『 #شہید_روح_الله_قربانے』🌹•°
ساعت حدود دو بعد از نیمه شب بود🕝 که به خانه رسید.
به شدت عرق کرده بود و نفس نفس می زد.
کوله اش را زمین گذاشت.🎒دستش را در جیبش برد تا کلیدش🔑 را در بیاورد.
جیب سمت راست، جیب سمت چپ،
درون کوله را هم گشت،
اما خبری از کلید نبود.
نگاهی به ساعتش⌚️ انداخت.
تا اذان صبح، سه ساعتی مانده بود.
دست به کمرش زد و با خودش گفت:«خب، اگه الان زنگ بزنم،☎️بابا از خواب می پره می ترسه، فکر می کنه چه خبر شده این وقت شب.»
خیلی خسته بود، اما دلش نیامد پدرش را بیدار کند.
جلوی درِ خانه نشست.🏠
پاهایش زُق زُق می کرد. کمی آنها را دراز کرد تا خستگی اش در برود.😴
هوا سوز داشت.❄️ سرما تا مغز استخوانش را سوزاند، اما هر کاری کرد، نتوانست خودش را قانع کند که در بزند.
خسته بود، اما برای اینکه سردش نشود، از جایش بلند شد و کمی درجا زد. دستهایش را تند تند به هم می مالید و ها می کرد.
📔|^کتاب دلتـنــ🧡ـــگ نباش!،ص۲۱
#معرفےشهدا🌱•°
#سیره_شهدا°•√
#احترام_به_والدین😇
#ڪتابِ_خوب_بخوانیم📚•
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』∞♡
🌹⃟🕊•✧
🔹انسان موقعی می تواند خود را
یک رزمنده به حساب آورد که بتواند
واقعاً با درون خودش بجنگد.💣
👈🏻 یک آرپیجی زن اول باید
【°آرپیجی را به نفس خود بزند.°】
🔸یک آرپیجی زن اولین شلیڪ را باید↯
به خودش، به نفسش بکند تا بتواند
شلیک های بعدی را به دشمن نابه کار،
بعثی متجاوز داشته باشد.
🔻°•قسمتی از وصیت نامه #شهید_حسین_بصیر،
قائم مقام لشکر ۲۵ کربلا
#خودسازی°🍃
#سیره_شهدا❁•
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @fadaei_hazrat_zahra 』∞♡
💫🌷خاطره ای زیبا از شهید حسین معز غلامی...
🌸 یه شب حسین به خوابم اومد. مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه سنگ مزارش بود...⚰
🌼 فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود.
رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ قرمز بود.
🌸 دیدم بعضی ها نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم...🦋
🍃 همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم محجبه نبود.داشت گریه می کرد.
🍂 از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من خواهرش هستم. من رو در آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم.
🌼 خیلی منقلب شدم.در مورد شهید تحقیق کردم. بعدها شهید رو در خواب دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت...
🦋 باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز نمیخوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم...🕊🌸
📚کتاب سرو قمحانه، ص 132
#سیره_شهدا
#از_شهدا_بیاموزیم