بسماللهالرحمنالرحیم🌿
☕️#فنجانی_عشق
♥️#پارت_پانزدهم
از روی زمین بلند شدم...
به اسمون خیره شدم...
خورشید داشت کم کم محو میشد...
و این یعنی شروع شب..
توی ماجرای الان...
فقط خدا شاهد بود...
خداجونم ممنونم که هوام رو داری:)
هر چقدر هم بد باشم بازم خودت ..♡
چادرم رو از سرم در آوردم و به سمت خونه رفتم...
دستم رو گذاشتم روی دستگیره در...
•[ببخشید مزاحم شدم ..نرگس گفت بیام]•
برگشتم کسی نبود...
واای خدا ..
انگار صداش پیچیده بود توی دل آسمون...
وارد خونه شدم...
مامان نشسته بود روی مبل و کتاب میخوند..
+سلام
_سلام...بیرون بودی؟
+اره..راستش طراحی فایلهای نرگس تموم شده بود..برادرش اومد برد..
سری تکون داد
_آها..نمازت رو خوندی؟
+نه الان میرممیخونم
_بدو دخترم..نمازت تموم شد بیا تا اونموقع بابا ومهیار هممیان
+محمد نمیاد؟
همونطور که غرق کتاب شده بود گفت
_نه امشب خونه عمو محسن میمونه...
+خب باشه من رفتم نماز بخونم
پا روی پلهی اول گذاش
#هدی_سادات🌿
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوع🚫
✍🏻گروه فَرْهَنـْگـےٖ_جَہــٰادے↓
#دُخـټَـرآݧِ_ځــآڄ_قــآسِـــݥ
@Dokhtaran_shahid
بسماللهالرحمنالرحیم🌿
☕️#فنجانی_عشق
♥️#پارت_پانزدهم
از روی زمین بلند شدم...
به اسمون خیره شدم...
خورشید داشت کم کم محو میشد...
و این یعنی شروع شب..
توی ماجرای الان...
فقط خدا شاهد بود...
خداجونم ممنونم که هوام رو داری:)
هر چقدر هم بد باشم بازم خودت ..♡
چادرم رو از سرم در آوردم و به سمت خونه رفتم...
دستم رو گذاشتم روی دستگیره در...
•[ببخشید مزاحم شدم ..نرگس گفت بیام]•
برگشتم کسی نبود...
واای خدا ..
انگار صداش پیچیده بود توی دل آسمون...
وارد خونه شدم...
مامان نشسته بود روی مبل و کتاب میخوند..
+سلام
_سلام...بیرون بودی؟
+اره..راستش طراحی فایلهای نرگس تموم شده بود..برادرش اومد برد..
سری تکون داد
_آها..نمازت رو خوندی؟
+نه الان میرممیخونم
_بدو دخترم..نمازت تموم شد بیا تا اونموقع بابا ومهیار هممیان
+محمد نمیاد؟
همونطور که غرق کتاب شده بود گفت
_نه امشب خونه عمو محسن میمونه...
+خب باشه من رفتم نماز بخونم
پا روی پلهی اول گذاش
#هدی_سادات🌿
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوع🚫
@Farzandan_shahid