eitaa logo
فانوس قرن
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
524 ویدیو
23 فایل
امام خامنه ای: 💠 «این قرن،قرن اسلام است، قرن معنویت است. وعده‌ی خدای متعال،وعده‌ی صادق است. منتهابایدهوشیارباشیم. همه‌ی مابایدهوشیارباشیم.» 🌀در این عصریورش رسانه‌ها، یخواهیم روزنه‌ای باشیم جهت روشنگری وتقویت هوش انقلابی ارتباط باادمین: @hamid_Ghadiri60
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فانوس قرن
#روایت_یازدهم امروز صبح راه افتادیم به سمت هِرمل هرمل نقطه مرزی لبنان و سوریه است از هرمل تا مرز ح
💠 مبلغ جمع آوری شده تا ساعت ۱۰:۵۲: 💰 ۹۴,۱۴۶,۰۰۰ تومان منتظر کمک های شما عزیزان هستیم👆 از کمک های شما عزیزان متشکریم🌺🌸 🎙 🌐 فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
. ❇️ کسی که یک جمله امام خامنه‌ای حفظه الله این روزها زندگیش رو بهم ریخته و آواره خونه شهدا شده.... دیشب وقتی رسیدیم روستای شقرا گفتن شام بریم خونه ایشون👆🏻👆🏻 شیخ علی عاشور دومادهاوعمده اقوام شهید شدن خونه ایشون شیشه ها داغون شده بود و خونه های اطراف کامل تخریب...😔😔😔 ✅ ایشون نویسنده هستش و ۲۰۰ جلد کتاب داره....😳😳😳 مسئول عقیدتی حزب الله هستش و خیلی باصفا و غصش اینه همه این شهدا شاگردانش بودن 😭😭😭 رفیق ما گفت جنوب لبنان مسلمان شده دست ابوذر رحمت الله علیه هستن گفت نههههه مسلمان شده امام خمینی رحمت الله علیه هستن...🤷‍♂🤷‍♂ چقدر نام امامین انقلاب اینجا می‌درخشه... ✅حالا چرا رفتیم شام خونه ایشون؟؟!!! روزهای اول بچه ها یه جمله از حضرت آقا بهش میگن که: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست... خیلی ذوق می‌کنه و همراه بچه ها می‌ره شبها خونه شهدا و👇🏻👇🏻👇🏻 بایه جمله تصمیم میگیره هر موقعی که توی روستاهای اطراف بچه ها یادواره میگیرند شب بهشون شام بده😋😋 خوشا پولی که در مسیر شهدا خرج بشه... . 🎙 ✊ 🌿 @kalamabeheshti
فانوس قرن
#روایت_بیستم #شهید_أبومحمد 💠 قسمت دوم روایت 🌀 مادربزرگ شهدا: ۱۹ ساله بودم که شوهرم شهید شد. قبل از
💠 قسمت سوم روایت 📝 خاطرات ابومحمد از حاج عادل حاجی رو جای پدر میدونستم. اخیرا که حاجی رو نمی‌دیدم، بهشون گفتم حق فرزندیه که پدر رو ببینه😊 حاجی خوشحال شد وقت داد که ببینمشون. 🔺 هروقت که عصبانی می‌شدم، باهاش صحبت می‌کردم آروم می‌شدم. حاجی معمولاً در ماه رمضان پیش بچه ها افطار می‌کرد. هر سال منتظر حاجب بودیم تا بیاد دفتر ما و روزه‌ام رو با دستان حاجی باز کنم. ▫️ همیشه خیلی ترس از دست دادن حاجی رو داشتیم ولی سید رو که از دست دادیم همه چی آسون شد🥺 این امتحان خیلی خیلی سنگینی بود و ان شاءالله خدا چیز بزرگی می‌خواد به ما بده. 🔵 الان هم گریه می‌کنیم و شاد نیستیم ولی محزون و ناامید نیستیم. حاجی همیشه می‌گفت به آینده فکر کنید که اگر روزی حزب الله محاصره شد، شما محاصره نشید. ✅ همیشه توصیه می‌کرد که خانم خونه باید مقتدر باشه، چون زن دست راستت میشه و باید تقویت بشه. باید همه خانم ها رانندگی یاد بگیرند. 🎙 🌷 🌐 فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
فانوس قرن
#روایت_بیست‌ویکم #شهید_أبومحمد 💠 قسمت سوم روایت 📝 خاطرات ابومحمد از حاج عادل حاجی رو جای پدر میدو
💠 قسمت چهارم روایت 🔸 سه شنبه به فیض شهادت رسیدند. ۴روز قبل از شهادت از بیروت به خونه پدرخانم اومدند. خیلی دوست داشتم ببینمشون دو روز قبل شهادت رفتم دیدمشون. 🌹 وقتی دیدار کردیم حس غریبی دیدم، در چهره بچه ها نور دیدم. به مدت ۵ ساعت از ظهر رو‌ پیششون بودم. 🌷 وقتی مطمئن شدم شهید شدن، همه فکرم یاد اهل بیت علیهم السلام افتاد و خدا به من قدرت داد. از طرفی شهادت سید همه چی رو آسون و کوچک کرده و فهمیدیم در راه خدا هیچی نباختیم. 🔹 صبوری کردن، اجر رو مضاعف می‌کنه و ما در مسیر رسیدن به خدا هستیم. جمهوری اسلامی هم که در همه این سختی ها پشتیبان ما بوده، در این اجرها شریک هستند. 🎙 🌷 🌐 فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
💠 قسمت اول روایت 🌹 داشتیم تو گلزار شهدای شقرا قدم می‌زدیم دیدم یه جوانی یه بسته پارچه‌ای دستشه اومد نزدیک گفت باقیمانده پیکر شهید رو باید چیکار کرد؟؟ گفتم چطور⁉️ 🔰 گفت من برادر شهیدم و امروز قطعه ای از دست شهید رو پیدا کردیم آوردم اینجا ببینم باید چیکار کنیم!؟ گفتم باید دفن بشه! ▪️ دست شهید فضای گلزار رو ریخت به هم و باعث شد بساط روضه قمربنی هاشم برپابشه، جای شما خالی کنار دست بریده شهید یه روضه اباالفضلی خوندیم و فیض بردیم، جنوب لبنان جای عجیبیه! ▫️ لازم نیست منتظر بمونی تا بهشت رو زیارت کنی، ان شاءالله بیای جنوب لبنان، هم معنویت و نور از شهداش بگیری و هم درس مقاومت و شجاعت از مردمش بگیری! این هم قصه دست بریده شهید زین العابدین که روز ما رو ساخت!🥺😭 🎙 🌹 🌐 فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
💠 قسمت اول روایت ✅ علی ثارالله برادر موسی دو تا واقعه عجیب و متواتر نقل کرد که برای رزمندگان اتفاق افتاده: 1⃣ در همین جنگ اخیر، یکی از بچه‌های خط که مسئول زدن خمپاره ۶۰ بود نقل می‌کنه: دیدم یه نفر داره سمت من میاد، گفتم کجا میری؟ گفت: شما برگرد. ما میریم خمپاره می‌زنیم. گفتم یه نفری می‌زنی؟! 🌀 گفت پشت سرم رو نگاه کن،. وقتی نگاه کردم دیدم حدوداً ۴۰ نفر هستن، برا همین من هم خط رو واگذار کردم و برگشتم، همین که برگشتم، صدای خمپاره‌ها رو شنیدم که شلیک میشد.😳 🔴 توهم نبود، دقیقا مثل اتفاقی که وقتی در شنیرع بودیم افتاده بود. یکی به بچه ها میگفت: شلیک از شما، تنظیم شاخص نقطه ها از ما. همین نقطه زنی دقیق باعث اصابت شلیک ها شد. 2⃣ وقتی یکی از رزمنده ها شهید میشه، موسی درخواست نیرو میکنه. ابوحسن خودش برای کمک اومد. شب خسته شد و رفت استراحت کنه. صبح پا شدم رفتم صداش کنم دیدم ابوحسن نیست😳 تماس گرفتم گفتم دیشب بعد از درخواست نیرو که ابوحسن رو فرستادید، وقتی برا استراحت رفت دیگه ندیدمش. پیش شما برگشته؟! 🔺 گفتن نه شما درخواست نیرو دادی و نه ما کسی رو فرستادیم😳 من همینجور متحیر موندم..... تا اینکه شب بعد در خوابم، حضرت زهرا سلام الله علیها را دیدم که بهم فرمود: ابوحسن از اصحاب خاص امام حسین علیه السلام بود که ما برای کمک به شما فرستادیم.😭😭😭 🔻 و این هم یک معجزه و امداد غیبی دیگه. 🎙 🌹 🌐 فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
فانوس قرن
#روایت_بیست‌وسوم #شهید‌زین‌العابدین‌هاني‌حسین 💠 قسمت اول روایت 🌹 داشتیم تو گلزار شهدای شقرا قدم م
✅ امشب منزل یک شهید هماهنگ شد که خانواده اش رو زیارت کنیم خیلی اتفاقی منزل هماهنگ شد و الان منزل این شهید عزیز اباالفضلی هستیم🥺 روایت این شهید رو خواهم نوشت ان شاءالله...✍ 🎙 🌐 فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
📝 واقعه بعدی رو موسی با دستخط خودش ثبت کرده 💠 قسمت اول روایت 🔺 زین العابدین خیلی به مرحله معنویت و تدین رسیده بود، جوری که وقتی من ایشون رو دیدم، فهمیدم که چقدر برای خدا کم گذاشتم و باعث شد خیلی چیزها رو ملتفت بشم. ایشان چیزایی میدید که من نمی‌دیدم. ▫️ یک روزی شنیدم که شیخ زین العابدین و ابوجعفر و احمد یکجا هستند. به دیدنشون رفتم، تا در رو باز کردم زین العابدین بغلم کرد و گفت: من احتمالا تو حساب و کتاب اشتباه کردم فکر میکردم فردا روز ۴۰۰ ام هست ولی امروزه. موسی گفت: از چی صحبت میکنی؟ خیلی خوشحال بود که امروز قراره خبری بشه. اون روز خیلی شاد و بانشاط بودیم، کلی گفتیم و خندیدیم. 🔸 حرف های کاری که تموم شد شروع کردیم از امور دینی صحبت کردن؛ موسی به شیخ گفت: اینقدر درس خوندی من اگه یک شبه شهادت نصیبم بشه و برم، از همه چی بی نیازم و بهترین جایگاه رو دارم ولی تو هم این همه درس خوندی، هم خودت رو معطل کردی! 🔻 زین العابدین بهش گفت: حرفت درسته ولی اونی که هم عالم میشه هم شهید میشه چی؟ کدوم بالاتره؟! 🟢 ساکت شدم و فهمیدم قراره اتفاقی بیفته. نزدیک نماز ظهر بود بعد از خوندن نماز و زیارت عاشورا توجهم به شیخ جلب شد که با صدای خیلی آهسته دعا میخوند.... بعد از نماز ظهر حدود یک ساعت شدید گریه میکرد و بدنش تکون میخورد ولی صدای گریه ش در نمیومد. منم محو تماشای مناجاتش شدم. 🎙 🌹 🥀 🌐فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
فانوس قرن
#روایت_بیست‌وچهارم #شهید‌موسی‌علی‌فوعاني #أبوعلی‌موسی 📝 واقعه بعدی رو موسی با دستخط خودش ثبت کرده
📝 واقعه بعدی رو موسی با دستخط خودش ثبت کرده👇🏻 💠 قسمت دوم روایت 🔺 موسی میگه اتفاق عجیبی دیدم، یه جوان اومد پیش شیخ. شیخ قران رو باز کرد و به جوان گفت چی میبینی؟ جوون گفت: قرآن رو میبینم، شیخ سه بار این سوال رو پرسید و همین جواب رو شنید. و در نهایت شیخ به جوون گفت: برو روی خودت جوری کار کن که وقتی قرآن رو باز می‌کنی صورت امام زمان عجل الله رو ببینی😍😍🥺🥺 🔘 بعد از یک ساعت که وقت عملیات شد، ابوجعفر گفت: تو و احمد برید و زین العابدین بمونه. ▫️ بین احمد و زین العابدین دعوا بود که کارکنند و استراحت نکنن. زین العابدین می‌گه نه من باید برم کار کنم و میره. ▪️ وقتی کار تموم شد، پهپاد شناسایی مسیر زین العابدین رو شناسایی کرد😔 یه خمپاره زدن اتفاقی نیفتاد، موشک هم زدن چیزی نشد، شیخ هی می‌دوید و می‌گفت یا صاحب الزمان ادرکنی🤲🤲 وقتی موشک سوم رو زدن شیخ به شهادت رسید🥺🥺 🔻 زین العابدین در طوفان الاقصی در حارث اطراف شقرا شهید شد. *موسی هم در جنگ اخیر رژیم صهیونسیتی با لبنان به شهادت رسید. 🎙 🌹 🌐 فانوس قرن: http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89