eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام من به تازگی وارد این کانال شدم خانم هستم و۴۲ سالم و شاغل هم هستم من هم یک تجربه دارم و هم یک سوال من از زمان مجردی شاغل بودم درآمد من و همسرم عالی بود سال ۸۳ ازدواج کردیم و ۸۶ اولین فرزندمون که پسر بود خدا رو شکر سالم و سرحال بدنیا آمد بعد از پسر اولم تا ۸ سال دیگه بچه دار نشدم چون مرتب سفر های داخلی و خارجی میرفتیم و خلاصه حسابی خوش میگذروندیم ، تا اینکه هوس بچه داری کردم مجدد باردار شدم اما ایندفعه رفتم سراغ دکترای تغذیه و کتاب های مختلف و راههای علمی و غیر علمی برای اینکه دختر دار بشم و اطمینان کامل از اینکه حتما از راه علمی میشه تعیین جنسیت کرد و تمام . پسرم بدنیا آمد اما و برخلاف پسر اولم که خیلی باهوش سالم و سرحال بود این همیشه مریض و بیجون و کم هوشیار ... و سر بارداری اولم قرآن می‌خوندم نماز می‌خوندم خلاصه ارتباط خوبی با خدا داشتم ولی سر دومی 😔😔😔 وقتی تو سونو دکتر گفت بچه پسره دنیا سرم خراب شد تا خونه پیاده رفتم و تو راه گریه میکردم متاسفانه از اطرافیانم کسی نبود که بگه ناشکری نکن پسر اولت زباند زد فامیل و اطرافیانه ، خدا رو شکر کن که دومی هم جنس اولی باهم، هم بازی میشن و بهتر هم دیگه رو درک میکنن ، پسرم که بدنیا آمد نفسش که تند میزد و شیر نمی‌خورد دو هفته تو NICU بستری بود و منم تو بخش زایمان مرتب میرفتم بهش سر میزدم درد زایمان و دوری از بچه یکطرف و درد سینه های پر شیرم هم یکطرف، اصلا غذا نمی‌خوردم ،نمی خوابیدم فقط دعا می‌خوندم و گریه میکردم از روز ۵ ام پسرم تشنج کرد و بعدش جای انژیوکتش ( سرم ) عفونت کرد و تا پای قطعی پا رفت ،،من بدترین روزهای عمرم رو در حال سپری کردن بودم خلاصه از بیمارستان که مرخص شد بازم بیماریش تموم نشد و مرتب با هر سرماخوردگی کوچیکی باید تو بیمارستان بستری میشد ،تا ۱۶ ماهگی به همین منوال گذشت تا بالاخره یک روز با تشنج شدید از خواب بیدار شد سراسیمه بردمش بیمارستان و بستریش کردم ولی پسرم هر ۱۰ دقیقه یکبار تشنج میکرد تا اینکه رفت تو کما و ۲ماه تو کما بعد از کما بچه تکلمش از دست داد و یک طرف بدنش کامل فلج شد 😞 اون روزها دلم میخواست یه اتفاقی بیفته من و پسرم باهم بمیریم بعضی اوقات اینقدر ازش می ترسیدم که یه روز حرف خیلی مسخرهایی به شوهرم گفتم ،گفتم بیا بریم از بیمارستان بچه رو تحویل نگیریم حسابی دیوانه شده بودم،شوهرم فهمید شوک بهم وارد شده فقط دلداریم میداد می‌گفت خوب میشه این حالتها عادی و ... ولی واقعیت چیز دیگه ای بود خلاصه پسرم از بیمارستان مرخص شد منم کارم رو ول کردم چسبیدم به درمان پسرم مرتب از این دکتر به اون دکتر و کاردرمانی های مختلف با اینکه روزی چند بار تشنج داشت ولی نمیتونستم بشینم فقط منتظر باشم تا حالش بهتر بشه همش دلم میخواست زود خوب شه و زندگیمون مثل سابق بشه ولی نشد بعد از یک مدت پسرم شروع کرد حرکت کردن و روی باسن خود ش رو میشوند