#تجربه_من ۶۱۵
#فرزندآوری
#جنسیت_فرزند
من دهه هفتادی هستم...
دوران نوجوانی بسیار پرشوری داشتم، آرزوهای بلندی در سر داشتم و دوست داشتم خیلی خوب درس بخوانم و چون آن زمان نوجوانی ما مصادف شده بود با شهادت دانشمندان هستهای، دوست داشتم چنان درس بخوانم که صنعت هسته ای کشور مون را متحول کنم.💪
بنابراین با انگیزه بسیار زیادی درس میخوندم تا اینکه خانواده همسرم برای خواستگاری به منزل ما آمدند... علیرغم اینکه پدرم برای خواستگاران قبلی خیلی سخت گیری می کردند اما ایشان با اینکه هنوز سربازی نرفته بودند ، شغلی همنداشتن و دانشجویی ساده بودند، پدرم قبول کردند ...
من هم به خاطر ایمان و اخلاق عالی که از همسرم سراغ داشتم قبول کردم و به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم😍
از همان ابتدای زندگی عاشق بچه بودیم حتی در دوران عقد آزمایش های پیش از بارداری را انجام داده بودم تا وقتی عروسی کردیم سریع پدر و مادر بشیم...😅
خودم از نوجوانی خیلی عاشق بچه ها بودم... همیشه در ذهنم داشتم که من چهار فرزند خواهم داشت دو دختر و دو پسر....
ولی وقتی دستور جهاد حضرت آقا را شنیدم به بیشتر از چهار فرزند فکر میکردم همیشه ۶ و ۷ فرزند را برای خود تصور می کردم😊
الحمدلله خداوند اول زندگی پسرم به ما عنایت کرد😍 آنقدر پسر آرام و زرنگ بود که هنوز یک ساله ونیم نشده بود که ما تصمیم گرفتیم عضو چهارم خانواده را اضافه کنیم...
خداوند سریع، بدون هیچ مشکلی و بدون هیچ معطلی پسر دوم را به جمع ما اضافه کرد.....
تا دو سال خیلی اذیت شدم، دست تنها در حالی که مادرم در شهر دیگری زندگی می کردند... تا دو سالگی بچه ها خیلی به من فشار آوردن.
پسر دومم که دو سال و نیمه شد یه مدت کوتاه رژیم گرفتم و این بار گفتم اگر خدا بخواهد دختری داشته باشیم.
این بار هم خیلی سریع باردار شدم و پسر سوم را خدا به ما عنایت کرد. وقتی رفتم سونوگرافی فهمیدم پسر هست خیلی ناراحت شدم😔 راستش را بخواهید خیلی گریه هم کردم😭
گفتم خدایا من از همون اولین بچه عاشق دختر بودم، ولی حکمتت چیه که قراره سه تا پسر روزیم کنی.
وقتی بدنیا اومد دیدم این پسر سوم با اون دوتا فرق داشت آنقدر جذاب و دلبر است که هر کسی با نگاه اول عاشقش میشه😍
پسر سوم ۲ ساله شد و ما تصمیم گرفتیم عزم مان را جزم کنیم و هر طور که شده خواهری برای پسرانمون بیاریم😍💪
سه ماه کامل رژیم گرفتم... رژیم سخت... و تمام اقدامات خاص برای دختر دار شدن... با خودم می گفتم قراره به تمام حرف ها و کنایه های مردم خاتمه بدم.... باید هر جور شده از خدا دختر بگیرم. 😍😍
بعد از سه ماه رژیم، اقدام کردیم... اما افسوس😔😔😔
خبری از بارداری نبود....😥😥😥
بعد از چند ماه که منتظر فرزند چهارم بودیم وقتی دکتر رفتم، با انجام آزمایشات و سونوگرافی متوجه شدم سردیجات و و لبنیات های بی حد و مرزی که برای دختر دار شدن خورده بودم، تاثیر خیلی بدی روی بدن من گذاشته بود و آزمایشات و سونوگرافی هم نشون میده تا مدتی قادر به فرزندآوری نخواهم بود.😭
من ناشکری کردم.... به اسم جهاد و لبیک به فرمان رهبرم، به دنبال خواسته دل خودم بودم.
