eitaa logo
فانوس شب
548 دنبال‌کننده
269 عکس
589 ویدیو
11 فایل
🔹«فانوس شب»🔹 ✍️ارتباط با ادمین: @baghiyyatollah
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
═✧❁﷽❁✧═ 📮 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ╭┅─────────┅╮ 🌺 @fanose_shab ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
═✧❁﷽❁✧═ ‌ 💠 💐| راهکار های زندگی موفق در ۲۹ قرآن کریم ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ╭┅─────────┅╮ 🌺 @fanose_shab ╰┅─────────┅╯
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
═✧❁﷽❁✧═ 🎥| طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن 🎬| جلسه 2⃣1⃣ 📜|تأثیر توحید در صف‌بندی جامعه 🎧حضرت آیت‌الله خامنه‌ای "حفظه الله" ‌ ☝️ این جلسات در ماه رمضان ۱۳۵۳ شمسی در مسجد امام حسن علیه‌السلام مشهد برگزار شده است 🌒 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ╭┅─────────┅╮ 🌺 @fanose_shab ╰┅─────────┅╯
📜| 🎬| قسمت 0⃣3⃣ 📌📍| لینک قسمت بیست و نهم: https://eitaa.com/fanose_shab/3663 نمی‌دانم حدودا چند ساعت خوابیده بودم که مادرم آمد و من را بیدار کرد.😴 مادر: حمید جان پسرم پاشو حاج آقا اومده جلو در کارِت داره 🙂 سریع بلند شدم و دست و صورتم را شستم و رفتم جلوی در🏃 حاج آقا: سلام آقا حمید خوبی؟ ببخشید مثل اینکه خواب بودی! شرمنده😥 دستی به نشانه شرمندگی به پیشانی خود کشید و سرش را پایین انداخت -نه حاجی این چه حرفیه⁉️ شما امر کنید، من مرده هم باشم زنده میشم و میام تا ببینم چیکارم داری؟! خواب که دیگه جای خودش داره😊 دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم: خب امرتون چیه تا ما اطاعت کنیم. 😊 در حالی که لبخند روی لب داشت گفت: حمید جان می‌خوایم مسجد رو پرچم سیاه ببندیم و برای دهه آماده کنیم 🏴 یه کم تعجب کردم، خب بالاخره کرونا و عدم تجمع و فضای مسجد❗️😳 در همین افکار بودم که حاجی گفت: چیزی شده⁉️ به چی فکر می‌کنی⁉️ دست بجنبان که دیره گفتم: حاجی مگه نمیگن نباید تجمع کرد و تو فضای بسته بود و ازین دست چیزایی که میگن⁉️ حاج آقا: درسته حمید جان تمام این‌ها رو می‌دونیم ما حواسمون به پروتکل‌ها هست 😉 شما هم تشریف بیار تا شب نشده یکی دو تا از پرچم‌هارو بزنیم تا برات بگم قراره چکار کنیم.😊 به همراه حاجی به سمت مسجد راه افتادیم. همان دوستانی که در کار بسته‌بندی و تولید ماسک همکاری داشتند در مسجد بودند اما همه با ماسک بودند و یک اسپری الکل هم برای ضدعفونی گذاشته بودند. 😷 بعد از اینکه سلام علیک کردیم به دستور حاجی با فاصله نشستیم و بعد از صلوات و دعای سلامتی امام زمان (عج) حاجی شروع کرد به صحبت:👇 "بسم الله الرحمن الرحیم" دوستان همان طور که می‌دونید به ایام محرم نزدیک میشیم و می‌خوایم ان شاءالله امسال کاری کنیم کارستون و متفاوت از سال‌های قبل و باشکوه‌تر از قبل این ایام رو برگزار کنیم. 👌 هرکسی پای کار هست بگه یا علی✋ (ع) 📍این داستان جذاب ... ♨️.... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ╭┅─────────┅╮ 🌺 @fanose_shab ╰┅─────────┅╯
1_404540750.mp3
13.55M
🎙| 📕|کتاب 🎬| قسمت0⃣2⃣ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ╭┅─────────┅╮ 🌺 @fanose_shab ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜| 🎬| قسمت 1⃣3⃣ 📌📍| لینک قسمت سی و ام: https://eitaa.com/fanose_shab/3669 داشتم به افرادی که در صف نانوایی بودند نگاه می‌کردم که چشمم به یک پسره افتاد سینه‌اش را بیرون داده بود و ماسک هم نزده بود و با گوشی خودش سرگرم بود.📱 یکدفعه انگار مطلبی دیده بود و توی جو چیزی که خوانده بود با صدای بلند گفت: *یعنی چی دهه محرم⁉️ آخه عرب پرستی تا کی⁉️ حالا که دیگه کرونا هم هست و هیئت و دهه گرفتن چه صیغه‌ایه⁉️ بین جمعیتی که تو صف بودند همهمه شد و مردم هر کسی چیزی می‌گفت. یکی طرفداری می‌کرد و یکی ایراد می‌گرفت و ناراحت شده بود.😠 من بعد از اینکه سعی کردم همه را ساکت کنم... گفتم: برادرِ من، شما هیئت تشریف بیاری کرونا می‌گیری؟! اما الان بدون ماسک اینجا و بدون رعایت فاصله کرونا نمی‌گیری⁉️ همه شروع کردند به خندیدن و ایول گفتن. پسره که دید خیلی ضایع شده گفت: نه دیگه نشد، سینه و بازو رو ببین💪 اشاره کرد به قفسه سینه‌اش و بازوهاشو بالا آورد و ادامه داد: تبر نمیزنه اونوقت یه ویروس کوچیک می‌خواد منو از پا در بیاره⁉️ گفتم: خب پس اگر این بر و بازو رو تبر نمی‌زنه و کرونا بهش کارساز نیست پس توی هیئت هم بهش کارساز نیست نگران چی هستی⁉️ البته داداشِ من، احتیاط شرط عقل هست. شما ماسک رو بزن.😷 فرعون با اون فرعون بودنش یه پشه از پا درآوردش.😉 همه شروع به دست زدن کردند. پسره که دید اوضاع به نفعش نیست از صف خارج شد و به سمت ماشینش رفت.🚶 من که نوبتم شده بود سریع کارت را کشیدم و نان را گرفتم و رفتم به سمت پسره به شانه‌اش زدم و گفتم: داداشم بدون نون نرو بفرما این نون شما، اما ماسک بزن برای سلامتی خودته.😷 در حالی که انگار شرمنده شده بود دستی به شانه‌ام زد و به حالت لوتی‌ها گفت: با وجود اینکه این قد و هیکل ریزه میزه رو داری، زبونت حسابی درازه،😏 مارو با خاک یکسان کردی. 📍این داستان جذاب ... ♨️.... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ╭┅─────────┅╮ 🌺 @fanose_shab ╰┅─────────┅╯
Part01soleymany.mp3
9.35M
🎙| 📕|کتاب 🎬| قسمت1⃣ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ╭┅─────────┅╮ 🌺 @fanose_shab ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا