eitaa logo
🖤جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی 🖤
311 دنبال‌کننده
7هزار عکس
5هزار ویدیو
49 فایل
📜این کانال جهت باز نشر خاطرات و وصیت نامه شهدای شهرستان بهبهان تشکیل شده حمایت شما باعث دلگرمی ما است🌹 جهت تبادل و ارتباط با خادم کانال @Zsh313 #سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی #رفیق_شهیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرتضی وطن‌خواه از سردار شهید دکتر مجید بقایی⚘️ ◀️ قسمت اول 📝مرتضی وطن‌خواه از ورزشکاران بنام، مربی فوتبال و مدیر و مربی باشگاه شاهین بهبهان و از دوستان قدیمی سردار شهید مجید بقایی است. روزگاری، مجید در تیم فوتبال شهر بهبهان شاگردش بوده. ⚽️ سال‌ها قبل از انقلاب زمانی که مجید نوجوان بود و در تیم محلی اسکار بازی می‌کرد، با او آشنا شدم. ما به دنبال شکار بازیکنان نخبه بودیم و به زمین‌های خاکی محلات سر می زدیم. ⚽️ روزی در یکی از این زمین‌ها پسر بچه‌ای را دیدم که در عین نوجوانی مثل بزرگ‌ها فوتبال بازی می‌کرد و کلاس فوتبالش با بقیه فرق داشت. او را زیر نظر گرفتم. ⚽️ او بعد از تیم اسکار به تیم هُمای بهبهان رفت و آن جا هم رشد بسیار خوب و چشم‌گیری داشت. کم‌تر از یک سال بعد مجید را به باشگاه شاهین دعوت کردم و او هم پذیرفت و تا زمانی که فوتبال را به کلی کنار گذاشت پیش ما بود. ⚽️ من صرفاً مسائل فنی فوتبال را در نظر نداشتم. معیارهای دیگری هم در انتخاب وجود داشت. طبیعتاً فوتبالیست‌های خوب و سرآمد، باید از اخلاق و رفتار ویژه‌ای هم برخوردار باشند. ⚽️ من در دوران نوجوانی و جوانی شهید مجید کنار ایشان و شاهد اخلاق حسنه و رفتار شایسته‌اش بودم و به جرئت می‌گویم هیچ فوتبالیستی در همه‌ی ابعاد فرد کاملی نیست ولی او از هر نظر کامل بود. ⚽️ بسیار تکلیف‌پذیر بود. فوتبالیستی تکنیکی و هافبکی خلاق و گل‌زن بود. بازیکنی بود که هر مربی دوست داشت او را به تیم خودش ببرد. ⚽️ حُسن رفتار و مهربانی او باعث می‌شد همه‌ی تیم حتی آنهایی که سن و سال‌شان بالاتر از او بود دورش جمع شوند. ▪️مجید در کسوت یک ورزشکار ⚽️ در مورد مجید بقایی غفلت‌های زیادی شده که یکی از آن موارد همان بعد ورزشی اوست. او هنرمندی بود که کلاس فوتبالش در حدود 35 سال پیش خیلی بالا بود به طوری که اگر در هر تیمی بازی می‌کرد کلاس آن تیم خود به خود بالا می‌رفت. ⚽️ در مسابقات قهرمانی جوانان استان خوزستان در سال 1357 او یکی از چهار نفری بود که از تیم بهبهان به تیم خوزستان دعوت شد. ⚽️ در همان اردوی مسابقات که چند روزی با هم بودیم، می‌دیدم مجید و یکی دو نفر دیگر صبح‌ها در آن خلوت مخصوص صبحگاهی بیدار می‌شوند و نماز می‌خوانند و با خدا راز و نیاز می‌کنند. عصرها بعد از این که بازی تمام می‌شد و قبل از این که برای شام برویم، مجید زودتر از همه می‌رفت و نمازش را می‌خواند. ⚽️ او جوان سرزنده و شادابی بود که خیلی خوب با بچه‌ها رفتار می‌کرد، بچه‌ها هم همیشه دوستش داشتند و دورش جمع بودند. او انسان گوشه‌گیر و منزوی‌ای نبود و از همان اول آثار بزرگی از چهره‌اش پیدا بود. ⚽️ معمولاً در مسابقات فوتبال بین بازیکنان درگیری‌های لفظی یا فیزیکی پیش می‌آید، من به یاد ندارم برای مجید این مسئله پیش آمده باشد یا با حریف درگیر شده باشد. تا جایی که یادم می‌آید مجید از بازی اخراج نشد یا حتی کارت زرد هم نگرفت. به شدت از تصمیم‌ها اطاعت می‌کرد. ⚽️ من هیچ‌وقت چنین فوتبالیستی ندیدیم که هم در زمین مسابقه و هم در بیرون زمین به حریف احترام بگذارد. اصلاً اخلاق و منشش این اجازه را به او نمی‌داد که نسبت به حریف یا داور یا حتی تماشاچی کوچک‌ترین بی‌احترامی کند. حتی بازیکنان حریف هم او را به خاطر اخلاق خوبش دوست داشتند. ⚽️ خداوند بعضی از انسان‌ها را انتخاب می‌کند و استعدادهایی را در آنها می‌گذارد. به نظر من مجید هم از جمله همین انسان‌ها بود که خداوند او را انتخاب کرد و استعدادها و توانایی‌های خاصی به او داد تا روزی با بهترین مرگ یعنی شهادت، جواب بدهد. ---»»♡🌷♡««-- کانال 🕊 @farmandemajid ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 هدیه به همه شهدا اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ ---»»♡🌷♡««-- کانال 🕊 @farmandemajid ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
❗یاد آوری: ▪️در شب جمعه آخر ماه قمری سفارش شده سی مرتبه سوره قدر خوانده شود و پس از آن سه مرتبه بگوید: « اللَّهُمَّ أَلْهِمْنِي الْخَيْرَ وَ الْعَمَلَ بِهِ»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋✨🦋✨🦋✨ ✨🦋✨🦋✨ 🦋✨🦋✨ ✨🦋✨ 🦋✨ ✨ ⚜بسم رب الشهدا⚜ 💟🌱 🌹شهید سید علی حسینی بالاخره پیداش کردم. به سینه افتاده بود روی خاک. چرخوندمش؛ هنوز زنده بود. به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد. سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون. از بینی و دهنش، خون می جوشید. با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید. چشمش که بهم افتاد. لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد. با اون شرایط هنوز می خندید. زمان برای من متوقف شده بود. سرش رو چرخوند. چشم هاش پر از اشک شد. محو تصویری که من نمی دیدم. لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد. آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم. پرش های سینه اش آرام تر می شد. آرام آرام آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش خوابیده بود. پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا علی الخصوص شهدای گمنام و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان سوختند و چشم از دنیا بستند صلوات. وجودم آتش گرفته بود. می سوختم و ضجه می زدم. محکم علی رو توی بغل گرفته بودم. صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد. از جا بلند شدم بین جنازه شهدا علی رو روی زمین می کشیدم. بدنم قدرت و توان نداشت. هر قدم که علی رو می کشیدم محکم روی زمین می افتادم. تمام دست و پام زخم شده بود. دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش. آخرین بار که افتادم چشمم به یه مجروح افتاد. علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش. بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن. هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن. تا حرکت شون می دادم ناله درد، فضا رو پر می کرد. دیگه جا نبود مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم. با این امید که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن. نفس کشیدن با جراحت و خونریزی اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه... آمبولانس دیگه جا نداشت. چند لحظه کوتاه ایستادم و محو علی شدم. پیشونیش رو بوسیدم - برمی گردم علی جان. برمی گردم دنبالت. و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس آتیش برگشت سنگین تر بود فقط معجزه مستقیم خدا ما رو تا بیمارستان سالم رسوند. از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان. بیمارستان خالی شده بود فقط چند تا مجروح با همون برادر سپاهی اونجا بودن. تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید. باورش نمی شد من رو زنده می دید. مات و مبهوت بودم ... - بقیه کجان؟ آمبولانس پر از مجروحه باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط. به زحمت بغضش رو کنترل کرد. - دیگه خطی نیست خواهرم. خط سقوط کرد. الان اونجا دست دشمنه. یهو حالتش جدی شد. شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب. فاصله شون تا اینجا زیاد نیست. بیمارستان رو تخلیه کردن. اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه. یهو به خودم اومدم. - علی.. علی هنوز اونجاست. و دویدم سمت ماشین. دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد. - می فهمی داری چه کار می کنی؟ بهت میگم خط سقوط کرده.. هنوز تو شوک بودم. رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد. جا خورد؛ سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد. - خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب. اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده بیان دنبال مون. من اینجا، پیششون می مونم. سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد. سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد - بسم الله خواهرم. معطل نشو. برو تا دیر نشده. سریع سوار آمبولانس شدم. هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم. - مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون. اومد سمتم و در رو نگهداشت ... - شما نه. اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم. ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره. جون میدیم ولی ناموس مون رو نه. یا علی گفت و در رو بست.. با رسیدن من به عقب خبر سقوط بیمارستان هم رسید. پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن 29 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید هرگز بازنگشت. جهت شادی ارواح طیبه شهدا صلوات... (نویسنده شهید طاها ایمانی) ♦️ادامه دارد... ✨ 🦋✨ ✨🦋✨ 🦋✨🦋✨ ✨🦋✨🦋✨ 🦋✨🦋✨🦋✨ @farmandemajid
قرارِعاشقۍ❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادر شهیدمان‌مےخوانیم 🌱 اللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪ‌الفَرَج 💐💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌---»»♡🌷♡««-- کانال 🕊 @farmandemajid ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إنّي اُحبُّ هرچه که دارد هوای تو شرمنده ام قدم نزدم جای پای تو إنّي بَرِئتُ هر که بخواهد به جز تو را إنّي عَجِبتُ هر که ندیده عطای تو هر روز وشب، منتظرت می‌کند مولای من! کجاست محلِ لقای تو؟ که از راه می‌رسد، صاحبدلان «دل» از دست می‌دهند و قرار از کف می‌نهند.... و آمدنت را به انتظار می‌نشینند...🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا