نشریه فرهنگ پویا
🔳 حالا حل شد! ▪️ در دیداری که مرحوم علّامه جعفری با مرحوم علّامه عسکری داشتند، اوّل سؤالی که علّامه
⭕️ یک ساعت به خودت برس!
▫️ آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی از خاندان عریق و ریشهدار «قاضی» تبریز، در محضر میرزای بزرگ تلمّذ کرده و به کمال اجتهاد رسیده بود. مردم شهر تبریز به حضور میرزا رسیده و از ایشان میخواهند که امر کند آقای قاضی برای تعلیم و تربیت مردم و امامت جماعت در مساجد آن شهر، به تبریز باز گردد. میرزا امر فرمود و آقای قاضی آماده بازگشت شد. ناگزیر بایستی در نجف و کربلا و سایر مشاهد ائمه اطهار مشرف میشد تا وداع گوید. در آخر سر هم به سامراء رفت تا به محضر امامین عسکریین رسیده و وداع کند.
▫️ بعد از وداع به خدمت استاد بزرگ خویش میرزای شیرازی رسید تا از ایشان اجازه خروج گرفته و خداحافظی کرده و به همراه مردم شهر تبریز به ایران بیاید. میرزا در این ملاقات به ایشان فرمود:«حالا که داری میروی، شب و روزی یک ساعت به خودت بپرداز!» آقا سید حسین قاضی به ایران آمد. چند سال بعد مردم تبریز به عتبات مشرف شدند و بعد به حضور میرزا میآیند تا مرجع تقلید خودشان را زیارت کنند. میرزا از آنها از احوالات آقای قاضی سؤال میکند. جواب میگویند:«آقا آن یک ساعت که شما فرموده بودید، تبدیل به بیست و چهار ساعت شده است. ایشان همواره در مراقبت و حضور و توجه به سر میبرد.»
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه ۷۹
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
⭕️ یک ساعت به خودت برس! ▫️ آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی از خاندان عریق و ریشهدار «قاضی» تبریز،
♨️ چرا آیتالله خوانساری که اعلم بود، مرجعیت مطلق را به آقای بروجردی سپرد؟
➕ من بارها از مرحوم آیتالله میرزا عبدالکریم حقشناس شنیده بودم؛ بعد از اینکه مرحوم بروجردی به قم آمدند و ریاست حوزه و مرجعیت عالیه را برعهده گرفتند، بعضی از اطرافیان مرحوم آیتالله آقای حاج سیدمحمدتقی خوانساری، یکی از مراجع ثلاثه قبل از آقای بروجردی به ایشان عرض کرده بودند که شما از آقای بروجردی اعلم هستید.
➕ آیتالله حقشناس میفرمودند: «البته این سخن قابل تأمّل بود که چرا دنبال ایشان میروید؟ اما این مرد بزرگ در جواب فرموده بود که امروز پرچم به دست ایشان است و همهی ما باید پشت سر ایشان حرکت کنیم؛ امّا مَن خاف مقام ربّهِ و نَهیَ التفسَ عن الهوی فان الجنهی هی المأوی.»
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما»، نوشته آیت الله جاودان، صفحه ۹۷
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
♨️ چرا آیتالله خوانساری که اعلم بود، مرجعیت مطلق را به آقای بروجردی سپرد؟ ➕ من بارها از مرحوم آیت
💠 فهم نهجالبلاغه فلجش کرد
🔹 یک روز در درس پنجشنبه علّامه عسکری، یکی از شاگردان ایشان که از قم به محضر میآمد، عرضه داشت: فلان روز عالم و نویسنده مشهور لبنانی شیخ محمد جواد مغنیّه را در کنار میدان صفاییه ملاقات کردم. ایشان فرمود: من قرآن را یک دوره تفسیر کردهام، اما با مشکلی روبهرو نشده بودم؛ ولی در شرح و توضیح نهجالبلاغه امیرالموؤمنین فلج شدهام. در این حال هم ایشان دست به پیشانی خود زده بود.