من که هر بار اراده کردم، خداوند فرزندی سالم روزیم کرده (فرزندانی که در هوش و زکاوت و ادب زبان زد هستند) حالا چندین ماه است که با تست های منفی روبرو میشوم.... 😭😭
الان همه ی رژیم ها رو کنار گذاشتم.... دائما استغفار میکنم و از خداوند میخوام که فرزندانسالم و صالحی روزی خانواده ما کنه....
خدایا ! 🤲 یه جاهایی توی دعاها فقط ازت دختر خواستم.....اشتباه کردم😭 ولی تو بنده نوازی.....تو غفارالذنوبی..... خدایا ببخش برام خطاهامونرو😭😭
خدایا اجازه بده باز هم در جهاد فرزند آوری همچنان حضور داشته باشم.
از همه ی عزیزان حاضر در کانال میخوام که اشتباه من رو مرتکب نشن و فرزند رو فقط بخاطر رضایت قلب نازنین امام زمانمون بخوایم.
همچنین عاجزانه طلب میکنم برای من دعا کنن😭
بحق این روزهای عزیز از حضرت زهرا میخوام که خداوند من رو دوباره لایق مادری کنه.. فرزندانی سالم و صالح که محب و شیعه علی علیه السلام باشند.
عزیزان ! نکنه به فردی که بچه های یه جنس داره کنایه بزنید و دلش رو بشکنید...چه بسا دخترانی که مایع چشم روشنی خانواده بشن و پسرانی که باعث افتخار یه نسل بشن....پس هدیه های خدا رو دوست داشته باشیم و افراد رو بخاطر جنسیت بچه هاشون مذمت نکنیم که عاقبت خوبی نداره😔
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
🧐دیدی میری مهمونی میبینی بوی غذا نمیاد جا میخوری؟
🧐از اون بدتر میبینی بوی گل همه جارو برداشته؟
🤔روت نمیشه بپرسی پس کو غذا ؟؟؟پس گل کو آخه؟؟؟😒
بیا بهت بگم از کجا میارن😜
خونه ی خوشبو.......🌷
ماشین خوشبو.........🌷
محل کار خوشبو......🌷
🔹عطر ، رایحه افشان، حرز، نسخه های حکیمانه و...
https://eitaa.com/joinchat/21823670C9ee0c1dc91
سلام به مدیر عزیز،ازتون خواهش میکنم پیام منو بزارید تو میخاستم بدونم کی کندر توبارداری خورده وبراش خوب بودهتو گوگل سرچ کردم میگن بعد ۳ماهگی بخوریم بیش فعال میکنه
یه بار یادمه شما کلیپی گذاشته بودید درمورد سقط جنین اونجا میگفت کندر بجلوی سقط شدن را میگیره میشه راهنماییم کنید چون من قبلا سقط داشتم میخام ایندفعه سقط نشه
میشه دوباره اون کلیپها دوباره تو گروه بزارین🙏🙏
کودکان بدون آرزو نسازید!!
اطراف فرزندتان را مملو از وسیله و اسباب بازی نکنید! غالبا در مواقعی برایش اسباب بازی بخرید که خودش درخواست و آرزوی وسیله را کرد و مدت زمانی برای به دست آوردن آن اسباب بازی انتظار کشید.
اول سرچ کنید بعد سوال☝️🤨
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سلام به مدیر عزیز،ازتون خواهش میکنم پیام منو بزارید تو میخاستم بدونم کی کندر توبارداری خورده وبراش خ
دوستانی که میدوننن ایشون کدوم کلیپ مدنظرشونه بفرستن برای من تا بزنم کانال تشکر
سلام خسته نباشید
ببخشید برای عفونت بخیه های سزارین چی خوبه چکار کنم عفونت بره😢
کودکان بدون آرزو نسازید!!
اطراف فرزندتان را مملو از وسیله و اسباب بازی نکنید! غالبا در مواقعی برایش اسباب بازی بخرید که خودش درخواست و آرزوی وسیله را کرد و مدت زمانی برای به دست آوردن آن اسباب بازی انتظار کشید.
