اینکه کسی رو قضاوت نکنیم، فقط به معنی این نیست که... در مورد طرف فکر بدی نکنیم.
شاید قاضی هم به متهم بگه تو آدم خوبی هستی!
پس...
اینکه فلانی آدم خوبیه هم می تونه قضاوت باشه. یه قضاوت اشتباه...!
#بهروایتواژه✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
اگه میدونستم انقدر زود پر میکشی و تنهام میذاری و میری، عمرا بهت پر و بال میدادم...🕊
#مونولوگ ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
به وقت سفر به کودک درون...🖇
#عکسنوشته ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
بالاخره که یه دوستیای، رفاقتی و یا حتی صمیمیتی توی این دنیای مجازی پیدا میشه...
تو چرا اسمش رو میذاری عشق؟!
بزار اینجوری بگم!
تو عاشق اون فرد نشدی، بلکه عاشق صفحه گوشی خودت شدی...📱❣
#بهروایتواژه✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
پیشبینی شده که...
که تا چند سال دیگه، هممون توی گوشیامون هیئت مجازیون تشکیل میدیم و در مورد زندگی واقعیمون با هم مشورت میکنیم!🚶🏻♂
#مونولوگ ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
•| جهانمان پر شده از دوست داشتن هایی که فقط خیال میشوند اما؛ احساس نه...🖇
#مونولوگ ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
• دانلود یه دفتر خاطرات که لای هر صفحش، سه چهار تا لبخند تو جا مونده باشه...📖🎈
#نیازمندی ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
هدایت شده از ازدحام عشق
من به قلبم قول دادهام که شب را بدون اشک و آه و فغان و یاد تو و خاطراتت به سر کنم...
قلب هم به من قول داد که تو را، از سر به در کند...
و کیست که در این میان، واقعا به قولش عمل کند؟!🌌
#عهد_سیاه ✒️👨🎓
| ازدحام عشق ⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
هدایت شده از ازدحام عشق
به نام اونی که بودهـ🖇
وقتی که هیچ کسی نبودهـ...
و به نام اونی که هستـ🍁
اون موقعی که هیچ کس نیستـ!!
و این آغاز، آغازیست برای پایان هاییـ که بدون آغاز، به پایان میرسند♠️
سلام به این آغاز بی پایان🌱✒️
#آغازبیپایانروز✒️👨🎓
| ازدحام عشق ⛓|
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
•| به پای گلدان ها مینشینم
خاکی کهروی برگ های پتوس نشسته را فراری میدهم
برگ های خشکیده سوسن عنکبوتی را با قیچی جدا میکنم و در آخر به همهشان، جرعهای اشک مینوشانم...🎍
#بهروایتواژه✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
•| جات خالیه...
میون زندگی کردنای من!🕳
#مونولوگ ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────
بعد از احوالپرسی و اینا ، رفتم طبقه بالا سمت اتاقم و رو به امین گفتم:
یه لحظه بیا بالا کارت دارم.
_باشه دلی برو اومدم.
رفتم روی تختم نشستم و وقتی که اومد گفتم بشینه.لبخندی به پهنای صورتش زد.
نشست کنارم و بوسه ای روی پیشونیم کاشت.
گفتم:
ببین امین.این چیزایی که میخوام بگم فقط به خاطر صلاح خودمونه، خب؟؟؟
_خب!
سه شب پیش که از بنگاه ماشین میاومدم سه تا پسر جلومو گرفتن.... از طرف امیر حسین اومده بودن. پسری که چند شب توی تلگرام باهاش چت میکردم. میخواستن اذیتم کنن که...
***
ساعت ده صبح بود که شروع کردم به تعریف اتفاقات دیشب برای امین و الان ساعت دوازده ظهر شده.
امین بعد از اینکه همه چیز رو شنید ، اول اخم کرد و چیزی نگفت.
بعد که اخمش باز شد گفت:
مگه تو نمیدونستی این پسرای بیکار توی تلگرام چجورین؟؟
بغض کردم و از خجالت سرم رو انداختم پائین.
حرفی برای گفتن نداشتم.
به نشونه تائید سرم رو تکون دادم و گرمای دست امین رو روی شونم حس کردم.
_اشکالی نداره.الان اون سه تا رو میبرن زندان و تو اگه شماره اون امیرحسین رو بهم بدی میدونم چه حالی به کلاسش بدم.
از این به بعدم بیشتر مراقب خودت باش.
سرمو گرفتم بالا و لبخند زدم و ”باشه“ای زیر لب گفتم.
نزدیکم شد و باز بغلم کرد و زیر لبم گفت:
خیلی دوست دارم دلارام. ببخشید این مدت.. گرفتار کارای شرکت بودم و نتونستم خوب مراقبت باشم.
دستم رو دور کمرش حلقه کردم و گفتم:
منم دوست دارم داداشی.
#تیکه_رمان✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰───────