#روایت_چهلوهفتم
#جانباز_خردسال
💠 قسمت دوم روایت
▫️ به دیدن فاطمه دختر سه چهار ساله؛ جانباز حادثه پبجر رفته بودیم و با پدرش درمورد چگونگی اتفاق صحبت کردیم. ایشان برامون گفت که به خاطر فاطمه پیجر رو بالای کمد گذاشته بودم که بهش دست نزنه.
▪️ روز حادثه فاطمه کنار کمد نشسته بود و داشت با اسباب بازی هاش بازی میکرد.
وقتی پیام اومد بلند شدم برم پیجر رو چک کنم که پیجر منفجر شد😨. پا و شکم و سرش خونی شد و آتش گرفت🔥 تلاش کردم با دست آتش رو خاموش کنم.
🔹 فاطمه رو با موتور به بیمارستان بردم. وقتی همه فاطمه رو میدیدن به خاطر اتفاقی که براش افتاده بود میترسیدن.
🔺 وقتی بیمارستان رسیدیم، به خاطر خون زیادی که ازش رفته بود، سه واحد خون بهش تزریق کردن تا زنده بمونه. بعد از انفجار چشماش بسته شد. تا ۴ روز تو بیمارستان چشماش باز نشد و نمیدید.
🔘 تا اینکه روز چهارم از خواب بیدار شد و گفت حضرت زهرا سلام الله علیها رو در خواب دیدم و گفت میتونی ببینی. و از اون موقع بحمدالله بیناییش برگشت. آثار حادثه روی در و دیوار رو اصلاح کردم تا هر روز جلوی چشممون نباشه که ناراحت بشیم.
🟡 الان افتخار میکنم که داخل خونه مون جانباز خردسال داریم. پشیمون نیستیم و همه زندگی خودمون رو خرج این راه میکنیم.
ما به رهبری حضرت آیت الله خامنه ای افتخار میکنیم و خون ما فدای این خط و رهبری است.🌷
#راوی_مقاومت🎙
#لبنان_مقاوم✊
#قرارگاه_نصرالله
#جانباز_خردسال🥀🥺
🌐 فانوس قرن:
http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89