تا بتونه حرکت کن و چون قبل از بیماریش راه میرفتم دلش میخواست دوباره راه بره و شیطنت کنه و همین حسش خدا رو شکر کمک کرد و خودش نیکسون. بلا جایی رو می‌گرفت و می ایستاد تا اینکه بعد از یک مدت راه رفتنش شروع شد ولی چون تشنج داشت وضع ما بدتر شد ایندفعه ایستاده محکم میخورد زمین و سرش یا بینیش می‌شکست و ما رو میشوند بیمارستان ،واقعا نمی‌دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ،،دست راست پسرم که فلج بود و کاری نمتونست باهاش بکنه و راه هم که مبچیرفت خوب طبیعتاً مثل افراد سالم راه نمی‌رفت چون از پای راست دچار فلجی شده بود الگوی راه رفتنش کج بود ولی خدا روشکر باز راه میرفت و حداقل برای دستشویی رفتن لازم نبود من پوشکش کنم یا بغلش کنم ببرم دستشویی ولی چون حرف نمی‌زد نمی‌تونست نیازهاش رو بگه خیلی سخته آدم باید حدس بزنه آب میخواد غذا میخواد و ... بچه دومم معلولیت جسمی و ذهنی شدید شده بود تا چند سال جایی نمی‌رفتم مهمونی و پارک و سینما و مسافرت تعطیل خجالت می‌کشیدم با پسرم جایی برم منی که با پسر اولم تو مدرسه و فامیل و همکارم همش با غرور راه میرفتم و پز میدادم حالا بشدت سرخورده و بدون اعتماد به نفس و خلاصه داغون شده بودم الان بعد از گذشت ۸ سال پسرم کمی بهتر شده یعنی عزیزتر شده و بیشتر تو دلم جا باز کرده و خدا رو شکر بعد از ۷ سال تشنجش توی روز قطع شد البته بعد از عمل سختی که انجام دادیم ولی فقط برای ۸ ماه و دوباره تشنج ایندفعه موقع خواب براش اتفاق می‌افتد البته من برای همینم خدا رو هزار بار شکر میکنم چون وضعیت خونه ما شکل عادی اصلا نداشت تمام خونه ضربه گیر گذاشته بودیم و مبل و میز و تخت و خلاصه تمام وسایل خطرناک از خونمون جمع شده بود و خونه مادر و خواهر هم که می‌خواستیم بریم بنده خدا ها برای راحتی ما پتو می‌انداختن روی تمام میزها و مبلاشون که یوقت پسرم تشنج کرد سرش جایی نخوره و نشکنه ، الان یکم بهتر با قضیه کنار آمدم با آدمهای مثل خودم
ادامه👇
آشنا شدم فهمیدم زندگی برای همه بالا و پایین داره و به قولی باید سوخت و ساخت چاره ایی هم نداره با تمام این مشکلاتی که دارم خیلی دلم بچه میخواد و دلم برای با بچه سالم بازی کردن و حرف زدن تنگ شده یه جورایی افسرده شدم و عقده بچه سالم دارم نمیدونم با این که سنم بالای چهل ساله میتونم دوباره باردار شم و بچه سالم بدنیا بیارم و اینکه اصلا عاقلانه است با این همه مشکلی که دارم این کارو بکنم یا نه , با توجه به اینکه پسر اولم خیلی بچه دوست داره الان ۱۶ سالش ولی بازم به من میگه یه بچه بیار دیگه مامان ... 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
سلام خدمت تمام اعضای محترم کانال منم اومدم تجربه ی تلخ و شیرین از بارداریم رو بگم چهار ماه از عروسی مون گذشت منو همسرم بشدت عاشق بچه بودیم اقدام کردیم و همون ماه باردار شدم دوقلو ولی به سه ماه نکشید که سقط شد بعد دوماه دوباره اقدام کردیم این بار یک قلو بود و تجربه ی تلخ گذشته واسم تکرار شد یادمه از سونوگرافی تا خود خونه گریه کردم اینم بگم منو همسرم هر دو تالاسمی مینور هستیم و این هم یه غم بزرگ بود تو قلبمون قبل ازدواج آزمایش نداده بودیم و فکرشو نمیکردیم هر دو کم خون باشیم اون از نوع مینور خلاصه گذشت تا نمیه ی شعبان رفتم جمکران به آقا گفتم بهم یه پسر سالم هدیه بده به عشق خودت اسمش رو امیر مهدی میزارم گذشت و من بعد چند ماه دوباره باردار شدم این بار یه حس عجیبی داشتم همش لالایی میخوندم باهاش حرف میزدم ۵ هفته بودم رفتم سونوگرافی سونو گراف گفت مبارک باشه خانوم بچه هات دوقلو هستن از خوشحالی گریه میکردم ولی باز یه غم سنگینی تو دلم بود اولیش اینکه قلب بچه ها تشکیل بشه بعدیش که خیلی سرسام آور بود اینکه سالم باشن و ماژور نباشن خلاصه طاقتم نیومد دو هفته بعدش یعنی ۷ هفتگی رفتم سونو اونجا بود که بعد چند لحظه زیبا ترین صدای عمرمو شنیدم قلب هر دو تشکیل شده بود 🥰کمی از خوشحالیم نگذشته بود که دوباره غم عجیبی تمام وجودمو گرفت که خدایا آیا سالم هستن یا نه هفته ی ۱۳ بارداری باید آزمایش آمینیوسنتز میدادم بخاطر اینکه متوجه بشیم باید سقط بشن یا ادامه ی بارداری😔این فکرا دیوونم میکرد هفته ۱۲ رفتم سونو برای اینکه بریم تهران و مراحل آزمایش رو انجام بدیم اونجا دکتر گفت یکی از بچه ها پسره و اون یکی به احتمال زیاد شاید دختر باشه و حدسشم درست بود ولی برای من نه دختر بودن مهم بود نه پسر فقط میگفتم سالم باشه خلاصه روز آزمایش فرا رسید ما رو بردن پیش دکتر که صحبت کنه واسمون دکتر گفت اگه یکی از بچه ها ماژور باشه ویکی سالم شما باید اجازه ندید بچه ی مریض به دنیا بیاد گفتیم خب اینا دوتا هستن چطوری هر دو شون رو سقط کنم گفت نه آمپول میزنیم یکیشون دیگه رشد نمیکنه 😔 رفتم داخل برای آزمایش وقتی تو مانیتور عکس دوقلو ها رو میدیدم قلبم از جا کنده میشد میگفتم خدایا کدومشون قراره نباشه 😭فقط اشکام بی صدا رو گونه هام میریخت فقط تنها آرزویی که داشتم سالم بودن بچه هام بود بعد از ۱۴ روز جواب آزمایش قرار بود بیاد و من از روز شیشم به بعدم همش زنگ میزدم به آزمایشگاه تا اینکه ۹ روز گذشت و من بی طاقت و بی تاب دوباره زنگ زدم گفتن جواب اومده صبر کن تا دکتر بیاد یعنی ثانیه ها اصلا نمیگذشتن انگار همه چیز استپ شده بود فقط قلبم بود که خود نمایی میکرد و سروصدا تا دکتر اومد گفت خانم فلانی مبارک باشه بچه ها هر دوشون سالم هستن و میتونید ادامه ی بارداری رو طی کنید❤️😍من خوشحال ترین مادر روی زمین بودم چند روزم بیشتر به نمیه ی شعبان نمونده بود و من هدیه های کوچولومو از آقا گرفتم 😭شب و روزم رو برای بچه هام گذاشته بودم خیلی سخت بود ولی شیرین گذشت تا بچه ها سه ساله شدن یه شب دخترم تشنج شدیدی کرد😭و بردیمش بیمارستان بخاطر خطای پزشکی دخترمو که به خاطر تشنج برده بودیم برای از کار افتادن ریه انتقال دادیم تهران😭تو شهر ما گفتن خانم دخترت دیگه خوب نمیشه و با اسرار من و پدرش انتقالش دادیم تهران اونجام بررسی کردن چند شب تو بیمارستان بود تا یه شب رفتم ان آی سیو دیدم چشمای دخترمو با چسب بستن😭😭اون چند روز کارم گریه بود گفتم خانم چرا چشمای دخترمو بستین گفت هوشیاریش خیلی پایینه و تغییری نکرده باید بهتون بگم دخترتون دیگه برنمیگرده😭دنیا رو سرم خراب شد خودمو به نماز خونه رسوندم و رو به قبله با تمام وجود فریاد میزدم آقا امام زمان دخترمو از تو میخوام مگه کسی که هدیه میده هدیشو پس میگیره😭 من این دکترا رو قبول ندارم دکتر بچه ی من خودتی من اصلا باور نمیکنم هدیه تو پس بگیری 😭سر سجاده تا جون داشتم گریه کردم و آقای مهربونمو صدا زدم همینطور تو گریه ها انگار خوابم برد دیدم دخترم بغلمه و یه اتوبوس داره میاد یکی داد میزنه جمکران جمکران منم یهو سوار شدم با دخترم همین که چشمم به مسجد جمکران افتاد گفتم السلامو علیک یا امام زمان یهو چشمام باز شد چند ساعت از خبری که دکتر داده بود گذشته بود به هر زوری بود خودمو به ان آی سیو رسوندم دیدم یه عالمه دکتر پرستار دور دخترم جمع شدن دیدم چسب چشماشو کندن اون یه عالمه لوله ای که رو سینش بود رو برداشتن با صدای لرزون گفتم چیشده یه خانم دکتر مهربون گفت هیچی عزیزم هوشیاری دخترت یهو اومد بالا و اینکه خودش داره نفس میکشه🥰 اسکن ریه انجام شد و هر دو ریه هاش سالم بودن باعث تعجب همه شده بود حتی بعداز بهوش اومدنش نوار مغز گرفتن و هیچ اثری از تشنج تو سرش مشاهده نشد تمام آزمایشا سالم دخترم صحیح و سالم به لطف پروردگار جهان و امام زمان از بیمارستان مرخص شد و تا الان ادامه👇
که ۶ سالشون شده دیگه مشکلی براش پیش نیومد ممنون که تا آخر خوندین دوست تون دارم و برای اونایی که نی نی ندارن دعا میکنم خدا به حق حضرت مهدی بهشون یه بچه ی سالم‌و صالح بده فقط متوسل شدن به امام عصر فراموش نشه الهم عجل الولیک الفرج 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
سوال ۳۷۸ سلام. من شوهرم کم خونی داسی شکل داره، و دختر ۷ ساله دارم که اون هم داره،تصمیم به بارداری داشتم چکار کنم بچه بعدی کم خون داسی نداشته باشه؟ ایا روشivfبرم بهتره یا نه؟ 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
سوال ۳۷۹ سلام ستایش خانوم خواهش میکنم پیاممو بزارید داخل گروه من بیست وهفت هفته باردارم وبچه بخاطر کاروپله های زیاد خونمون خیلی پایین اومده کسی بوده این مشکل رو داشته باشه آخه خیلی اذیتم وازالان نمیتونم درست راه برم لطفا راهنمایی کنید❤ 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
سوال ۳۸۰ سلام خدا قوت دوستان من تنبلی تخمدان دارم از عطاری کپسول تقویت تخمدان گرفتم به نظر شما نتیجه میگیرم از این کپسول های طب سنتی ؟؟ 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال ۲۵۱ ستایش خانم اگه میشه کمی از بحث کانال فرزند آوری به خانمای ک ناباروری اختصاص بدین هرکسی تجر
سلام جواب سوال ۲۵۲ من تنبلی تخمدانPCO داشتم و بارداری قبلیم با دارو تحریک تخمدان باردار شدم؛ چونه‌ام هم موی زائد داشت به مدت ۴ماه روزی ۲مرتبه(صبح ناشتاو آخر شب) یک قاشق غ خ رازیانه دم میکردم وبا عسل شیرین میکردم ومیخوردم الحمدالله الان تنبلی تخمدانم خوب شده و موهای زائد چانه هم خیلی کم شده 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
منو همسرم بچه میخواستیم ولی چون همسرم اسپرم شون خیلی کم و ضعیف بود، من باردار نمیشدم با اینکه کلی دوا درمون کرده بودیم، تا اینکه یه روز یه نفر دکتر قدیر محمدی در تبریز که طب سنتی هستن، بهمون معرفی کردن، ایشون یه گیاهی رو برای همسرم تجویز کردن به اسم خرنوب، البته در کنارش طب سوزنی و حجامت و... هم میکردیم، ولی تقریبا ۳هفته بعد من فهمیدم باردار هستم، اصلا باورم نمیشد. الان بعد از ۹سال باز میخوام باردار بشم که رفتیم دکتر بازم گفتن همسرم از نظر اسپرم خیلی ضعیفن با این حال یا اصلا باردار نمیشی یا اینکه بشی هم سقط میشه، منم باز شروع کردم به دادن جوشانده خرنوب به همسرم... البته اینم بگم تو گوگل سرچ کردم، دیدم چقدر آدم با خرنوب بعد از خیلی سال نازایی در عرض دو سه ماه جواب گرفتن گفتم تجربمو در اختیار بقیه هم بذارم، انشالله که دامن همه عزیزان چشم انتظار هم سبز بشه طریقه مصرفشم اینه که یک هفته شبها به اندازه ۶بند انگشت از خرنوب رو توی دولیوان آب از قبل جوشیده شده، ۵ دقیقه میجوشونن، یک لیوان شب میل میکنن یک لیوانشو هم صبح بعد یک هفته به اندازه ۳بند انگشت تو یه لیوان آب جوشیده ۵دقیقه میجوشونن، فقط شبا میخورن، به مدت ۲ الی ۳ماه، انشالله که جواب میگیرن لطفا برای منم دعا کنین که خدا بهمون دوباره فرزندی سالم و صالح عطا کنه🙏 ممنون از کانال خیلی خوبتون کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال ۳۸۱ سلام خسته نباشید من دچار،یک زایمان زودرس شدم هفته 18 سونوی آنومالی طول سرویکس 30 بود و دهانه بسته در هفته 19 با سونوی داخلی دهانه باز و کیسه اب در کانال بود سرکلاژ شدم و هم زمان پساری که دکتر گفت کیسه اب رو با دست زدن داخل استراحت مطلق شدم اما یک هفته بعد دچار ترشح زرد و بعد بی رنگ زیاد شدم و بد بود ترشحات زیاد که روزی سه بار پد میزاشتم و حتی پهلو به پهلو میشدم هم ترشح میومد و در نهایت هفته 24 به خون ریزی افتادم و ختم بارداری و بچه بریچ بود و حتی گفتن پای بچه از سرکلاژ بیرون بود ممنون میشم عزیزانی که تجربه دارن کمکم کنن؟؟؟چیکارکنم رحمم تقویت بشه خیلی نگرانم که دوباره پیش بیاد برام 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
سوال ۳۸۲ سلام حالتون چطوره خوبین من یه سوال داشتم من توبارداریم هوس زردآلو کردم یه جعبه خریدیم هرروز روزی 10تا یا کمتر میخوردم هستش میشکستم ومغزش رو میخوردم حتی یه دوکیلوش رو مربا کردم ومغزهاشم خوردم😐الان شنیدم که خیلی بده 😢😥یعنی خدای نکرده روی بچم تاثیر بدگذاشته ؟ 😍 ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano