📜| #همای_رحمت
🎬| قسمت 0⃣3⃣
📌📍| لینک قسمت بیست و نهم:
https://eitaa.com/fanose_shab/3663
نمیدانم حدودا چند ساعت خوابیده بودم که مادرم آمد و من را بیدار کرد.😴
مادر: حمید جان پسرم پاشو حاج آقا اومده جلو در کارِت داره 🙂
سریع بلند شدم و دست و صورتم را شستم و رفتم جلوی در🏃
حاج آقا:
سلام آقا حمید خوبی؟ ببخشید مثل اینکه خواب بودی! شرمنده😥
دستی به نشانه شرمندگی به پیشانی خود کشید و سرش را پایین انداخت
-نه حاجی این چه حرفیه⁉️
شما امر کنید، من مرده هم باشم زنده میشم و میام تا ببینم چیکارم داری؟! خواب که دیگه جای خودش داره😊
دستم را روی شانهاش گذاشتم و گفتم:
خب امرتون چیه تا ما اطاعت کنیم. 😊
در حالی که لبخند روی لب داشت گفت:
حمید جان میخوایم مسجد رو پرچم سیاه ببندیم و برای دهه آماده کنیم 🏴
یه کم تعجب کردم، خب بالاخره کرونا و عدم تجمع و فضای مسجد❗️😳
در همین افکار بودم که حاجی گفت:
چیزی شده⁉️
به چی فکر میکنی⁉️
دست بجنبان که دیره
گفتم: حاجی مگه نمیگن نباید تجمع کرد و تو فضای بسته بود و ازین دست چیزایی که میگن⁉️
حاج آقا:
درسته حمید جان تمام اینها رو میدونیم ما حواسمون به پروتکلها هست 😉
شما هم تشریف بیار تا شب نشده یکی دو تا از پرچمهارو بزنیم تا برات بگم قراره چکار کنیم.😊
به همراه حاجی به سمت مسجد راه افتادیم. همان دوستانی که در کار بستهبندی و تولید ماسک همکاری داشتند در مسجد بودند اما همه با ماسک بودند و یک اسپری الکل هم برای ضدعفونی گذاشته بودند. 😷
بعد از اینکه سلام علیک کردیم به دستور حاجی با فاصله نشستیم و بعد از صلوات و دعای سلامتی امام زمان (عج) حاجی شروع کرد به صحبت:👇
"بسم الله الرحمن الرحیم"
دوستان همان طور که میدونید به ایام محرم نزدیک میشیم و میخوایم ان شاءالله امسال کاری کنیم کارستون و متفاوت از سالهای قبل و باشکوهتر از قبل این ایام رو برگزار کنیم.
👌 هرکسی پای کار هست بگه یا علی✋
#امام_حسین (ع)
#زرتشتیان
#محرم
#کرونا
📍این داستان جذاب ...
♨️#ادامه_دارد....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
📜| #همای_رحمت
🎬| قسمت 1⃣3⃣
📌📍| لینک قسمت سی و ام:
https://eitaa.com/fanose_shab/3669
داشتم به افرادی که در صف نانوایی بودند نگاه میکردم که چشمم به یک پسره افتاد سینهاش را بیرون داده بود و ماسک هم نزده بود و با گوشی خودش سرگرم بود.📱
یکدفعه انگار مطلبی دیده بود و توی جو چیزی که خوانده بود با صدای بلند گفت:
*یعنی چی دهه محرم⁉️
آخه عرب پرستی تا کی⁉️
حالا که دیگه کرونا هم هست و هیئت و دهه گرفتن چه صیغهایه⁉️
بین جمعیتی که تو صف بودند همهمه شد و مردم هر کسی چیزی میگفت. یکی طرفداری میکرد و یکی ایراد میگرفت و ناراحت شده بود.😠
من بعد از اینکه سعی کردم همه را ساکت کنم...
گفتم: برادرِ من، شما هیئت تشریف بیاری کرونا میگیری؟! اما الان بدون ماسک اینجا و بدون رعایت فاصله کرونا نمیگیری⁉️
همه شروع کردند به خندیدن و ایول گفتن.
پسره که دید خیلی ضایع شده گفت: نه دیگه نشد، سینه و بازو رو ببین💪
اشاره کرد به قفسه سینهاش و بازوهاشو بالا آورد و ادامه داد: تبر نمیزنه اونوقت یه ویروس کوچیک میخواد منو از پا در بیاره⁉️
گفتم: خب پس اگر این بر و بازو رو تبر نمیزنه و کرونا بهش کارساز نیست پس توی هیئت هم بهش کارساز نیست نگران چی هستی⁉️
البته داداشِ من، احتیاط شرط عقل هست.
شما ماسک رو بزن.😷
فرعون با اون فرعون بودنش یه پشه از پا درآوردش.😉
همه شروع به دست زدن کردند.
پسره که دید اوضاع به نفعش نیست از صف خارج شد و به سمت ماشینش رفت.🚶
من که نوبتم شده بود سریع کارت را کشیدم و نان را گرفتم و رفتم به سمت پسره به شانهاش زدم
و گفتم:
داداشم بدون نون نرو بفرما این نون شما، اما ماسک بزن برای سلامتی خودته.😷
در حالی که انگار شرمنده شده بود دستی به شانهام زد و به حالت لوتیها گفت:
با وجود اینکه این قد و هیکل ریزه میزه رو داری، زبونت حسابی درازه،😏
مارو با خاک یکسان کردی.
#محرم
#کرونا
#اسلام
📍این داستان جذاب ...
♨️#ادامه_دارد....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
📜| #همای_رحمت
🎬| قسمت 2⃣3⃣
📌📍| لینک قسمت سی و یکم:
https://eitaa.com/fanose_shab/3680
نان را با اصرار به او دادم و برگشتم آخر صف...
اما کسانی که در صف بودند گفتند چون مرام نشون دادی الان برو اول صف و نون بگیر و برو.😊
خودمم فکر نمیکردم از من این رفتار سر بزند فکر کنم بخاطر رفاقت با حاج آقا باشه.😉
این شعر واقعا راسته که میگه:
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که بودم
بعد از اینکه این همه ماجرا را سپری کردم و نان گرفتم. به خانه رفتم، مادرم چایی دم کرده بود و بساط صبحانه را آماده کرده بود.
☕️ این مدتی که کرونا آمده بود و ما خانه نشین شده بودیم فضای خانه هم بیحال و بدون انگیزه شده بود؛😞
اما این مدت کوتاه که با حاج آقا آشنا شده بودیم، هوای خانه که هیچ، هوای خودمان هم عوض شده بود.😊 حتی بهتر از قبل از دوران کرونا، انگیزه پیدا کرده بودیم.
بعد از صبحانه به مسجد رفتم؛ ساعت حدود هشت بود و به محض اینکه جلوی درب مسجد رسیدم،
حاج آقا صدایم کرد:
حاج آقا:
به به سلام حمید جان قبول باشه، خداقوت.
-سلام حاج آقا خداقوت
حاجی در حال وصل کردن پرچم سیاههای مسجد بود و بلندگوها را چک میکرد. در حالی که حاجی داشت با سیم ها و بلندگوها ور میرفت به طرف او رفتم و گفتم: حاجی یه پیشنهاد داشتم. 🙄
حاج آقا:
امر بفرمایید ما گوش به فرمانیم.
-حاجی بیاید امسال یه تکههای کوچیک پارچه مشکی به شکل پرچم درست کنیم و درب تمام خونههای محله نصب کنیم. البته اگر صاحبخونه راضی باشه 🏴
#کرونا
#محرم
#هیئت
📍این داستان جذاب ...
♨️#ادامه_دارد....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
📜| #همای_رحمت
🎬| قسمت 3⃣3⃣
📌📍| لینک قسمت سی و دوم:
https://eitaa.com/fanose_shab/3689
حاج آقا یک لحظه مکث کرد و گفت:
احسنت حمید جان...
گل گفتی.👌
چه پیشنهاد عالیی دادی😃
حدودای عصر بود که حاجی را دیدم که یک پلاستیک دستش است و به سمت خانه ننه سلطان میرود.
- حاج آقا فضولی نباشه! این پلاستیک چیه⁉️
حاج آقا:
این پلاستیک پیشنهاد شماست.😉
-پیشنهاد من⁉️
حاج آقا:
آره دیگه خودت گفتی درب همه خونههای محله پرچم مشکی بزنیم👌
رفتم پارچه خریدم بدم خانمها پرچم بدوزند.🏴
به خانه ننه سلطان رفتیم حاجی بعد از سفارش پرچم به سمت مسجد رفت و سیمهای بلندگو را تا خانه ننه هدایت کرد. دو روز به اول محرم مانده بود و همه چیز برای مراسم آماده شده بود.👌
پرچمهای مشکی را که به خانههای توی محله میدادیم همه استقبال میکردند و تقریبا تمام خانهها یک پرچم سیاه جلوی درب خود داشت.🏴
چقدر محرم امسال متفاوت شده بود
شب، بعد از نماز مغرب حاجی تمام همکاران این همیاری را جمع کرد و یک جلسه برای شروع دهه محرم برگزار کرد.📝
حاج آقا:
رفقا ما یکسری تمهیدات برای رعایت بهداشت و پروتکلها باید انجام بدهیم. بخاطر همین من اعضا رو تقسیم کردم که هر کسی در جلسه، چه کاری انجام دهد.😊
حاج آقا یکی را برای درب ورودی مسجد و دادن ماسک و زدن الکل بدست گذاشت و یک نفر را مسئول دود کردن اسپند و یکی برای راهنمایی مهمانها برای نشستن روی صندلیها و اینکه کسی صندلیها را جابجا نکند و خلاصه هر کسی مسئولیتی داشت.😌
بعد از تقسیم بندی مسئولیتها به خانه رفتیم و برای فردا شب که شب جمعه بود و دعای کمیل و جلسه اول هیئت، خودمان را آماده کنیم.🙂
در اتاقم دراز کشیده بودم و به سقف خیره شدم. به این فکر میکردم که بعضیا میگفتند:
مردم برای پلوی امام حسین (ع) میان برای نذری، کسی واسه امام حسین (ع) به این جلسات نمیاد. آیا امسال که خبری از نذری نیست حتی یک استکان چایی، بازم مردم برای روضه میان⁉️
#محرم
#امام_حسین (ع)
#نذری
#کرونا
📍این داستان جذاب ...
♨️#ادامه_دارد....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
📜| #همای_رحمت
🎬| قسمت 4⃣3⃣
📌📍| لینک قسمت سی و سوم:
https://eitaa.com/fanose_shab/3695
شبهای محرم میگذشت و هر شب باشکوهتر از شبهای گذشته...
تا اینکه صبح روز ششم محرم حاجی گفت:
از امروز کار تعطیل هست.
نذری پزون داریم.
- حاجی توی این وضعیت کرونا⁉️
خطر نداره⁉️😳
حاج آقا:
امسال نذرهامون فرق داره
بزرگواران!
یه زحمت بکشید ترازو و کیسههای پلاستیک و همه چیز آماده اینجا گذاشته شده...
حدود 110 بسته جدا، تهیه کنید که قراره به عنوان نذری برای افراد خاص ببریم جدا کنید...
و بقیه هم هر تعداد شد آماده کنید که مثل شبهای گذشته البته با این تفاوت که این شبها بستهها نذری است، بین مردم پخش کنیم.😊
رفتم کنار حاجی و گفتم:
حاجی فضولی نباشه❗️ میتونم بپرسم اون 110 نفر خاص کی هست⁉️
حاج آقا: نه نمیتونی بپرسی...😜
آماده شدیم برای مراسم.😞
بعد از اتمام مراسم حاجی من را صدا کرد ...
و گفت:
حمید جان بعد از اینکه وسایل را جمع کردی تشریف بیار که امشب میخوایم نذری ببریم. 😊
سریع وسایل را جمع کردم و ضدعفونیها را انجام دادیم و رفتم تا با حاجی و به همراه ماشین حمل نذریها حرکت کنیم برای پخش نذری.🏃
به یک محله رسیدیم به نظرم محله فقیر نشین یا حداقل کسانی که مشکل مالی داشته باشند، نبود.
حاجی که متوجه نگاه متعجب من بود، زیرکانه با چشمانش من را زیر نظر داشت و من مانده بودم سوال کنم یا نه⁉️
میترسیدم مثل صبح من را ضایعم کند.
یک چیزی شبیه به کاغذ یا شاید هم کاغذ است که حاجی دست گرفته و در بستهها قرار میدهد!
گاهی حاجی خیلی مشکوک است. با خودم کلنجار می رفتم که بپرسم یا نه⁉️🤔
حسابی کنجکاو شده بودم و معنی این کارهای حاجی را متوجه نمیشدم، سکوت کردم تا ببینم بالاخره چه اتفاقی خواهد افتاد.👀
بالاخره درب یکی از خانهها را زد.
#کرونا
#اسلام
#نذری
#محرم
📍این داستان جذاب ...
♨️#ادامه_دارد....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
📜| #همای_رحمت
🎬| قسمت 5⃣3⃣
📌📍| لینک قسمت سی و چهارم:
https://eitaa.com/fanose_shab/3703
خانم میان سالی در را باز کرد و در حالی که به سبب دیدن حاجی اشک در چشمانش حلقه زده و خیلی خوشحال بود،
گفت:
فکر میکردم امسال امام حسین (ع) ما را فراموش کرده است و نذری به ما نمیرسد.
هر سال شب اول میآمدید!☹️
حاج آقا:
شرمنده مادر، امسال یک مقدار کارها سنگین بود و این شد که دیر خدمت برسیم و شرمنده شما بشویم. 😓
در حالی که سرش پایین بود ادامه داد:
این ما هستیم که خطاکار هستیم و کارها باعث شد ما دیر بیایم وگرنه امام حسین (ع) همیشه برکت وجودش به همه میرسد. 😊
زن میانسال: بیا داخل پسرم 😊
حاج آقا:
نه ممنون مادر، یکی از رفقا همراهم هست امسال یه رفیق جدید آوردم و البته بعد از اتمام ماجرای کرونا قابل باشم خدمت میرسم، الان باید رعایت حال شما را داشته باشم. 😊
به طرف ماشین آمد یک بسته برداشت و به سمت منزل آن خانم رفت، بسته را بدستش داد و از یک پلاستیک دیگر که بستههای مشکی در آن بود یکی درآورد و داد دست آن خانم.
ایشون هم پلاستیک را باز کرد و دیدم که همان پرچمهای مشکی هست که توی محله خودمان سَر دَرِ خانهها نصب کردیم.🏴
ایشون هم در حالی که اشک میریخت پرچم را بوسید و داد به حاجی که سَر دَرِ خانه نصب کند.
خانه به خانه که میرفت اهل خانه خوشحال میشدند و به استقبالش میآمدند مانده بودم اینها چه خصوصیتی دارند که حاجی بصورت خاص برایشان نذری کنار گذاشت. 🤔
فقط توی این گفتگوها...
یک آقا به حاجی گفت:
حسین (ع) برای ما هم عزیز است.🤔
تعجب کردم مگر چه فرقی دارند! که میگوید برای ما هم⁉️
از آن محله به یک محله دیگر رفتیم آنجا هم به همین شکل بود و مردم وقتی حاجی را میدیدند ذوق زده میشدند و جالب اینجا بود نذریها را میبوسیدند! 🙄
در این محله چیز جالبی که دیدم یک کلیسا بود که در آن نزدیکی قرار داشت.
🤔یعنی اینها مسیحی هستند؟ پس آن محله قبلی هم مسلمان نبودند⁉️
#کرونا
#محرم
#نذری
📍این داستان جذاب ...
♨️#ادامه_دارد....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ای محرم، یه ساله چشم به راهتم
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🏴 ویژه فرارسیدن ماه #محرم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روضه_یک_دقیقه_ای
🏴 روضه عبدالله بن الحسن
وَالله لا اُفارِقُ عَمّی
🎤 استاد #شهید_مطهری
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
nojavan.khamenei.irشیرین تر از عسل.mp3
زمان:
حجم:
6.99M
#حسینیه_زمانه
🎧 #شنیدنی | * شیرینتر از عسل *
🌺 قاسم، پسر امام حسن(ع) و تربیت یافته امام حسین(ع)...
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از کانال نهضت صحیفه خوانی
چطور برای بچههایمان خاطرههای محرمی بسازیم؟🤔
چند ایدهٔ ساده برای فعالیت بچهها در ماه #محرم🖤
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@s_Sahifeh_Sajjadieh ☜
667.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥فرزند شهید مدافع حرم عباس عبداللهی: نمیگم بابام شهید نمیشد ولی الان زمان خوبی برای من نبود که بابا نداشته باشم ...
#یا_رقیه
#امام_زمان
#حجاب
#محرم
#امام_زمان
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَ̇ــــܝَܥܼܢ🌤
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@fanose_shab ☜
36.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #نماوا | الله اکبر، خامنهای رهبر (رجز)
🎙 بانوای : حاج #میثم_مطیعی
🔰 ویژه گرامیداشت «حماسه ۹ دی»
🏴 عزاداری شب چهارم #محرم۱۴۰۱
🔺 هیأت آیین حسینی
👈 دریافت صوت و مشاهده متن :
Meysammotiee.ir/post/2678