اگه قرار بود یه مداد توی جعبه ی مدادرنگی باشید دوست داشتید چه رنگی بودید؟
مثلاً بعضی ها دوست دارند مداد سیاه باشند. چون مداد سیاه معمولا پرکاربردترین مداده. زودتر هم تموم میشه. هرچند جانشین هم زود و راحت میشه براش پیدا کرد.
یا بعضی ها دوست دارند سبز باشند. به این امید که نماینده ی طبیعت و زندگی باشند و بیشتر توسط بچه ها و روح صلح طلب اون ها مورد استفاده قرار بگیرند.
بعضی هام دوست دارند زرد باشند. کمرنگ و کم کار و کمتر به چشم بیایند. زردها ترجیح می دهند کم حضور داشته باشند اما هیچ کس نتونه جاشون را بگیره.
بعضی هام دوست دارند قرمز باشند. هم نماینده ی عشق باشند و هم جنگ. دوست دارند هرکاری می کنند به آن آب و تاب بدهند. دوست دارند در مرکز توجهات قرار بگیرند.
ولی بعضی ها هم دوست دارند مداد رنگیِ سفید باشند. در نظر همه خاص باشند و کاربرد فانتزی داشته باشند و هیچ کاری هم از آن ها بر نیاید. از این ها استفاده نکنید. این ها حتی صفحه ی مثل برف سفید را سیاه می کنند. این ها هیچ وقت به کار نمی آیند. هیچ جایگاهی در جعبه مدادرنگی ندارند. جعبه ی مداد رنگی بدون حضور مداد سفید، هیچ کم و کاستی ندارد. فقط شما را مجهزتر و کامل تر به نظر می رسانند. مداد سفید هیچ وقت تمام نمی شود. سبزها و سرخ ها و سیاه ها و قهوه ای ها و بنفش ها و زردها و همه و همه کوچک می شوند و کوچک تر. اما سفید تا پایان دست نخورده و سالم و گردن کلفت می ماند. تا بالاخره یک روز خودتان آن را کنار می گذارید. به نظرم کسانی را که برایتان حکم مداد سفید جعبه ی مدادرنگی تان دارند را خودتان همان روز اول کنار بگذارید.
راستی
شما چه رنگی هستید؟
@farazmalekianpoet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از چشم آن که ایستادن را بلد نیست
فواره ها هر لحظه در حال سقوطند!
@farazmalekianpoet
جزو شاگردهای اول بود
سر او توی جزوه بود و کتاب
موشک افتاد روی رویاهاش
قلمش را زمین گذاشت پدر
می توانست پا به دانشگاه
یا که بازار کار بگذارد
دید اسلام در محاصره است
پا به میدان مین گذاشت پدر
چفیه و زخم و ترکش و سربند
عطر و مهر و پلاک و انگشتر
سرفه و تنگی نفس، از جنگ
این تمام غنائم او بود
پشت اسمش نوشته شد جانباز
ولی آن آدمی که ما دیدیم
وقتی آمد به خانه، فاصله اش
تا شهادت به قدر یک مو بود
در ازای هزار حرف و حدیث
در جواب هزار طعنه ی تلخ
پدرم یک کلام حرف نزد
سرفه هایش ولی بیانیه شد
چون نگاهش فقط به پرچم بود
چون که سینه زن محرم بود
چون که دنیا به چشم او کم بود
یکی از چشم هاش تخلیه شد
خانه را خاکریز می بیند
ویلچر را نفربر دشمن
پدرم موجی است، دکتر گفت!
بله! او موجی است، چون دریاست
تازگی کشف کرده ام تنها
با همین عکس می شود آرام
توی این عکس رنگ و رو رفته
ذکر سربند او امام رضاست
باز پشت سرم گره زده ام
آستین های خالی او را
تا مگر لحظه ای فقط پدرم
بتواند مرا بغل بکند
دست های گره گشایی داشت
گرچه امروز در توانش نیست
مشکل بند کفش هایم را
با سرانگشت هاش حل بکند
محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل ایران
با صدای صابرخراسانی
شاعر: محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet
هدایت شده از شعر انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عرض ارادت شاعران به علمدار انقلاب
🌷سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
💠 یک و بیست
📹 به روایت #محمدحسین_ملکیان
🇮🇷 @Shere_Enghelab
چیزی نمانده خاطرم از نان مادرم
چیزی به غیر تاول دستان مادرم
تنها اتاق خلوت رویای کودکی...
شاهانه بود چادر ارزان مادرم
قایم که می شدیم کسی کارمان نداشت
در چادر گرفته به دندان مادرم
وقتی که از زمین و زمان خسته می شدیم
سر می گذاشتیم به دامان مادرم
اقساط ماهیانه ی بابای کارگر
کم بود در مقابل ایمان مادرم
غیر از دعا به حال من و خواهران من
چیزی نبود در تب و هذیان مادرم
یادش بخیر... شانه به موهام می کشید
قربان گیسوان پریشان مادرم
یک سفره ی پر از برکت پهن کرده ام
با پول تا نخورده ی قرآن مادرم
از روزگار درس فراوان گرفته ام
اما هنوز طفل دبستان مادرم
هرگز قسم به جان عزیزش نخورده ام
دلتنگ مادرم شده ام...جان مادرم
کو شانه ای که سر بگذارم به روی آن
حالا که آمده ست سر شانه مادرم
محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet
31.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
""مهر مادر""
محمدحسین ملکیان
پیری حریف مهر مادر نیست
مادر فراموشی نمی گیرد
@farazmalekianpoet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادربزرگم آلزایمر دارد
آلزایمر یعنی چیزهایی را که در ذهن داری بخاطر نیاوری، نه چیزهایی را که در دل داری!
یکه بود و بی حریف، این شد که لشگر باب شد
لشگری را کشت ، جنگ نابرابر باب شد
تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت
در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد
هیبتش را چون موذن داخل محراب دید
ابتدای هر اذان الله اکبر باب شد
شیعیان توحیدشان را در ولایت یافتند
در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد
اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی ست
ختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شد
گفت پیغمبر انا علمٌ علیٌ بابها
در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!
هر چه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟
آخرش حیدر امیرالمومنین ارباب شد
محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به ولایت هر آن که شک دارد...
@farazmalekianpoet
36.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدرم موجی است، چون دریاست
محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet
شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد
کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد
به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها ؟
به غیر از آن چه دیدم در نجف چیزی مگر دارد؟
بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه، ای حاجی
که از خشت و گل این خانه لطفی بیشتر دارد
بیا! هر کس علی را دیده باشد کعبه را دیده
شکافی بر تن کعبه ست که مولا به سر دارد
لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما
لباس نو به زخم کهنه ی او کی اثر دارد؟
دهان کعبه را بایست هم با نقره می بستند
که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد
چه بدبخت است آن قومی که شق الکعبه را دیده
و از پیغمبر خود خواهش شق القمر دارد
علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم
چرا مولا همیشه با خودش تیغ دو سر دارد
محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet
قدر او از همه ی خلق جهان بیشتر است
با محمد، علی از هر نظری خویش تر است
همه دارند به دنبال خدا می گردند
هر که همراه علی شد دو قدم پیش تر است
محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet
41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصور کن
امیر برومند - محمدحسین ملکیان
ملودی و شاعر سبک: احسان تبریزیان
آهنگساز: فرهاد کیانی
میلاد امیرالمومنین اسدالله الغالب علی ابن ابی طالب و روز پدر بر پدران سربلند ایران زمین و مردان غیور آب و خاک ایران اسلامی مبارک.
@farazmalekianpoet
عشق آمد، عقل را ناچار بردم در مصافش
عشق اما برد حتی عقل را در ائتلافش
پرده ای انداختم بر چشم هایم بس که دیدم
عقل، هر سو می کشد، دل می کشد پا را خلافش
هر که نفروشد، خریدارند زیبایی او را
این یکی با تاج و تختش آن یکی هم با کلافش
از سر زلفی رها در باد حق دارم بترسم
کفر، در واقع سر مویی ست با دین اختلافش
در حجاب و دلبری من که منافاتی ندیدم
کعبه دائم پرده پوشیده ست و خلقی در طوافش
دل اگر شد کعبه، گیرم بشکند، اصلا چه بهتر
یک نفر مثل علی بیرون میاید از شکافش
ترس دارم در صدف باشم ولی گوهر نباشم
معدن خالی ندارد هیچ سودی اکتشافش
خلوتی دارم که روی هیچ کس در وا نکرده
خلوتی دارم تماشایی که... قربان عفافش
محمدحسین ملکیان
@farazmalekianpoet