطبه را حضرت زهرا بلی را گفت به شیرخدا لحظۀ دیدار بود و عشق، نابِ ناب شد دست پیغمبر وساطت کرد و فتح‌الباب شد مصحف و نهج‌البلاغه عاشق و بی‌تاب شد قندِ عالم در دلِ زهرا و حیدر آب شد دست‌دردست هم آوردند و شد حبل‌المتین حضرتِ أمّ أبیها با أمیرالمؤمنین در زمین پیچید عطر عود و اسپند و گلاب در نخستین لحظۀ پیوند غیرت با حجاب چشم زهرا خیره شد بر چشم‌های بوتراب شد جهازش آینه، مهریه‌اش قرآن و آب دست خالی آمدم! آمد خدا عیدی به دست یک نخ از چادر عروسش را بگیرم کافی‌است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج»
. محمد آمد و نورٌ علی نور است همراهش علی یک سمت و آن سو حضرتِ زهرای دلخواهش حسن محکم گرفته مهربان؛ دستِ حسینش را قدم برداشت و رویید گل ها بر سرِ راهش خدا دلدادۂ این بود و سفارش کرد که بی وقفه بگردد دورشان، خورشید با ماهش مسیحیانِ نجران آمدند اما عقب رفتند پیمبر بود و خانوادۂ از غیب آگاهش هراس افتاده بر جانِ کلیسا، میزند ناقوس ترک خورده صلیبِ سنگی از اندوهِ جانکاهش علی بر هم گره اندازد ابرو را، همین کافیست که عیسی میرسد بیتاب و سرگردان به درگاهش خدا داده به زهرا آنچنان اعجاز که والله به ویرانی مبدّل میکند یک آهِ کوتاهش پسرهای علی هم که اگر نفرین کنند ای وای... زمین می مانَد و کوهی که نه! آری بخوان کاهش مبادا لحظه ای بیرون بیاید از غلاف خود امان از ذوالفقارِ مرتضی و خشم گهگاهش! 🔸شاعر: ✍ ................................ محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه می‌آید، که دارد آرزو مریم، به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم، نهیبش را نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان چه کس، این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟ بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را «پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُ‌القدس» با ماست بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را .___________________________ 💚💚💚💚💚