●|ツ•↯
خدایاعاشق ...
آنقدربہمعشوق#عشق مۍورزدتابمیرد!
منآنقدرعاشقتوهستم "
کہمیخواهمدرراهِتوتکہتکہشوم (:"💔
#شهیدحجتاللهرحیمی🌱
@fanoos1398
✨🌸
#مادر که می شوی🙃 ...
خیلی چیزها تغییر می کند.
نگاهت به زندگی، #عشق ورزیدنت،
دیده بر هم نهادن و غم و شادی ات تغییر می کند. دنیایی که مادر شدن پیش چشمانت می گشاید، جهانی رنگین است که تمامش برایت #عشق خواهد شد.
✨🌸
✨فانوس نهاوند✨
•🦋 ͜͡♥️•
@Fanoos1398
•🦋 ͜͡♥️•
خوشا ز نام و نشان گذشتن ...
به #عشق تو از جهان گذشتن ....
#ایران_من
━━━⊰◇⊱━━━╮
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═
🆔 @fanoos1398
👈 خانه فرهنگی فانوس نهاوند
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
╰━━━⊰◇⊱━━━╯
#داستان
خراشهای عشق خداوند
در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خندهکنان داخل دریاچه شیرجه زد.
مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذّت میبرد. ناگهان تمساحی را دید که بهسوی پسرش شنا میکرد. مادر وحشتزده بهسمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش، پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد.
مادر از راه رسید و از روی اسکله، بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت میکشید، ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت پسر در کام تمساح رها شود.
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و بهطرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا کند. پاهایش با آروارههای تمساح سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد.
پسر با ناراحتی زخمها را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.
گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوستداشتنی هستند.
#عشق
┏━━━🍃🌻🍂━━━┓
🇮🇷🆔 @fanoos1398🇮🇷
👈 🇮🇷خانه فرهنگی فانوس نهاوند🇮🇷
┗━━━🍂🌻🍃━━━
🌙سفره مهمانی خدا
سفره افطاری شب ۲۴ماه رمضان( توسط گروه جهادی) در مسجد امیر المومنین «علیه السلام »روستای بالاجوب به امامت حضرت حجت الاسلام والمسلمین شیراوند
پایگاه ساجده حوزه ریحانه النبی روستای بالاجوب 1403/1/15
#افطاری ساده#عشق بندگی
🇮🇷🆔 @fanoos1398🇮🇷
👈 🇮🇷خانه فرهنگی فانوس نهاوند