eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
66 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستای گلم من هم خواستم یه خاطره باهاتون درمیون بزارم من ۳۷ سالمه و همسرم ۴۱سالشونه ۱۹ ساله ازدواج کردم ولی خدا هیچوقت بچه ای بهم نداد از سال دوم ازدواج خیلیییییییییییییی دکتر رفتم خیلی هزینه کردم 'بهم گفتن تنبلی تخم دان دارم کلی دارو خوردم'حتی یجا رفتم چله بری کردن'دعا گرفتم برای بچه دار شدن 'چند تا دکتر خونگی رفتم ک توصیه میکنم هیچوقت نرین چون چیزی سر در نمیارن فقط میبینن کار آدم گیره میتیغن ادمو😢 اما هیچ فایده ای نداشت یبارم عمل لا پاراسکوپی کردم دکتر بهم گفت اگه تا ۶ماه دیکه حامله نشدی دیگه نیا پیشم 🌸 داداشم ۲سال بعداز من عروسی کرد و بچع دار شد اما زنداداشم همش دل منو می‌میشکوندالهی خدا دلشا بشکنه مثلا بچه داداشم هیچوقت بغلم نمی‌داد یا اگه بچه داداشم بغل میکردم یهو میومد میکرفت ازم. هی بهم تیکه مینداخت میکفت برو یه بچه از پرورشگاه بیار ۳بار ای یو ای کردم ولی دست از پا دراز تر برگشتم☺️ اثرات داروهای شیمیایی و آمپول های اچ ام جی ک تزریق کردم باعث موهای زائد زیر چونم شده سالهای اول خیلیییییییییییییی دلم بچع میخواست طوری ک از دوستان و آشنایان یا همسایه ها کسی ک باردار بود من میومدم خونه خیلیییییییییییییی گریه میکردم تقریبا ۵ سال بیمارستان و دکترهای مختلف میرفتم اما یدفه تصمیم گرفتم ادامه ندم دنبالش نرم چون دیگه خسته شده بودم آخرین بار رویان رفتیم هزینه هاش سرسام آور بود از اون ب بعد تصمیم گرفتم بیخیال بچع بشم برادرشوهر ازدواج کرد همون سال اول بچه دار شد کلا رفتار خانواده شوهرم با من عوض شد دیگه همش غش و ضعف برا اون بچه میرفتن منم گریه میکردم چون ما همه یجا زندگی می‌کنیم یوقتای ک من بچه جاریم میخواستم بغل کنم پدرشوهرم نمیزاشت و داد می‌زد دست نزن من بچه جاریم خیلی دوست داشتم اما پدرشوهر مادرشوهرم بدجنس بودن یبار من بچه را آوردم اتاق خودم و قربون صدقه میرفتم فرداش پدرشوهرم گفت تو پوشک بچه سوزن ته گرد بوده😳😳آدم هر چقدر بد جنس باشه تو پوشک بچه سوزن ته گرد میزاره😱😱 فقط تهمت میزدن😭 پدر شوهرم آدم جلب و دروغ گویی بود رفتع رفته اطرافیان بهم گفتن بیخیال بچه جاری شو خدا اکه میخواست ب خودت میداد سالها گذشته اما دیگه دلم اصلا اصلا بچه نمیخواد گاهی شوهرم زخم زبون میزنه بهم میگه عمرم ریختم بپای تو درصورتی ک خودش هم اسپرمش ضعیف بود با این حال هر وقت بچع های جاریم میان پیش ما من هی ماچشون میکنم اما اونا میگن ما دوستت نداریم😭😭 ممنون از شما دوستان عزیز انشالله خدا حاجت دلتون بده 😭🌸🌺🌺 در هر بار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد.(پیامبر ص) اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
مقایسه کنید قیمت هارو بعد خرید کنید 💵💰 قیمت همکار 279😱=280 قیمت ما : 245 😍😍 https://eitaa.com/joinchat/3074621660C27283194a5
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#خاطره_تجربه۲۵ #فرزنداوری #نازایی #بحران_جمعیتی سلام دوستای گلم من هم خواستم یه خاطره باهاتون د
جواب به خاطره تجربه ۲۵ خیلی دلم شکست وسوخت برای موضوعی ک دست خودآدم نیست وخداخواسته ک اینطوربشه ولی همه نیش وکنایه میزنن بهت.الهی خداخورجین خورجین بهت بچه بده😢😢😢 سلام خیلی دلم سوخت برای اون خانم که بچه نداره سلام خواهر من همسن این خانوم بودن ازدواج کردن دکترا گفتن اصلا تخمک نداری باید اهدا بگیری خواهرم گفت من بچه زن دیگ رو نمیخوام رفت پیش یکی از شاگردای تبربزیان تو مشهد جلسه دوم باردار شد الانم بچه ش دو ساله س چیزی ک برای دکترا درمان ناپذیره با یک نسخه حل شد اگه خواهر من تخمک نداشت از کجا تخمک اومد و باردار شد شاگردان تبریزیان تو همه شهر ها هستن شما هم شانستونو امتحان کنید خدارو چی دیدید شاید این پیام شما بهانه ای شد ما شمارو راهنمایی کنیم دامنتون بی بهانه سبز شد امسال😍 در هر بار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد.(پیامبر ص) اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
لیست نمایندگان 14010504.pdf
15.41M
این لیست اطبای اسلامی شاگردان ایت الله تبریزیا در شهرهای مختلف ایران است که توسط دفترشون اعلام شده برای درمان بیماریها میتوانید با این افراد مشورت کنید و داروها را تهیه کنید @mina_foroozesh
کانال اخلاقی داری بیا تبلیغ با قیمت مناسب👇 http://eitaa.com/joinchat/4161601553C24a9ad89ab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ آیا پوشیدن شلوارک توسط مادری که پسر ١٣ ساله دارد کار درستی است؟ ⭕️ قسمت چهل و سوم 🔹 کارگاه مهارت های تربیتی کودک و نوجوان (قم، پردیسان، مسجد امام حسن عسکری علیه السلام) 🔺محسن پوراحمد خمینی، روان‌شناس 🌼 ... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشین جدید عروس داماد سلام اینو بزار توی کانال که این همه غر نزن خانمای که ماشین مدل بالا سوار میشن
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال ۸۴ ۲۳ بهمن سلام عزیز من چطور به مامانای اصفهانی مرتبط بشم؟؟ تعریف دکتر فرشته حقیقتو شنیدم برا
سوال ۸۴ ۲۴بهمن سلام درباره‌ی سوال 84من اصفهان پیش خانم دکترویداسلطانی میرم کلینیک خانواده روبرو بیمارستان الزهرادکترخوبی هستن کاملا توضیح میدن دارو یاهرسوالی که داری نگران وقت هم نباش یکی یکی مریض میبینن باحوصله جواب میدن دکترمریم کیهانیان هم خوبه ایشون هم داخل کلینیک هم هستن خانومی میگفت بچه بودم خیلی کتک خوردم ،تحقیر شدم امروز که مادری ۴۶ ساله هستم هنوز درگیر همان تحقیرها و کتک ها هستم ،ذره ای اعتماد به نفس ندارم مدام مضطربم😔 الان میفهمم که تحقیر در کودکی تا اخر عمر گریبان ادمو میگیره اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سلام باتشکرازکانال خوبتون. درموردخانمی ک درموردزردی نوزادپرسیده بودن.پسرمن زردی داشت داروگیاهی تاج خروس ازعطاری گرفتیم هرروز دم میکردیم ی لیوان خودم میخوردم درحد4،5قطره هم ب نوزادمیدادم ظرف چن روزرفع شد خانومی میگفت بچه بودم خیلی کتک خوردم ،تحقیر شدم امروز که مادری ۴۶ ساله هستم هنوز درگیر همان تحقیرها و کتک ها هستم ،ذره ای اعتماد به نفس ندارم مدام مضطربم😔 الان میفهمم که تحقیر در کودکی تا اخر عمر گریبان ادمو میگیره اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سلام خسته نباشیدراجب فرزندآوری میخوام چندمطلب بگم اولابیشترزوج هامشکل ناباروری دارن که هزینه های کلان درپیششونه وهزارتاراه دیگه که بعضی هامیگن وام میدن وفعلان.کسی که دردقیقه ی ۹۰هستش یعنی میتونه چندسال بدووه دنبال وام؟که وقتش هدرمیره..خیلی ها رو میشناسم بس رفتن دنبال درمان دیگع خسته شدن.من وهمسرم چندباری ازطریق طب سنتی اقدام کردیم ولی بازم نشد.همین دوهفته پیش بازاقدام کردیم برادرمان فقط داروهای گیاهی پامون دراومد۲۴۰۰اونم برا۴۰روز که خداکنه بااین طریق موفق بشیم..دعاکنیدمنکه به همه میگم زیادبچه بیارید یه مطلب دیگه خدایی ماکه حقوقی نداریم من ازطریق فروش خونگی درحدپول توجیبی درآمددارم که شوهرم اصلادرآمدی نداره ازکارافتاده س نمیتونه کارکنه بعدشم اون دفعه دکتری که برامون داروتجویزکرد.خریدیم ۴۵۰بهامون دراومد.ازکجابیاریم اخه😢😢 من عاشق بچه م ولی خدایی داریم بااین گرونیهازجرمیکشیم💔
😳😱 لحظه حمله حیوانات آویزان در اتاق خواب و فرار زن به سمت شوهر و فوت سخت زن😨😨 اگه زود عصبانی میشی بیا حتما😭 هر کی این فیلمو دیده منقلب شده😰 زود پاک میشه سریع بیا😳❌😱 📛 تبلیغ نیست یک هشدار جدی است📛 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5 فیلم سنجاقه ایتا نشون نداد از ادمین بگیرید👆👆
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
🔻داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٢ سعید، علی و فاطمه نشستند سر سفره. مامان داشت چای می ریخت که تلفن
دوست‌واقعی‌خداست...: 🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٣ محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار بود. چشمش که به بچه ها میفته قربون صدقه شروع میشه. بچه ها چشمشون رو که باز میکنن با صدای مهربون و پر محبت مامان سر حال میان. این یه حس آرامش و امنیت کاملی رو برای بچه ها میسازه. مریم، محمد رو تازه از پوشک گرفته. هنوز عادت نکرده. تا آخرین لحظه حاضر نیست بره دستشویی. در روز چندین مرتبه خودشو خیس میکنه. البته مریم میدونه که اقتضای سن و شرایطشه. به هیچ وجه با خشونت با پسرش برخورد نمی کنه. بیشتر سعی می کنه از طریق بازی و جذابیت سازی محمد رو ببره دستشویی. تلفن خونه به صدا در اومد. مریم تو آشپزخونه مشغول بود. زیر شعله رو کم کرد. سر قابلمه رو گذاشت. بعد رفت گوشی رو برداشت. _الو. سلام. بفرمایید. _سلام مریم جون. خوبی؟ عارفه م. مشتاق دیدار عزیزم. هفت سالی میشه که عارفه ازدواج کرده. با حامد. بعد یک سال عقد، عروسی کردند و رفتند زیر یک سقف. مثل همه ی زندگی ها طی این سال ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کردند. همیشه هم به خدا توکل کردن و ناامید نشدند. از افراد امین و مطمئنی مثل مریم مشورت گرفتن و با توکل بر خدا و تلاش و صبر، بسیاری از مشکلات رو با موفقیت پشت سر گذاشتن. _ سلام عارفه خانم. خوبی عزیز؟ ما هم شکر خدا خوبیم. کم فروغ شدین؟ _ آره مریم جون. یه مدتی حامد بیکار شده بود. حالا یه ماهی هست یه جا مشغول شده. صبح زود میره و نزدیکای غروب برمی گرده. _ خب مبارکه ان شاءالله. کی شیرینی بخوریم؟ دلم لک زده برای شیرینی زبون. _ حتماً. به روی چشم. راستش زنگ زدم یه چیزی بهت بگم. در واقع اولین نفری هستی که بهت میگم. _ بفرما عارفه جون. سراپا گوشم. _راستش.... نمیدونم چه جوری بگم؟ مریم خندید و گفت: _ مگه چی میخوای بگی دختر؟ بگو دیگه. الانه که از کنجکاوی غش کنما. _ راستش.... زنگ زدم بگم از این به بعد روز مادر به منم باید تبریک بگیدا. مریم از شدت خوشی خبری که شنیده بود یه لحظه هاج و واج موند. نفهمید از خوشحالی چی کار کنه. بی اختیار با صدای بلند گفت: _ ای جانم. خدایا شکرت. بعد شش سال. بالاخره خدا خواست. خیلی خوشحال شدم عارفه جون. بگو ببینم دختره یا پسر؟ _ صبر داشته باش. تازه یه ماهشه. _ کوچولوتون هنوز نیومده کار باباش درست شد. اینکه میگن بچه روزیشو با خودش میاره همینه. ان شا الله پر روزی و با برکت باشه. مریم با عارفه گرم صحبت بود که زنگ در خونه به صدا در اومد. محمد دوید و در رو باز کرد. فاطمه از مدرسه برگشته بود. محمد با شیرین زبونی مخصوص یه بچه سه ساله به فاطمه سلام کرد. اما فاطمه به سردی جوابشو داد. نگاهی به این ور و اون ور اتاق انداخت. انگار پی چیزی یا کسی می گشت. کیفشو از کول درآورد و کشید روی زمین. با گردنی کج و شونه هایی افتاده و ابروهایی درهم و سیمایی که یک جور دلخوری رو داد می زد، نشست کنار دیوار. کیف مدرسه شو باز کرد و مثلاً مشغول کتاباش شد. مامان تا فهمید فاطمه از مدرسه اومده با اینکه دوست داشت بازم با عارفه صحبت کنه بهش گفت: _ عارفه جون. ببخشید. الان فاطمه اومد. منتظر منه. ان شا الله خودم بهت زنگ می زنم. از عارفه خداحافظی کرد و با عجله رفت سمت فاطمه. هر روز که فاطمه می رسه خونه و زنگ در رو میزنه مامان و محمد و حتی میثم یه ساله که تازه تاتی تاتی میره میرن استقبالش. فاطمه هم کلی خوشحال می شه و خستگی از تن و روحش در می ره. امروز که مامان و میثم نیومدن حالش گرفته شد. مامان همیشه با چهره ای گشاده و لبخندی دلنشین و کلی شوق و ذوق به استقبال بچه ها و خصوصاً سعید میره. سعیدم بهش میگه: وقتی میام خونه و چهره ی پر از لبخند و نشاط تو رو می بینم خیلی از مشکلات بیرون یادم میره. روحیه خوبت و لبخندهای خوشگلت دلم رو آروم می کنه. مریم رفت و جلوی فاطمه نشست. با لبخندی به پهنای صورت. فاطمه رو بغل کرد. بوسیدش. لبخند ملیحی به چهره ی فاطمه اومد و اونم مامانو بوسید. مریم گفت: _سلام خوشگلم، نور چشم مامان. مدرسه چه خبر؟ خوش گذشت؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. مخصوصاً وقتی خاله عارفه زنگ زد و یه خبر خوش داد. فاطمه صاف تر نشست و با کنجکاوی دخترانه ای پرسید: _ خبر خوش چیه؟ مامان گفت: _باید خودت حدس بزنی. _آخ جون میخوان بیان خونه مون. _ نخیر. یه چیز دیگه ست. بعد مامان دست فاطمه رو گرفت و گفت : _ قراره شیرینی این خبر خوشم برامون بیاره. ❤️ ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
سلام خسته نباشید خواهشا این پیام منو برا تمام کسایی که مشکل ناباروری دارند بزارید داخل گروه میخواستم خانم دکتر مژده پور حسینی را بهشون معرفی کنم من خودم بعد از ۶ سال ناباروری ویک سقط خارج از رحم و از دست دادن یکی از تخمدان هام که دکترهای شیمیایی دیگه قطع امید کرده بودند از بارداری من پیش خانم دکتر پورحسینی درمان شدم والحمدالله الان باردارم بااینکه خانم دکتر ساکن قم هستند وما اصفهانیم ولی ماهی یک بار به قم میومدم وپیش ایشون میرفتم واقعا دکتر خیلی خوبی هستند حداقل برای یک بار هم که شده امتحان کنند فقط یک سری پیش ایشون برند و خودشون تصمیم بگیرند خانومی میگفت بچه بودم خیلی کتک خوردم ،تحقیر شدم امروز که مادری ۴۶ ساله هستم هنوز درگیر همان تحقیرها و کتک ها هستم ،ذره ای اعتماد به نفس ندارم مدام مضطربم😔 الان میفهمم که تحقیر در کودکی تا اخر عمر گریبان ادمو میگیره اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سوال ۸۵ ۲۴ بهمن سلام خسته نباشید ببخشید این چکاب برابارداری هس دکترفعلانیست نشونش بدم لطفااگه کسی میدونه بهم بگه آزمایشاتم چه طوری هست تاوقتی که دکتربیاد ممنون میشم هرچه زودترراهنمایم کنید ؟؟؟؟؟ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۸۶ ۲۴ بهمن سلام وقت بخیر من خیلی دلشکستم هروز دارم به این موضوع که اگه باردارنشم فکرمیکنم ۶ساله عروسی کردم شوهرم مشکلی نداره من تنبلی تخمدان دارم pco و تخمدان آزاد نمیکنم از تهران تا اصفهان هرچی دکتر معرفی کردن رفتم داروهای مختلف امپول و ....ولی هیچ خبری از بارداری نشد و الان کاملا نا امیدم خانمهای عزیزی که برای بار سوم وچهارم باردار میشید و ناشکری میکنید و به فکر سقط کردن هستین یه لحظه به جای ماهایی که سالهاست چشم انتظار هستیم بیفتین واقعا اونی که چندساله بچه نداره شاید حفظ ظاهر کنه ولی از درون داغون خواهشا اگه کسیو دیدین چندساله بچه نداره هی بهش نگین دیرشده چرابچه دار نمیشی شاید اون یه لبخندساده بزنه ولی تک تک سلول های بدنش از هم میپاشه الان دلم خیلی گرفته بود خواستم کمی درددل کرده باشم ممنون از کانال خوووووبتون🌺🌺🌺 پیرو پیام دیروز شما ،از قول من به خانوما بگید وقتی خیلی عصبی هستن اول راهکارهای اروم کردن بکار ببرن صلوات بفرستن اب بخورن محلو ترک کنن ،اگه همه اینارو انجام دادن بازم خواستن بچه رو بزنن ،توصیه میکنم محکم به یه چیزی مثل کیسه بوکس یا متکا عصبانیتشونو خالی کنن ،یا اینکه اصلا خودشونو بزنن بهتر از اینه که بچه رو به باد کتک بگیرن ،یک عمر بچه رو بدبخت کنن (پیام از طرف یک بچه قدیمی کتک خورده بدبخت😔) ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سوال ۸۷ ۲۴ بهمن سلام ممنونم از کانال خوبتون من فرزند سومم رو باردار هستم. بعد هر دو تا بارداري ام دندون هام زرد میشه و رگه های سیاه میفته. کسی هست سابقه همچین چیزی داشته باشه و بدونه با روش ها و مواد طبیعی چطور میشه دندونها رو سفیدتر کرد؟ سوال ۸۸ ۲۴ بهمن سلام خوب هستیدیه سوال داشتم من ۱۹ بهمن هفته گدشته اولین روز قاعدگیم بودمیخاستم اقدام کنم ایاکسی هست بدونه کی تخمک ریزی میشه کا اقدام کنم سوال ۸۹ ۲۴ بهمن سلام ببخشید من از اعضای گروه یه سوال داشتم اینکه آیا کسی بوده که نوزاده چند ماهش ضربان قلبش بالا بوده باشه و خوب شده باشه؟ ممنون میشم پاسخ بدید پیرو پیام دیروز شما ،از قول من به خانوما بگید وقتی خیلی عصبی هستن اول راهکارهای اروم کردن بکار ببرن صلوات بفرستن اب بخورن محلو ترک کنن ،اگه همه اینارو انجام دادن بازم خواستن بچه رو بزنن ،توصیه میکنم محکم به یه چیزی مثل کیسه بوکس یا متکا عصبانیتشونو خالی کنن ،یا اینکه اصلا خودشونو بزنن بهتر از اینه که بچه رو به باد کتک بگیرن ،یک عمر بچه رو بدبخت کنن (پیام از طرف یک بچه قدیمی کتک خورده بدبخت😔) ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
دوست‌واقعی‌خداست...: 🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٣ محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ۴ نزدیک اذان مغرب بود. از حدود دو هفته قبل سعید تصمیم گرفته بود تا چهل روز نمازش رو اول وقت بخونه. تو این چند روز جز دو بار، که دومیش همین امروز بود، همه رو اول وقت خونده بود. بنزین ماشین خیلی کم شده بود. چراغش داشت چشمک می زد. تصمیم داشت بره پمپ بنزین. یادش اومد دفعه قبل موقع اذان داشت می رفت خونه و به بهانه ی زودتر رسیدن نمازشو اول وقت نخوند. حدود یک ساعت تو ترافیک معطل شد. بعدترش فهمید اگه اول وقت نمازشو خونده بود اینقدر هم تو ترافیک معطل نمی شد. برنامه نشان را که قبلا از کافه بازار دانلود کرده بود رو توی گوشیش باز کرد. جی پی اس گوشیش رو روشن و کلمه مسجد رو جستجو کرد. نزدیکترین مسجد رو پیدا کرد و دو دقیقه بعد رسید به مسجد. وضو گرفت و نماز مغرب و عشا رو به جماعت خوند. سعید کارمند یک شرکته. درآمد بالایی نداره. یک ماه قبل بود که به مریم پیشنهاد داد اگه دو نوبت کار کنه، یعنی روزانه از 8 تا 16 و 16 تا 24 کار کنه ظرف یک سال میتونن یه ماشین جادارتر و مدل بالاتر بخرن. ماشین شون جاش کم بود و بچه ها اذیت میشدن و از طرفی هم تو خرج افتاده بود. مریم موافقت کرد. توی این یک ماه به خاطر فشار کاری مضاعف، سعید حسابی خسته بود. وقتی می اومد خونه دیگه فرصت گپ زدن های شیرین شبانه و خوش و بش های خستگی در کن رو با مریم نداشت. قبل از این معمولاً هر شب شام رو با هم می خوردند. بابا یه ربع تا بیست دقیقه با بچه ها بازی می کرد. بچه ها عاشق بازی کردن با بابا بودند. وقتی هم که بچه ها می خوابیدند، با مریم کنار هم می نشستند و یه چایی می خوردند و گاهی سریالی می دیدند و گاهی صحبت میکردند و در عین حال با محبت یکدیگر رو نوازش می کردند. ولی یه مدت بود که اوضاع خونه کمی تغییر کرده بود. خستگی اجازه ی انجام چنین کارهای خستگی درکن رو نمی داد. سعید رسید خونه. زنگ در رو زد. مامان و بچه ها با ذوق و شوق در رو باز کردند. خوشحال بودند از اینکه امشب بابا زودتر اومده خونه. یکی یکی بلند به بابا سلام کردند. بابا مثل روزایی که کارش کمتر بود و زودتر می اومد با نشاط و سرزندگی جواب سلام بچه ها رو داد. بعدش با مریم دست داد و با لبخند روی او رو بوسید. با مهربونی پرسید: _احوال شما چطوره؟ مریم و سعید همه ی سعیشون اینه که خصوصاً جلوی بچه ها با احترام و محبت هر چه بیشتر با همدیگه رفتار کنند. اگر هم یک وقتی از دست همدیگه ناراحت و عصبانی شدند به هیچ وجه جلوی بچه ها واکنش نشون ندهند. همدیگرو نقد نکنند یا سر هم داد نزنند. با هم یه قرار گذاشته بودند. هر کی عصبانی شد و صحبت و حرکت تندی داشت، اون یکی واکنشی نشون نده و یواش بهش بگه: وقتی بچه ها خوابیدند صحبت کنیم. بچه ها هم عصبانیت مامان و بابا با همدیگه رو ندیدن. فقط احترام و محبت اونا رو تجربه کردن و خیلی خوشحال و شادند. سعید گفت: _امشب زودتر اومدم بریم بازی کنیم. شما بگید چی بازی کنیم؟ علی گفت: _بابا بیا فوتبال. فاطمه گفت: _نه بابا. بیا خاله بازی. محمد هم پرید جلوی بابا که: _بابا بیا قایم موشک بازی کنیم. میثم کوچولوی یه ساله هم دستشو آورده بالا که بابا بغلش کنه. سعید خم شد. میثمو بغل کرد. چند ماچ آبدارش کرد. رو به بچه ها گفت: _دو تا کار می تونیم بکنیم. بچه ها با کنجکاوی و خوشحالی پرسیدن: _چی کار؟ بابا گفت: _می تونیم هر کدوم از بازی ها رو یکی پنج دقیقه بازی کنیم. اینجوری همه ی بازی ها رو انجام میدیم. راه دیگه اینه که یکی از بازی ها رو انتخاب کنیم و یه ربع بازی کنیم. علی گفت: _یه ربع یه بازی. فاطمه گفت: _سه تا پنج دقیقه سه بازی. محمد هم گفت: _قایم موشک. منظورش یه ربع یه بازی بود. با رای اکثریت یه ربع یه بازی تصویب شد. بابا پیشنهاد داد: _خب بیاید تک بیاریم ببینیم چی بازی کنیم. بچه ها دور بابا وایسادن. دستاشونو بالا بردن. با صدای بلند داد زدن: _هرکی تک بیاره اون میگه چی بازی کنیییییییم. قرعه به نام علی افتاد. اما او با کمی مکث دستشو بالا آورده بود. برای همینم فاطمه داد زد: _قبول نیست. علی دیر دستشو پایین آورد. تقلب کرد. محمد هم گفت: _آره قبول نیست. جرزنی کرده. بابا گفت: _باشه دوباره تک میاریم. ولی همه با هم دستشون پایین بیارن. کسی دیر نیاره. این بار قرعه به محمد افتاد. محمدم بی معطلی از ذوق و خوشحالی پرید هوا و داد زد: _آخ جون قایم موشک. بابا گفت: _ بچه ها من میخوام لباسهام رو عوض کنم و دست و صورتم رو بشورم. شما هم برید به مامان بگید بیاد با هم بازی کنیم. همه از ته دل خوشحال بودند. بالاخره بعد از روزها بابا مثل قبل داشت باهاشون بازی میکرد. اونم با چه شور و نشاط و هیجانی... ❤️ ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👌 🔹️ خود را در ثواب نشر این ویدئو سهیم کنید 🔸صحبت های قابل تأمل حضرت آقا دنبال شیر زن هستن برای نجات کشور!!! خانمایی که عشق امام زمانو در قلبتون دارین و دوست دارین امام زمان ازتون راضی باشن فقط بخاطر خدا و امام زمان.... این بحرانو دریابید و الان که آینده تاریخ شیعه به تصمیم شما وابسته است مجاهدت فرزندآوری کنید 😭 بانوی باردار حواست باشه هر چیزی نبین ،هر چیزی نشنو و هر چیزی نگو طهارت رفتاری و فکری داشته باش(استاد پرتواعلم) ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
هدایت شده از خانواده بزرگ ما😍
خداروشکر میکنم که اندازه پر کاهی تونستم براتون مفید باشم خیر بچه هاتونو ببینید ان شاالله 😍 😊دوستاتون رو به کانال خانواده بزرگ ما دعوت کنید🌱🦋 به خانواده‌ی بزرگ ما بپیوندید☺️👇 http://eitaa.com/bano_sadeghy در روبیکا هم همراهمون باشید💞👇 https://rubika.ir/banosadeghy (از اینکه مطالب را با ذکر منبع نشر میفرمایید متشکریم🌹)