💡قسمت 3
مارتین کارنوی، با یک ادعا این کتاب را می نویسد و آن ادعا این است که آموزش و پرورش امروز و در کل ساختار #سیاسی و #اقتصادی جامعه ی امروز، بردهپرور است و برای این مدعا، دلایل متعدد و متقنی می آورد.
او، آموزش و پرورش را با دید سیاسی-اقتصادی مورد بررسی قرار می دهد و اهداف #مدرسه را در همین دو حوزه منحصر کرده و سایر ابعاد آن را مورد بررسی قرار نمی دهد. در اصل، خودِ ساختار اقتصاد نیز دارای وجوه بسیار و متفاوتی است، اما مارتین کارنوی بدون توجه به این مورد، در حال تحلیل یک آموزش و پرورش منحصر در اقتصاد و سیاست است و این به نوعی سطحی اندیشی درباره ی ساختار انسان پرور یک جامعه است.
همچنین توجه کتاب به بحث ساختار، و اهمیت ساختار در یک سیستم مثل آموزش و پرورش، بخوبی بیان شده و موفق ظاهر شده است.
اما باید گفت مارتین کارنوی، برای ادعای خود، دلایل خوبی آورده است ولی در ارائه ی پیشنهاد برای یک مدل جایگزین بازمانده است. او هر چقدر توانسته وضعیت را به خوبی تحلیل کند، به همان اندازه در ارائه ی پیشنهاد شکست خورده و به نوع آزادی دیالوگ محور #فریر بسنده کرده بدون اینکه درک درستی از آزادی را در اختیار ما قرار دهد؛ تا یک جامعه ی بشری، قادر باشد آن آزادی را به معنای واقعی در بستر اجتماع خود پی ریزی کند.
کارنوی، دیالوگمحوری و ایجاد #تفکر_نقادانه و تربیت سیاسی دانش آموزان را مدنظر قرار می دهد و می کوشد تفکر نقادانه نسبت به وضعیت موجود را، در مدلِ انسانمحورِ خود جای دهد و آنرا دارای ارزشی بداند که قدرت هدایت بشر را دارا می باشد.
او تقصیری هم ندارد؛ چرا که قرن هاست غرب، اسیر تفکر و تعقل جزئی خود شده و انسان را محور خود دانسته است و می پندارد بشر می تواند نظام فکری و اجتماعی را بر پایه ی یک عقل صرفا انسانی و به دور از #وحی و خداوند، بچیند و انسان را به سمت سعادت رهنمون سازد. او(انسان غربی) می پندارد اگر به جای خدا، انسان را محور و تعیین کننده ی تمام ابعاد زندگی اش قرار دهد، می تواند به سعادت در این دنیا برسد.
تجربه ی بیش از پانصد سال مدرنیته و اصالت انسان و انکار وحی، پیش روی ماست و ما انسانی بی هویت تر از انسان عصر مدرنیته نمی بینیم. متاسفانه کارنوی اسیر این انسانمحوری و عقل صرفا انسانی است و نخواهد توانست مدلی مبتنی بر فطرت بشر و سعادت اصلی و ابدی انسانی را پیشنهاد داده و به منصه ی ظهور بگذارد.
•┈••✾•🍀🌹☘•✾•┈•
@fanoosemellatha