اول سرچ کنید بعد سوال☝️🤨
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سلام، وقت بخیر ببخشید امکان داره سوال منو بزارید تو کانال،
من بعد از سه سال که فقط به خاطر تبعیت از امر رهبری برای فرزند سوم اقدام کردم بالاخره این ماه باردار شدم،
سه روز تاخیر داشتم یه لک قهوه ای دیدم، تا سه چهارروز هم لک رو دیدم بعد 4روز تاخیر بتام 148شد که دکترم گفت پایینه و 72ساعت بعد تکرار کردم و سه برابر شد و دوباره 6روز بعد تکرار کردم که 2300شد دکترم گفت الان مقدارش خوبه
دیروز سردرد شدید گرفتم و یه قرص استامینوفن ساده 500خوردم، شب لک زیاد دیدم دکترم گفت سریع برم سونوگرافی، رفتم به حساب تاخیر پریودیم که دوهفته عقب انداختم باید الان تو 6هفته باشم ولی تو سونو بهم گفت 4هفته و یک روزمه، ساک حاملگی رو دید ولی گفت برای قلبش زوده، به نظر شما مشکلیه؟ استرس دارم، دکتر بهم شیاف هم داده و دارم استفاده میکنم
ممنون میشم راهنمایی ام کنید
کودکان بدون آرزو نسازید!!
اطراف فرزندتان را مملو از وسیله و اسباب بازی نکنید! غالبا در مواقعی برایش اسباب بازی بخرید که خودش درخواست و آرزوی وسیله را کرد و مدت زمانی برای به دست آوردن آن اسباب بازی انتظار کشید.
اول سرچ کنید بعد سوال☝️🤨
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
هدایت شده از زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلام😍
ما دو تا دوست هستیم+ یه تیم ۲۰ نفره( از خیاط، طراح و برشکار و عکاس و ...) که حدود ۵ ساله داریم برای برای تولید پوشاکِ باکیفیت، زیبا، متنوع و با قیمت معقول و منصفانه برای خانم ها و دختر خانم ها تلاش میکنیم😊
🇮🇷 ست روسری و ساق دست، دامن(حریر و کرب)، شومیز، چادرنماز، مقنعه و .... از جمله محصولات متنوع ماست.
فروش مون هم حضوریه و هم آنلاین!
لینک ورود به کانال👇
https://eitaa.com/joinchat/4000907264Cb1f501b15f
#تجربه_من ۶۱۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#قسمت_اول
من متولد ۷۸م و دو خواهر و دو برادر دارم.
برادرام و خواهر بزرگم، متولد دههی شصت هستن، هر سه تاشون پشت هم، بعد تولد خواهرم و تبلیغات سوء فرزند آوری پدر مادرم دیگه تصمیمی برای بچهی چهارم نداشتن اما با بزرگتر شدن خواهرم و تنها بودنش بین برادرای بزرگترش، بیشتر حس نیاز به خواهر رو به مامان و بابام اعلام میکرد و با دل شکسته کوچکش برای داشتن یه خواهر دعا میکرد تا اینکه من با فاصله ۱۱ سال به جمع شون اضافه شدم. 😁
و از اون جایی که خدا منو خیلی دوست داشت و نمیخواست سختیهای خواهر بزرگترم رو تجربه کنم یه آبجی کوچک با فاصله سنی دوسال و سه ماه بهم داد که شد همبازی و انیس و مونس بچگیم😅
گذشت و گذشت خواهر بزرگم به سن ازدواج رسیده بود ولی هر خواستگاری به یک بهونه متأسفانه یه عیبی روی خواهر عزیز من میذاشت و میرفت.😢
شرایط ازدواج براش مهیا نمیشد و اون ادامه تحصیل داد، حالا تحصیل کرده بودنش هم شده بود عیب😤 یکی میگفت دخترتون لاغره، یکی میگفت سبزهس، یکی میگفت جوش صورتش زیاده، یکی دیگه تحصیلاتش زیاده😣
همهی این حرفها فقط باعث رنجش و دل شکستهی خواهر عزیزم میشد هیچ وقت گریههاش رو توی اتاق جوری که کسی نفهمه یادم نمیره😢
گذشت و من هم بزرگ شدم و هم قد و قیافهی خواهرم ،بعضا به شوخی بهش میگفتن نکنه خواهرت از تو زودتر ازدواج کنه، اونم میگفت فکر کردن بهش رو دوست نداره، منم دوست نداشتم که باعث رنجش و حسرت خواهرم بشم.