🔹 علّامه فرمود: این احساس فلج شدن به این خاطر است که مغنیه نهج را فهمیده؛ بنابر این او را فلج کرده است و قرآن را نفهمیده و لذا توانسته از کنار آن بهراحتی بگذرد. بعد فرمود: برای تفسیر قرآن به دانشمندانی مثل علّامه طباطبایی نیاز است.
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه ۱۶۳
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
💠 نابغهای که شناخته نشد... ▫️ امام خمینی رحمةالله علیه: سید محمد باقر صدر که #مغز_متفکر_اسلام
❇️ «ذوبوا فی الخمینی...» شهید صدر بود که شعار حزبالدعوه عراق شد.
▪️ علّامه عسکری قبل از سال 42 شمسی تصمیم گرفته بودند که در عراق حکومت اسلامی تشکیل دهند، لذا حزبالدعوة را تأسیس کردند که شهید صدر و شهید حکیم هم از اعضای آن بودند.
▪️ قرار آنها بر این بود سه سال مخفیانه به این حزب دعوت کنند؛ مانند پیامبر اکرم که سه سال دعوت خصوصی داشتند. بعد به طور عمومی اقدام کنند. اما استعمار، بعدها که حزبالدّعوة فراگیر شد، برای جلوگیری از این جریان، حزب بعث را درست کرد.
▪️ علّامه میفرمود: اگر استعمار یک سال دیرتر حزب بعث را علم میکرد، انقلاب ما در عراق به سرانجام میرسید. آنها غالب اعضای مؤسّس حزبالدّعوة را کشتند و میخواستند علّامه عسکری را نیز بکشند که علّامه از عراق به لبنان فرار کرد و از آنجا به ایران آمد. جمله معروف «ذوبوا فی الخمینی کما ذاب فی الاسلام» که از زبان شهید صدر نقل شده در حقیقت شعار این حزب بوده است.
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه ۱۸۲
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
❇️ «ذوبوا فی الخمینی...» شهید صدر بود که شعار حزبالدعوه عراق شد. ▪️ علّامه عسکری قبل از سال 42 ش
⭕️ آرزوی وحدت آیتاللهالعظمی خویی
🔘 علّامه عسکری نقل میکردند: در نجف بودم که کاروانی سنّی مذهب از ترکیه آمده بودند و در صحن حضرت امیر نماز میخواندند. آیتالله خوئی به من گفت: دلم میخواست برای این حدیث که در روایت داریم کسی که پشت سر آنها نماز بخواند، انگار پشت سر رسول خدا نماز خوانده است، بروم در صف اوّلشان نماز بخوانم ولی از عوام میترسم.
🔘 این معنای وحدت همگانی است. ائمه به ما فرمودهاند و ما الآن میرویم مکّه و مدینه پشت سر آنها نماز میخوانیم. پس ائمهی ما اینگونه بودهاند و دستور دادهاند به ما.
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله جاودان، صفحه ۱۸۱
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
⭕️ آرزوی وحدت آیتاللهالعظمی خویی 🔘 علّامه عسکری نقل میکردند: در نجف بودم که کاروانی سنّی مذهب ا
💠 میگوید که حبّ جاه ندارد؟
🔹 آیتالله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی میفرمودند: در مجلس استادم جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی مذاکره حب جاه شد. من عرض کردم بحمدالله من حبّ جاه ندارم. رو کرد به مرحوم حاج شیخ کاظم و فرمود: ببین میرزا جواد چه میگوید؟
🔹 این مطلب گذشت تا موقعی که عدهای از خویشان ما یعنی مَلِکیهای تبریز برای زیارت به کربلا مشرّف شدند، من ناگزیر به رفت و آمد و معاشرت با آنها بودم. تأمّلات بعدی برای من روشن کرده که معاشرتم با آنها، همه ناشی از حبّ جاه است.
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه۱۰۳
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
💠 میگوید که حبّ جاه ندارد؟ 🔹 آیتالله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی میفرمودند: در مجلس استادم جن
💢 این آشنایی همه عمر ایشان را در مبارزه با استعمار صرف کرد!
▫️ آیتالله جاودان درباره استادشان علّامه عسکری میفرمودند: استادم علّامه عسکری میفرمودند من هشتساله بودم که در کتابخانهی پدربزرگم دو نوشته در مورد تاریخ واقعهی تنباکو و نیز کتاب «گفتار خوشِ یارقلی» را مطالعه میکردم. جریان رُژی که در دو کتاب اوّل آمده بود و داستان حزبالوطنی سیّدجمالالدین اسدآبادی که در «گفتار خوش یارقلی» نقل شده، مرا با استعمار و نقشهها و اهداف آن آشنا کرده بود و این آشنایی، همهی عمر ایشان را بهنوعی در مبارزه با بیگانه و استعمار و استبداد صرف کرد!
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه ۱۸۱
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
💢 این آشنایی همه عمر ایشان را در مبارزه با استعمار صرف کرد! ▫️ آیتالله جاودان درباره استادشان علّا
💠 دیگر نباید در این شهر ماند...
🔹 روزی حاکم شهر بروجرد به دیدن عالم بزرگ شهر آیتالله سید مرتضی طباطبایی رفته بود. پس از شرفیابی و انجام کارهای لازم و برخاستن، چون به صحن خانه آمد، فرزند ارجمندشان سید مهدی بحرالعلوم که در آن وقت به حساب سن در شمار اطفال و قابل نشستن در مجلس نبود را ملاقات کرد. ایشان را به حاکم معرفی کردند. حاکم ایستاد و اظهار لطف و مهربانی نمود. سپس منزل را ترک کرد.
🔹 با رفتن او سید مهدی نوجوان خدمت پدر رسید و گفت: باید من از این شهر بیرون بروم، میترسم هلاک شوم. پدر فرمود: چرا؟ گفت: قلب خود را که ملاحظه میکنم، میبینم از آن ساعتی که حاکم به من مهربانی نموده، فیالجمله میلی به او پیدا کرده و آن بغضی که باید به او داشته باشم، ندارم؛ دیگر نباید در اینجا ماند.
🔹 سبب هجرت ایشان از بروجرد به عتبات عالیات همین حادثهی بهظاهر کوچک است. البتّه کسی که پایهی فهم و دیانتش در سن نوجوانی به این استحکام باشد، نتیجه چنان خواهد شد که در سنین بالاتر آوازهی بزرگی و کرامتش عالم را پر کند.
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه ۱۰۲
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
💠 دیگر نباید در این شهر ماند... 🔹 روزی حاکم شهر بروجرد به دیدن عالم بزرگ شهر آیتالله سید مرتضی طب
💠 شیخ به وسواس دچار شده بود
🔹 آیت الله سید محمد حسین مسجدشاهی اصفهانی از علمای بزرگ بیت رفیع صاحب حاشیه، در نجف تحصیلات کافی کرده و ملّا و مجتهد شده بود. او با پایان تحصیل به اصفهان بازگشته بود و در آنجا به درس و بحث و امامت جماعت و ادارهی امور مردم اشتغال یافت. بعد از مدتی احساس میکرد، گاه و بیگاه شک و شبهه به سراغش میآید و گویا به وسواس خناس دچار شده بود. این حالات برای او ناگوار بود.
🔹 او نمیتوانست این حالات را تحمل کند؛ و لذا به فکر افتاده بود که برای آن باید چارهای بیاندیشد. با خویشتن قرار گذاشت که هر روز قبل از اینکه به نماز جماعت برود، ساعتی را به فکر مشغول باشد تا بتواند به اخلاص برسد. از آنجا فکر به زندگی ایشان راه یافت و کم کم ملکه شد و سرانجام کار خودش را کرد؛ تا آنجا که توانست ایشان را به یکباره از ما سِوا جدا کند و او بتواند تمام همّ و فکر و توجه خویش را به خدای تبارک و تعالی معطوف دارد. ایشان فرموده بود: من آنجا دریافتم که معنای حقیقی حدیث «تفکّر الساعة خیرٌ من عبادة السنة» چیست و چگونه فکر، اصل تمام عبادات و رأس تمام سعادات است.
🔹 از ایشان نقل شده است که فرموده بود: من به یاد نمیآورم، در تمام عمرم لحظهای معصیت خدا را کرده باشم و این قدم اول همهی کمالات است.
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه ۷۴
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
💠 شیخ به وسواس دچار شده بود 🔹 آیت الله سید محمد حسین مسجدشاهی اصفهانی از علمای بزرگ بیت رفیع صاحب ح
💠 ترک محرّمات کنید، میرسید!
🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را در خواب میبیند. ایشان با چند نفر به همراه آقا از بازار وارد مسجد ۱میشوند و همچنان پیش میروند تا به حوض بزرگ صحن مسجد میرسند که یخ زده بود. در این هنگام آقا شیخ مرتضی پا روی یخ گذاشته و بیواهمه از روی حوض مسجد رد میشود و به آن سوی حوض میرود.
🔸 آیت الله حقشناس و سایر همراهان جرأت نمیکنند که دنبال ایشان بروند؛ لذا حوض را دور زده و در آن سوی حوض به ایشان ملحق میشوند. آقای حقشناس فرمودند: من در آن سوی حوض به حضور ایشان رسیدم و از ایشان پرسیدم: آقا شما چگونه به این مقام رسیدهاید؟ آقا شیخ مرتضی جواب میدهند:« ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، میرسید!»
🔹 خواب مهمی بود؛ راه نشان میداد و برای آیت الله حقشناس جالب توجه بود و بنابراین ایشان تصمیم میگیرد تا فردا به حضور ایشان برود و خواب را با ایشان در میان بگذارد. میفرمودند: فردا که به خدمت آقای آقا شیخ مرتضی رسیدم، خواب را به ایشان گفتم و بدون اینکه جواب ایشان را بگویم، سؤالم را تکرار کردم. ایشان نیز همان جواب عالم رؤیا را بدون کم و زیاد باز گفتند و فرمودند:« ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، میرسید!»
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه ۳۳
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
💠 ترک محرّمات کنید، میرسید! 🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را
⭕️ آقایان علما به پیرمردی من رحم کردند...
🔘 آقا سید آقا بزرگ مدرسی میگفتند: همراه شیخ مرتضی به روضه در منزل آیت الله آقامیرزا موسی تهرانی(پدر آقایان مسجد جامعی) رفته بودیم. ایشان باید آنجا منبر میرفت. عصر جمعه بود و نزدیک غروب. ایشان به منبر رفت. اتفاقا منبر طول کشید. علماء بزرگ تهران در آن مجلس حضور داشتند و ایشان از امام زمان(عج) صحبت میکرد.
🔘 همهی آقایان علماء حال خوشی داشتند و گریه میکردند. صحبت به وقت نماز مغرب و عشاء رسید، اما هیچکس از جایش حرکت نکرد و همه تا آخر ماندند. آن شب نماز جماعتهای مهم تهران تعطیل شده بود. در هر صورت جلسه پایان یافت و ما بیرون آمدیم. وقتی که از مجلس بیرون رفتیم، ایشان به من رو کرده و فرمود: آقایان علماء به پیرمردی من رحم کردند که وقت نماز از مجلس بیرون نرفتند و تا پایان منبر نشستند.
📚 سیره و خاطرات علما، آیت الله محمدعلی جاودان، صفحه۴۳
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
🔘 #عکس_نگاشت|پاورقیهای ناب استاد شهید
▪️احزاب چپ در آن زمان بسیار زیاد بودند؛ یکی از آنها حزب توده بود. چندین حزب دیگر بودند که آنها نیز گرایشهای مارکسیستی داشتند، اما فعالترینشان حزب توده بود. در نتیجه کسانی که در مقابل مسائل فرهنگی اسلامی احساس مسئولیت میکردند، توان خود را صرف مبارزه با آنها میکردند.
▪️از پیشتازان در این میدان، مرحوم علامه طباطبایی بودند که با همکاری مرحوم آقای مطهری و مرحوم آقای بهشتی و چند نفر دیگر از کسانی که با دانشگاه و دانشگاهیان ارتباط داشتند، کمر همت بستند و مبارزهای علمی را شروع کردند.
▪️نتیجه آن کتاب، اصول فلسفه و روش رئالیسم شد که با پاورقیهای بسیار ارزنده مرحوم آقای مطهری مایه برکتی برای فعالیتهای علمی و فلسفی در این زمینهها شد.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۴۲
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
📝#عکس_نگاشت|موقع درس نگاهشان به سقف بود...!
علامه طباطبایی در مسجد سلماسی که نزدیک منزلشان بود تفسیر میفرمودند، با دوستان به آنجا رفتم. دیدم عدهای نشسته بودند که ایشان تشریف آوردند و تقریبا وسط جمع نشستند.
چون تُن صدایشان ضعیف بود، خیلی آرام درس را شروع کردند و طلبهها همه سکوت کرده بودند؛ کان علی رئوسهم الطیر. از حالات ایشان این بود که هنگام درس گفتن، نگاهشان را به صورت طلاب نمیانداختند و به بالا نگاه میکردند.
وقتی انسان از دور نگاه میکرد، خیال میکرد که چیزی روی سقف نوشته شده و ایشان دارند از رویش میخوانند. بعدا متوجه شدیم که این کار برای آن بوده که توجهات قلبیشان محفوظ باشد. چون بیشتر چیزی که آدم را مشغول میکند، وقتی است که در چشم طرف مقابل نگاه میکند و آن وقت منفعل میشود.
📚 ذوالشهادتین امام، محمد حسن روزی طلب، صفحه۴۴
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
📝#عکس_نگاشت|موقع درس نگاهشان به سقف بود...! علامه طباطبایی در مسجد سلماسی که نزدیک منزلشان بود تفسی
📝#عکس_نگاشت|اولین بار او را کنار حوض مدرسه حجتیه دیدم
یادم میآید اولین بار که مرحوم علامه طباطبایی را دیدم، همان سالی بود که به قم آمده بودم. روزی در مدرسه حجتیه مهمان یکی از دوستان یزدی بودم. آن زمان مدرسه حجتیه در حال ساخت بود؛ طبقه اول ساخته شده بود، ولی هنوز تکمیل نشده بود.
مرحوم طباطبایی کنار حوض مدرسه یک ساعت آفتابی ساخته بودند، که از روی آن میشد ساعت را تشخیص داد. علامه برای دیدن این ساعت آمده بودند و ما اولین بار بود که ایشان را زیارت میکردیم.
آن زمان ظاهری خیلی عادی و اگر بخواهم صریحتر عرض کنم، دهاتیوار داشتند و هنوز لباسی که در تبریز میپوشیدند در تنشان بود.
عمامهای خیلی کوچک داشتند و چهرهشان هم بسیار لاغر بود. من ابتدا تعجب کردم چنین آخوندی که بهنظر میآید دهاتی است، از این کارها سر در میآورد و میتواند چنین کارهایی بکند و مورد اعتماد باشد.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۴۳
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
📝#عکس_نگاشت|اولین بار او را کنار حوض مدرسه حجتیه دیدم یادم میآید اولین بار که مرحوم علامه طباطبایی
📝#عکس_نگاشت| مرارتهایی که او در حوزه کشید
یکی از طلبههای دیگر یزدی با اینکه بعد از ما آمده بود، به جهاتی به او حجره داده بودند. هم حجره او به منزل منتقل شده بود و نا از وضع ما اطلاع پیدا کرده بود و شنیده بود ما مریض شده و پادرد و کمردرد گرفتهایم یک روز آمده بود بدون اطلاع ما، اثاثمان را برداشته بود به حجره خودش برده بود.
واقعاً برما منت گذاشت و از آن به بعد، دیگر حجرهدار شدیم. حجره که به اصطلاح آبرومند بود و میشد توی آن زندگی کرد. آن آقا خودش بود ما دو نفر را نیز به حجرهاش برد. با اینکه حجره دونفره بود و دو تخت بیشتر نداشت، سه نفری در آن زندگی میکردیم. بعدها یک میهمان دیگر نیز آمد و چهار نفر شدیم.
📚ذوالشهادتین امام، محمد حسن روزیطلب، صفحه۲۹
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
📝#عکس_نگاشت| مرارتهایی که او در حوزه کشید یکی از طلبههای دیگر یزدی با اینکه بعد از ما آمده بود، ب
📌 #عکس_نگاشت| چرا خیلی راحت میگفتند نمیدانم؟
از ویژگیهای علامه طباطبایی این بود که اگر سوالی از ایشان میپرسیدند و ایشان پاسخ را نمیدانستند، صاف میگفتند نمیدانم. حالا ممکن است یک بار یا دو بار چیزی را از فقیهی بپرسند و او بگوید نمیدانم، ولی ایشان خیلی راحت در جواب بسیاری از سؤالات که از ایشان میکردیم، می گفتند نمی دانم.
میشود گفت این از تواضع فوقالعاده ایشان و نوعی خودسازی بود. پیدا بود مدتها تمرین کردهاند تا طبق دستوری عمل کنند که در روایات گفته شده؛ اگر از شما سوالی شد که نمیدانید، بهصراحت بگویید نمیدانم.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزی طلب، صفحه۵۱
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
📌 #عکس_نگاشت| چرا خیلی راحت میگفتند نمیدانم؟ از ویژگیهای علامه طباطبایی این بود که اگر سوالی از
📎 #عکس_نگاشت| بهانهای برای سیراب شدن...
▫️من برای تقویت بنیه فقهی خودم دوست داشتم با استادی سروکار داشته باشم که بتوانم بیشتر از نزدیک تماس برقرار کنم، چون آنگونه که استاد در درسهای عمومی میخواهد، نمیشود با استاد تماس برقرار کرد.
▫️با چند نفر از دوستان درصدد بودیم که بتوانیم از نزدیک، استاد پخته و جا افتادهای که فراغت بیشتر داشته باشد، انتخاب کنیم و با او تماس بگیریم. همه این دوستان هم طالب مسائل معنوی بودند.
▫️این بود که تصمیم گرفتیم از آیتالله بهجت بخواهیم درس فقهی شروع کنند و به این بهانه، ما هم از خصوصیات اخلاقی ایشان استفاده کنیم؛ لذا رفتیم خدمت آقای بهجت و ایشان هم پذیرفتند و کتاب طهارت را شروع کردند.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۶۳
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
📎 #عکس_نگاشت| بهانهای برای سیراب شدن... ▫️من برای تقویت بنیه فقهی خودم دوست داشتم با استادی سروکا
🔗#عکس_نگاشت| دریافتهای علمیام مرهون اوست
▪️بزرگان بسیاری بودند که من خدمتشان رسیدم، ولی چیزی از آنها نصیبم نشد. زیرا لیاقت دریافتش را نداشتم؛ به جز مرحوم علامه آیت الله طباطبایی که عمده دریافت علمی من از ایشان بود. اگر از معنویات هم بهره و بویی برده باشم، باز به برکت ایشان بوده است.
▪️پانزده سالی هم که خدمت آیت الله بهجت بودیم، ایشان اگر چیزی را صلاح میدانستند، گهگاه مستقیم یا غیرمستقیم میفرمودند، ولی من اهلش نبودم و چندان استفاده نکردم.
📚ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۳۰
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
نشریه فرهنگ پویا
🔗#عکس_نگاشت| دریافتهای علمیام مرهون اوست ▪️بزرگان بسیاری بودند که من خدمتشان رسیدم، ولی چیزی از آ
📊عکس_نگاشت|تدبیری برای سامان دادن به وضع تحصیلات حوزوی
💠در ذهنم بود که میبایست برای رفع این کمبودها و سر و سامان دادن به وضع تحصیلات حوزوی اقدامی انجام داد، ولی در اوایل طلبگی نه امکاناتی داشتم و نه تجربه ای؛ فقط تخیلات خامی بود.
💠وقتی به قم آمدم و در این زمینه بیشتر با دوستان گفتوگو و مطالعه کردم، طرحهای نیمبندی به ذهنم آمد که دیدم خوب است شروع شود. از جمله آنها اقدامی بود برای اینکه درس اخلاقی در حوزه برقرار باشد؛ نامهای برای مرحوم آقای بروجردی در همین سطحها نوشته شد.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۳۱
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
📝#عکس_نگاشت|بیقرار برای فراگیری علم
▪️من از اول که مشغول درس طلبگی شدم، دوست داشتم از سایر معلومات هم بهرهای داشته باشم. آن وقتها جز علمدوستی، غریزه کنجکاوی و حقیقتطلبی انگیزه دیگری نداشتم. از این رو سعی میکردم غیر از آنچه در دروس طلبگی میخوانم چیزهای دیگری هم کسب کنم.
▫️یادم است آن زمان که یزد بودیم و مقدمات و سطوح میخواندم، آقای محققی رشتی، کلاسهایی تشکیل داده بودند. ایشان بعدا از طرف آقای بروجردی به آلمان رفتند، ولی قبل از رفتن به آلمان در یزد ساکن بودند.
▪️ایشان کلاسی تأسیس کردند و دروس مختلط دینی و غیردینی از قبیل فیزیولوژی، فیزیک، شیمی و از این قبیل را تأسیس میکردند؛ من هم برای بهره بردن در کلاس ایشان شرکت میکردم.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۳۹
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
📝#عکس_نگاشت|جلسات خصوصی با شهید مطهری
▫️مرحوم شهید مطهری، یک دوره قبل از ما خدمت مرحوم آقای طباطبایی رسیده بودند و الهیات شفا را خدمت ایشان خوانده بودند. وقتی من به قم آمدم، آن دوره تمام شده بود و همان سال ایشان به تهران منتقل شدند؛ یعنی ورود من به قم با انتقال ایشان به تهران هم زمان بود.
▪️این بود که من زیاد خدمت ایشان نمیرسیدم و ارتباط آن چنانی نداشتیم. بعدها که مسائل سیاسی اجتماعی مطرح شد، بهمناسبتهایی با ایشان تماس میگرفتم و گاهی در جلساتی خدمت ایشان میرسیدم، ولی غیر از ملاقاتهایی که در جلسات عمومی داشتیم، اصولا ارتباط نزدیکی بهصورت اینکه در درس یا کاری تنگاتنگ همراه هم باشیم نبود.
▫️با ایشان جلسات خصوصی یا دو نفره و یا گروهی داشتیم که اغلب در رابطه با مسائل سیاسی و نهضت و انقلاب بود و از زمان آغاز نهضت حضرت امام به بعد شروع شد.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۵۳
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
🔗#عکس_نگاشت|نامهای به آیتالله بروجردی
▪️فکر کردیم عملیترین کار این است که از مرحوم آیت الله بروجردی درخواست بکنیم که ایشان دستور بفرمایند درس اخلاقی در حوزه برقرار شود و رفته رفته مسائل تربیتی را گسترش دهیم. ما نمیتوانستیم با ایشان ارتباط مستقیمی داشته باشیم، زیرا ارتباط پیداکردن با ایشان کار سادهای نبود. با توجه به مقام، سن ایشان و وظایف و مشکلاتی که برعهده داشتند، طلبههای عادی نمیتوانستند با ایشان تماس بگیرند.
▫️بنابراین پس از مذاکره با دوستان و استادان، تصمیم گرفتیم نامه مفصلی نوشته شود و عدهای از بزرگان حوزه و کسانی که مورد اعتماد ایشان هستند، نامه را امضا کنند و از طریق کسی که مورد اعتماد ایشان است و هیچ نوع اَنگی به او نمیچسبد و دربارهاش سوء تعبیر نمیشود، نامه را خدمت آقا بفرستیم تا ببینیم نتیجهاش چه میشود.
📚 ذوالشهادتین امام، محمدحسن روزیطلب، صفحه۳۲
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya
📌 با کمترین امکانات مبارزه را شروع کردیم
🔸 آن روزها چنین القا شده بود که مبارزه، علمی دارد و آن علم در مکتب مارکسیسم است. حتی مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه معرفی میکردند و چنین وانمود میکردند که اگر کسانی بخواهند علیه استعمار قیام کنند و آزاد شوند، باید از مکتب مارکسیسم الهام بگیرند.
🔸 ما سعی میکردیم در مقابل این توهم مطالبی را عرضه کنیم که از بطن اسلام بود. از آیات و روایات استفاده میکرديم که آنها دستور مبارزه دادهاند و اگر بخواهیم مبارزهای اسلامی داشته باشیم به ایدئولوژی بیگانه احتیاج نداریم.
🔸 کارهایی ساده و ابتدایی میکرديم؛ ما هیچ کدام نه تجربه کافی، نه تجربه در تحلیل سیاسی و نه وسایل و سابقه کار داشتیم.
📚 ذوالشهادتین امام، صفحه۱۰۲، محمدحسن روزیطلب
#پاراکتاب
#عکس_نوشته
🆔 @farhang_puya
❇️ باید سر و سامانی به مدرسه و موقوفاتش داده میشد
🔹 من از همان اوایل طلبگی در کارهای اجتماعی مشارکت داشتم و نسبت به جامعه احساس مسئولیت میکردم؛ گویی جزئی از وجودم بود. هرجا وارد میشدم، انگیزهای درونی داشتم و نسبت به آن محیط احساس مسئولیت میکردم.
🔸 از همان اوایل در همان مدرسۀ طلبگی که درس میخواندم با دوران جوانی و وضع سادهای که آن روز بود، سعی میکردم تا اندازهای سر و صورتی به مدرسه بدهم تا نظمی داشته باشد؛ مثلاً احکام و آداب شرعی رعایت شود یا موقوفاتش احیا گردد یا ساختمانش ترمیم شود و از این جور مسائل. معتقد بودم باید تلاشهایی بشود و متناسب با آن شرایط میکوشیدم.
📚 ذوالشهادتین امام، صفحه۹۸، محمدحسن روزیطلب
#پاراکتاب
#عکس_نوشته
🆔 @farhang_puya
📝 با وجود امام، جای خالی آیت الله بروجردی حس نمیشد
🖇 بعد از وفات مرحوم آیت الله بروجردی، مسائل نهضت پیش آمد که داستان مفصلی دارد. همه میدانند که رژیم گذشته برنامههایی برای کشور داشت که با حیات مرحوم آیت الله بروجردی، جرئت نمیکرد آنها را مطرح کند؛ چون قدرت ایشان را آزموده بود.
🖇 به هر حال، صلاح نمیدانست تا ایشان زندهاند به بعضی مسائل ورود کند، ولی بعد از وفات ایشان اجرا کردن برنامههایشان را شروع کردند. طولی نکشید که مسائل انقلاب سفید مطرح شد.
🖇 کسی که در این حرکت، پیشتر، بهتر و محکمتر از همه حرکت و اقدام میکرد، مرحوم حضرت امام(ره) بود. سایر مراجع هم مشارکت داشتند و ایشان تنها نبودند، ولی کسی که قویتر بود و قضیه را جدی میگرفت، ایشان بود.
📚 ذوالشهادتین امام، محمد حسن روزی طلب، صفحه۸۴
#پاراکتاب
🆔 @farhang_puya