من توی دوران راهنمایی که بخاطر شرایط شغلی پدرم تهران بودیم، توی مدرسه میدیدم که بعضی از بچهها مدام از قرارهاشون با دوست پسراشون تعریف میکنن و خب منم به صورت غریزی حس میکردم چقدر جالب و هیجان انگیزه داشتن یه همراه
وقتی به اول دبیرستان رفتم، خبر ازدواج یه زوج جون ۱۷_۲۰ ساله رو شنیدم با خودم فکر میکردم چقدر جذابه با تمام وجودم، دوست داشتم چنین سرنوشتی داشته باشم ولی بخاطر خواهرم میترسیدم.
اون سال ما تازه ساکن شهر مقدس قم شده بودیم، من حرم حضرت معصومه میرفتم و برای خودم و خواهرم دعا می کردم و بعضی شبها نماز شب میخوندم و برای تسهیل ازدواج جوانها دعا میکردم همین طور برای اون پسری که قراره در آینده همسرم بشه🤪 با همین نیت
گذشت و تابستان سالی که من به پیشدانشگاهی میرفتم پدر و مادرم عازم سفر حج بودند و من و خواهر کوچکم به خانهی پدربزرگ و مادربزرگ مون رفتیم.
اون موقع هر دوتا داداشام متأهل بودن و هرکدوم سرخونه زندگیشون بودن، خواهرم بزرگمم خوابگاه دانشگاه شون بود و مشغول تحصیل در مقطع دکتری
اون یک ماه سفر حج مامان و بابام باعث شده بود من یک ماه در خانهی شهید پرور باشم هر روز با شور و شوق شاد کردن پدر و مادر شهید که دایی من بود از خواب بیدار میشدم، براشون چای و یا دمنوش آماده میکردم، دوست داشتم بهترین خاطره برای خودم و اون ها بمونه، با پدربزرگم که بزرگ محلشون بود به مسجد میرفتم، فقط نماز صبح رو بهم اجازه نمیدادن ولی همیشه همراه شون بودم.
خدابیامرز پدربزرگم بخاطر بیماری دیابت چشمانشون چیزی رو درست نمیدید، هر موقع جایی میرفتن که تنها بودن من همراهشون بودم، هر جمعه نماز جمعه و هر پنجشنبه باید به بهشت زهرا میرفتن سر مزار داییم و پدر و مادرشون و درگذشتگان...
من توی اون مدت همراهیشون میکردم و خیلی چیزا از دایی شهیدم خواستم، اون موقع از اول ذیالقعده تا دهم ذیالحجه رو چلهی دعای مشلول میخوندم برای تسهیل ازدواج جوانها، من ۱۸ سالم بود و اینقدر حس نیاز به ازدواج داشتم که چه برسه به جوانایی که نزدیک ۳۰ سالشونه، بعضی شبا هم کنار عکس بزرگ دایی شهیدم میخوندم و داییم رو واسطهی برآورده شدن حاجتم قرار میدادم.
اون تابستان نورانی من تموم شد و سال تحصیلی شروع شد و همون اول بسم الله معلمان محترم اتمام حجت کردن که کسی خواستگار راه نده، شما سال مهمی رو در پیش دارید و از این حرفا، برای من مهم نبود چون میدونستم که من یه سرنوشتی دارم مثل خواهرم اگه اون به ۳۰ سالگی رسیده، منم حتما مثل اون میشم.
مامانم بهم گفت آخر هفته میخواد برای خواهرم خواستگار بیاد با تمام وجودم خوشحال شدم ولی یه ترسی توی وجودم بود که نشه که بازم خواهرم برنجه🙁
این در حالی بود که اول هفته یه نفر به قصد من زنگ زده بود برای امر خیر ولی مامانم گفته بودن چند روز دیگه تماس بگیرن😅 و بعد هم برای خواستگاری خواهرم یه نفر دیگه زنگ زده بودن.
دو خانواده جدا از هم بعد از شب خواستگاری خواهرم، بعد از اقامه نماز جماعت خانوادگی، بابام بهم گفت میخوان بیان خواستگاری تو در عین ناباوری بغضم ترکید حالا گریه کن کی گریه نکن.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۶۱۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#قسمت_دوم
شب خواستگاری من رسید جوانی خوب و مؤمن با خانوادهای مذهبی مثل پسر رویاهام، ولی به خودم گفته بودم تا وقتی جواب خواستگاری خواهرم معلوم نشه، منم جوابی نمیدم.
خواهرم از زنجان محل تحصیلش میاومد و میرفت تا با هم به نتیجه رسیدن، خواستگار اون هم جوانی مؤمن و تحصیل کرده بود، بر خلاف خواستگارهای قبلیش لاغری اونو حسنش میدونستن و کلی از خواهرم تعریف میکردن و این شد که خواهرم هم سامان گرفت، بعد هم من😅
فاصله زمان عقد مون دو هفته بود، از زمان شروع خواستگاری ها تا عقدمون ۳ ماه طول کشید، کار خدا بود که همه چیز راحت و سریع سپری شد
من تازه امتحانات ترم اولم تموم شده بود که عقد کردم، به کسی نگفته بودم جز مشاور مدرسهمون تا راهنماییم کنن ایشون خیلی خانم ماه و نازنینی هستن و همسر یک شهید مدافع حرم و دختر شهید، بهم کمک کردن و خیلی نکات خوبی رو ازشون یاد گرفتم.
بعد عید که صورتم کمی تغییر کرده بود بعضی معلمهایی که همیشه از زرنگی من و امید به موفقیت من توی کنکور سر زبانشون بود دیگه به زور جواب سلامم رو می دادن😁 ولی معلمهای پرورشی بهم میگفتن خیلی خوبه که زود ازدواج کنین 😇
کنکور با موفقیت سپری شد و زمان انتخاب رشته رسید منم چون عاشق بچه داری و عمل به دستور حضرت آقا بودم که هم درس و هم فرزند پروری، رشتهای رو انتخاب کردم که هم به درد دنیا و آخرت بخوره هم سخت نباشه تا بتونم در کنارش به کارهای واجبترم برسم و خدا رو شکر توی همون رشته هم قبول شدم رتبهی خوبی گرفته بودم.
زمان عروسی مون رسید ۶ ماه بعد از عقد مون که البته بازم رعایت کردم خواهرم با فاصله ۱۲ روز زودتر از ما رفتن سرخونه زندگیشون و بخاطر شرایط درسیش با همسرش بعد عروسی ما رفتن خارج برای فرصت مطالعاتی
منم تازه وارد دانشگاه شده بودم و هم تازه عروس بودم بدون معطلی سه ماه بعد عروسی حامله شدم و همه چیزو سپردم به خدا و گفتم من بخاطر تو فرزند خواستم تو هم کمکم کن تا بتونم هم درسم رو بخونم و هم بچه داری کنم
وقتی خبر بارداریم رو به مامانم گفتم، مامانم بهم خبر بارداری خواهرم رو توی کشور غریب داد، هم خوشحال شدم به خاطر بارداریش و هم نگران حال و روزش توی کشور غریب شدم توی ماه هفتم بود که کارش تموم شد و برگشت و به لطف خدا بچهها مون به دنیا اومدن، مامانم بندهی خدا یه سال دوتا دوتا سرویس جهیزیه خریدن و سال بعدش دوتا دوتا سرویس سیسمونی😅
من پسر داشتم و خواهرم دختر😍 بی اندازه از لطف خدا خوشحال بودیم چون ما با ۱۱ سال اختلاف سنی، شرایطی مشابه هم داشتیم و خیلی میتونستیم بهم کمک کنیم و با هم تجاربمون رو رد و بدل کنیم😇
من بعد تولد پسرم، دو ترم مرخصی گرفتم و بعد از تمام شدن مرخصی من بخاطر ایام کرونا دانشگاه مجازی شد و من به لطف خدا به راحتی میتونستم هم به پسرم و کارای خونه برسم و هم به درس و مشقم🤲
وقتی پسرم نزدیک دوسالش شد با همسرم تصمیم به فرزند بعدی گرفتیم، اولش گفتم صبر کنم تا درسم تموم بشه بعد که کمی گذشت و دیدم اگه می خواستم صبر کنم درسم تموم بشه خب اصلا بچه نمی آوردم خلاصه از خدا فرزند دیگهای خواستیم و خداوند هم در بهترین زمان و شرایطی که داشتیم به ما پسر دیگهای عنایت کرد این در حالی بود که من فقط به اندازه یک ترم از درس دانشگاه م باقی مونده بود خیلی شاد و خوشحال بودم از این لطف خدا 😇
طبق محاسباتم با بچهی دوماهه میرفتم دانشگاه و پسر بزرگترم رو پیش همسرم و یا مادر همسرم و یا مامانم خودم میذاشتم یکی دو هفته رفتم ولی دیدم داره به من، پسر کوچکم و پسر بزرگم فشار میاد و طبق اولویتم مرخصی گرفتم😁
از خواهرم هم بگم براتون که بعد حاملگی دومم اونم با اینکه در شرایط سختی بود مشغول پروژه و کارهای پایاننامهی دکتری ولی بخاطر امر رهبری❤️ اونم از خدا طلب فرزند کرد و این بار پسر من ۳ ماه بزرگتر از دختر خالهش شد😅
خدای مهربونم به برکت سختیهایی که خواهرم بخاطر کارای سخت پایان نامه و ضعفهای دوران بارداریش مزدش رو داد و مقالهی پایان نامهش در یکی از مجلات علمی معروف دنیا چاپ شد 😇🤲
من هم از خدا میخواهم که بتونم مثل خواهرم در کنار تحمل سختیهای بچه داری، درس هم بخونم و به جامعه اسلامی هم به عنوان یک زن و هم به عنوان یک مادر خدمت کنم
خواهرم همیشه میگه اگه خیلی دیر تر از زمان دعاهای من به دنیا اومدی ولی توی لحظههایی که بیشتر به خواهر نیاز داشتم کنارم بودی شرایطت مثل خودم بود و بیشتر از هر موقع دیگه لذت خواهری رو چشیدم 😍
از خدا فقط بخوایم، زمان و شرایطش رو خودش بهتر از ما میدونه واقعا این خدا پرستیدنی نیست؟😍😍🤲
اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دیدنیهای آشپزی
🔰 طرح #نذر_فرهنگی_کتاب
👌 الحمدلله تاکنون موفق شده ایم تعداد 225 جلد از 8 عنوان کتاب با مضمون زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی از محل جمع آوری نذورات فرهنگی عزیزان دغدغه مند انقلابی تهیه و با تخفیف استثنایی 50 درصد در سایت آنی کتاب
( https://oniketab.ir/ref/36)
بارگزاری گردیده است. کتب این طرح عبارتند از :
1️⃣ از چیزی نمی ترسیدم (زندگینامه خود نوشته قاسم سلیمانی)
2️⃣ شاید پیش از اذان صبح
3️⃣سلیمانی عزیز
4️⃣ سلیمانی عزیز 2
5️⃣ حاج قاسمی که من میشناسم
6️⃣ مالک زمان
7️⃣ من یک حاج قاسمم (شعر برای کودکان)
8️⃣ قهرمان به شکل خودم (داستان برای کودکان)
👈 همچنان نیازمند کمک خیرین و علاقه مندان هستیم تا بتوانیم تعداد بیشتری از این کتب تهیه و در اختیار آحاد افراد جامعه قراردهیم. شما هم میتوانید نذورات خود را به شماره کارت 6273817010103665 به نام قرارگاه جهادگران واریز نمایند.
◀️ اجرتان با سیدالشهداء جبهه مقاومت و اصحاب راستین ایشان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثــــــواب یک شب بچه داری 😳😳😳😳😳
عضو کانال فرزند ارشد خانواده ۱۵نفره شوید☺️👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3079864518Cd597088b47
صفحه ی روبیکای من ☺️👇🏻
https://rubika.ir/Motaharevafi77