تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
سوال ۴۴۷ سلام راهکار درمان عفونت بدین🙏🙏🙏 فرزند اولم که بارداربودم عفونت گرفتم و الان دختم ۱۱ساله هس
سلام در جواب سوال۴۴۷
طب سنتی اول باید تشخیص مزاج بشید بعد دارو بدن
تو همین ایتا یه کانال هست بنیاد مصیر...
پیام بدید مشکلتونو بگید و تو کانالش سرچ کنید وقت آنلاینم میدن فک کنم...
نکاتی ساده هست...
۱.قبل از شستن خودتون در دستشویی دستتون با مایع بشورین تمیز باشه،هنگام شستشو از جلو به عقب بشورید و ترجیحا به مقعد دست نزنید وآخر بشورید.
۲.لباس زیر نپوشید بهتره.
۳.بعد اجابت مزاج با دستمال نخی پاکیزه خشک کنید
ان شاءالله خوب بشید.
سلامتی وظهور آقا امام زمان(عج)صلوات🌸
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
سوال ۴۴۸ سلام میشه عزیزان راهنمایی کنید من ۱۶ سال عروسی کردم بعدازچهارسال خدابه من فرزندی داد که وق
پاسخ سوال448.
عزیزبانو.هربچه ای یک طوریه..بقول قدیمی ها ,همه ابرها که بارون نداره.
من و دخترخاله ام دوتا بچه هامون همسن هم هستن با اختلاف چند روز.ولی بچه های من توی همه چیز از بچه های دخترخاله ام جلو هستن.و بقول دخترخاله ام یکم جنبه ژنتیک داره,چون خانواده همسرش بچه ها همینطوری عقبن.
دخترها معمولا از پسرها جلوتر..معمولا.
من خودم دوتا بچه هام کلی باهم متفاوت بودن دختر دومی ام کلی عقب بود از بچه اولم!
طبع دختر بزرگم متفاوته از بچه دوم.همه اینها نقش داره
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
سوال ۴۴۷ سلام ممکنه از خانوما بپرسید که کسی بود نوزادش شکاف کام داشته باشد ؟ چیکار کردن ؟ پیش چه د
سلام در پاسخ به 447.
و البته دیگر دوستان که از عفونت مدام رنج میبرن.
وقتی میرید دکتر و خوب میشید و مجدد میگیرید یعنی همسرتون عفونت دارن.وایشون باید درمان بشن.
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
#تجربه_من ۸۴۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#مادری
#دوتا_کافی_نیست
#تحصیل
#مدیریت_امور_زندگی
#قسمت_اول
من مادر سه کودکم و متولد سال ۷۲ هستم. از دسته دختران پر شوری که هرجا کلاسی، کاری، برنامهای و هرچی بود باید شرکت میکردم و تو هر موضوعی سرک میکشیدم. از هنر و قرآن و احکام و رباتیک و سفال و نقاشی و ورزش بگیر تا خبرنگاری و زبان و...
با سَری پر شور به عشق رشته انرژی هستهای دانشگاه شریف ریاضی خوندم و نهایتا سر از رشته فقه و حقوق دانشگاه امام صادق درآوردم. و این شد فصلی جدید و طوفانی زیبا در زندگیم...
در خانواده مذهبی چشم به جهان گشوده بودم و چادر و عقایدم انتخاب خودم بود ولی بنیانهایی که در دانشگاه چیده شد و فقهی که آموختم و دوستان نابی که یافتم مسیر زندگیم رو به سمت دیگری برد. منی که هدفم ساخت راکتور بود😁 رسیدم به کُنه وجودی انسان از دیدگاه ملاصدرا و سهروردی و مسئله نکاح شهید ثانی و فقه خانواده و جزا و مالی و داستان حقوقی.
و کلاسهای اخلاق و گعده های دوستانه و قدم قدم بزرگتر شدن تنه و محکمتر شدن ریشه عقایدم.
ولی با همه لذتی که از اینهمه غوطه خوردن در دنیای جدیدم میبردم، چیزی کم داشتم. پس ازدواج کردم. در طول پروسه خواستگاریهایم با منطقی که من هیچ انسانی را بار اول نمیتونم بشناسم، پس خدایا خوبه خودت نگهش دار و بده خودت ردش کن،پیش رفتم و سال آخر دانشگاه مزدوج شدم. با مردی از جنس تابستان، لطیف و مزین به شغلی که شبی هست و شبی نیست.
مضرات عقد طولانی را در دوستانم دیده بودم و برای همین با تصمیم خودم کمتر از یک سال عقدم طول کشید. تصمیم گرفته بودم همیشه و همه جا ملاکم ان اکرمکم عند الله اتقکم باشه و کرامتم رو تو تقوا ببینم و نه جهاز سنگین و فلان آتلیه و سالن و آرایشگاه. پس خیلی نرم رفتم یه گوشه تا مامانم خودش هرچی در توانشه بخره و شوهرم هرجور جیب خودش و خانوادش پاسخگو هست مراسمات رو بگیرن و میترسیدم یه جوری پیش برم که یه چیزی داشته باشم که یه دختری که نداره آه نداشتنش رو بکشه
خلاصه خییلی ساده همه چیز پیش رفت و من برای هیچ چیزی هیچ شرط و بهونه ای نذاشتم.
شب عروسی وقتی داشتم وارد منزلم میشدم اتفاق عجیبی برامون افتاد. در همسایگی ما مادر شهیدی زندگی میکردند که اون ساعت خواب بودند، موقع اومدن ما پسر شهیدشون به خوابشون اومدن و گفتند که مامان بیدار شو برو ببین تو کوچه مون عروس اومده. مادرشون میگن ول کن عروسی و آهنگ و رقص و گناهش دیدن نداره، شهید میگن نه پاشو برو ببینشون اونا اینطوری نیستن. خلااصه مادرش رو از خواب بیدار میکنه که بیان ما رو ببینن و برامون دعا کنن😭خیلی حس عجیب و خوبی بود.
ما زندگی رو شروع کردیم و در حالی که سفت و سخت مشغول پایان کارشناسی و ارائه پایان نامه و کنکور ارشد بودم در کمتر از دو ماه از مراسم عروسیمون و خدا خواسته ما مامان بابا شدیم.
خیلی سخت بود برام. با اینهمه فعالیت و سر پرشور و برنامم، این اتفاق اصلا در منظومه فکریم به این زودی نبود. ولی دیگه مامان شده بودم. کتابهای تست و کنکور که کنار رفتن جاشون رو کتابهای تربیت فرزند و صوت و کلاسهای آموزشی برای بهترین مامان دنیا شدن پر کرد. و من دیدم اگر میخوام محیط تربیتی جوجم امن باشه باید یکی دو سالی بیخیال درس خوندن و نبودن پیشش بشم.
پس کنکور رو خیلی الکی دادم و همین الکی طور فقه دانشگاه تهران قبول شدم و خیلی جدی نرفتم. موندم پیش جوجم و دنیای مادر پسری ما سال ۹۶ آغاز شد.
کمی گذشت وقتی از لذتهای عروسک بازیم یکم جدا شدم، دیدم که هنوزم یه چیزی کم دارم و حسم رفت روی ادامه تحصیل، پس شروع کردم حوزه خوندن. سطح سه جامعه الزهرا رشته کلام قبول شدم دو سه ترمی خوندم و دیدم کمبودم بزرگتر شد، گفتم نکنه بخاطر نرفتن به دانشگاهه؟ پس باز هم کنکور دادم ولی این بار رشته حقوق و قبول نشدم😁. کلام برام سخت و ثقیل بود اونهم مجازی خوندنش و دور از استاد و کلاس و مباحثه ولش کردم. به همین راحتی و این داستان کشمکش های تحصیلی من سه سالی طول کشید.
این دوره سه ساله هم کامل در خانه بودم و همبازی کودکم و چه انفجارهایی که مادر پسری تو خونه انجام ندادیم.
بعد سه سال تصمیم گرفتم به علاقه بزرگمم توجه کنم و رفتم سراغ رشته تاریخ. بازهم کنکور حوزه را شرکت کردم و سطح سه همان جامعه الزهرا رشته تاریخ اسلام قبول شدم و به موازات این قبولی پسر دومم هم سال۱۴۰۰ به دنیا آمد. من شدم مادر دو پسر و در عین حال بصورت مجازی تاریخ میخوندم و چه لذتی از این ایام میبردم. و در کنار همه اینها به حفظ قرآن و دوره های تجوید و تفسیر هم به صورت مجازی رو آوردم و همه رو با هم پیش میبردم.
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۴۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#مادری
#دوتا_کافی_نیست
#تحصیل
#مدیریت_امور_زندگی
#قسمت_دوم
گاهی دوستانم با یه بچه تو خونه شکایت از بی وقتی و نرسیدن به کارهاشون میکردند و من متعجب که چه جوری نمیرسن و به این نتیجه رسیدم تو باید از ظرفیتهای وجودیت استفاده کنی تا خدا ۲۴ ساعتت رو به سبک ظرفیتهات و توانمندی ها و برنامه هات کشش بده. واین مستلزم یا علی گفتن خود انسان و خواستنشه که بیاد وسط گود و نترسه.
من هر روزم مشغول درس و حفظ و بازی با بچهها و کارِ خانه بودم، تازه خیلی روزها و شبها همسرم هم سرکار بودند و کار من بیشتر. ولی موفقیتهام واقعا بیشتر و برام لذت بخش تر بود.
دیدم این خودمم که نخواستم وقتم الکی هدر بره و خدا با شرایط جدیدم، شرایط جدیدی برام ایجاد کرد. من در سال مثلا ۹۱ هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسه که مقاطع تحصیلی یا شغلیم رو در منزل کنار بچه ها و مجازی بگذرونم ولی خدا برام ایجاد کرد و اینها برکت توکلیه که سر ازدواج و بچه دار شدن بهش کردم.
الان هم یه مهمان جدید در راه داریم که قراره خونه مامان باباشو شلوغتر و ریخت و پاش تر بکنه
و من مامانی شدم که یاد گرفتم اولا باید موقعیت و ظرفیت و توانمندیهام رو خوووب بشناسم. با خودم رو راست باشم و گول اطرافم رو نخورم. مثلا من اصلا نمیتونم کم خوابی رو تحمل کنم و با کار زیاد آدمی نیستم که بتونم هر روز صبح زود بیدار شم. توان فشار کار بیرون رو هم ندارم. پس فعلا کلا دور حضورهای اجتماعیم رو خط کشیدم تا فشار خستگیم و کم طاقتیم داد و عصبانیت و بیحوصلگی و مریضیم نشه برای خانوادم. جاش از امکان تحصیل و شغل دور کاری و مجازی استفاده کردم. شناخت توانایی و ظرفیت ها خییلی مهمه
همچنین یاد گرفتم بچه ها رو باید با مدل خودشون رفتار کرد. اونا مثل ما نمیبینن و استدلال نمیکنن. برای همین اصلا وسط اذیت های پسر کوچکم و داد و بیداد و کتکهای پسر بزرگم داوری نمیکنم.
فهمیدم محیط مهمه نه ادا اصول ما مامان باباها. ته ته اخلاق و باورهای ما رو بچه ها میرن درمیارن و میفهمن، نه فیلمی که جلوشون بازی میکنیم. برای همین شروع کردم از ته خودم رو ساختن و الان منتظرم سومی از راه برسه و اژدهای مرحله سوم با سوپرایزهاش ما رو شگفت زده کنه.
یه چیزی هم راجع به برنامه ریزی بگم، موفقیت و لذت از ایام تو چینش ساعتی کارها نیست تو کیفیته و ثبات قدم.
دونستن چشم انداز طولانی مدت زندگی و خرد کردن اون تو سالها و ماه ها و هفته و روز و روزانه ها رو نوشتن.
اینکه شب قبل بنویسی فردا کارها چیه و مهم و غیر مهم چیه خیییییلی کمک میکنه روز پر بهره ای داشته باشی و یکی از بهترین راه های برنامه ریزی با بچه هست که من بی نهایت دوسش دارم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال ۴۵۲
سلام ستایش خانم لطفا سوال منو بزارید گروه زود جواب بدین دوستان عزیزم، من 4 محرم پریود شدم تا امروز 23 صفر هنوز پریود نشدم چندبار بی بی چک زدم منفی بوده تا حالا اینجور نشدم سینه هام هم درد داره کسی تا حالا اینجور بوده به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سلام،بنده مادر سه کودک ۷ ساله،۴ ساله و ۸ ماهه هستم
یهویی رفت سراغ داداشش،ننیدونم چرا لجش رو درآورده بود،گونه هاشو باشست و اشاره محکم گرفت و در همان حالت تا اون سر اتاق کشیدش.
دیدنش هم دردناک بود چه برسه ب حس کردنش،
محمدهادی جیغ بنفشی کشید
تو چشمهاش نگاه کردم و گفتم دوست داری یکی با خودت همین کار رو بکنه؟
منتظر بودم بگه،نه! و من هم ادامه این دیالوگ تکراری رو بگم.خیره شد توی چشمام و گفت:آره!دوست دارم!
بیا ،بیا بامن همین کار رو بکن!
یک لحظه جا خوردم،از دستش عصبانی بودم،از صبح چند بار داداشش رو نامردانه زده بود
بدم نیومد که ایندفعه با درخواست خودش بزنمش!
ولی من یک قرار نانوشته داشتم
یک قسم نخورده
سعی کردم ب خودم مسلط بشم
گفتم:نمیزنم! نمیخوام فرشته ها برام ستاره قرمز بگذارند.
صبر نکرد،جر وبحث نکرد
رفت سراغ داداشش
دستهاشو گرفت و برد سمت صورت خودش
گفت داداش منو بزن!
محمد هادی ولی خیلی معصومانه گفت
نمیزنمت داداش
دوست دارم
میبخشمت🥺
از کنار داداشش پاشد،
رفت تو اتاق کناری و یک جانماز کوچیک با مهر آورد
پهن کرد وسط سالن
گفت مامان قبله کدوم وری؟
قبله رو نشونش دادم
روب قبله رفت ب سجده
بهش گفته بودم ک سجده نزدیک ترین حالت بنده ب خداست....
خدایا شکرت🤲
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال ۴۵۳
سلام وقتتون بخیر ،
خواهرهای گلم یه سوالی داشتم ازتون لطف کنید هرکسی تجربه داره منو و راهنمایی کنه اجرتون با حضرت زهرا (س)
من ۲۷ سالمه به لطف خدا سه فرزند ۶ ساله ،یک ساله ، و چهل روزه دارم ،هرسه رو هم سزارین شدم. میخوام برای جلوگیری از بارداری از دستگاه استفاده کنم تا کمی شرایط جسمی و روحیم اوکی بشه و برای چهارمی اقدام کنم چون واقعا دیگه توان سه تا بارداری پشت هم رو ندارم حداقل میخوام چهار سال فاصله بیوفته ، لطف میکنید راهنمایی بفرمایید که گذاشتن دستگاه خوبه یا نه از چه نوع دستگاهیی استفاده کنم ؟🌸🌸🌸
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال ۴۵۴
من دو سال هست ازدواج کردم با دار نمیشم چند بار رفتم دکتر گفتن هیچ مشکلی نداری ن خودت و ن همسرت ولی باردار نمیشم خواستم ببینم دلیلش چیه؟؟
سوال ۴۵۵
سلام وقتتون بخیر میخواستم ببینم کسی دکتر خوب برا چسبندگی جفت بلده؟
سوال ۴۵۶
سلام خانمی گفته بودن توی قم پیش دکتر زهرا یزدانی رفتن و باردار شدن اگه میشه آدرس و شماره ازشون بدید سپاس🙏
سوال ۴۵۷
سلام به همگی تاحالا کسی با جا انداختن ناف و لگن بچه دارشده؟
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
تجربیات بارداری,بانوان بانوی بهشتی
سوال۴۲۳ سلام ستایش خانم میتونید بپرسید برام من دچار کیست اندومتریا شدم دکتر میگه فقط با باردار شدن
سلام. وقت بخیر.
برا جواب سوال 423 خانمی که گفتن اندومتریوز دارن.. حتماااا باردار بشن تا به تعویق بیفته یا رشدش کم بشه.. وگرنه مثل من کارت به انسدادروده و مشکل کلیه و عفونت لوله هه میشی که مجبور به عمل شدم و جفت لوله هامو برداشت و... تجربه من بود و پیشنهادم به شما اگه گوش شنوا دارین😂1 باردار شید.. 2.اگه خواستین عمل کنید کیستاتون رو حتما تخمک فریز کنید.
سبک زنگیتون رو هم اصلاح کنید.
موفق باشید
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
#تجربه_من ٨۴٨
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#مادری
من مادر ۴ تا بچه هستم، ۱۱ ساله،۸ ساله،۵ ساله و ۴ ماهه، چون همسرم امام جماعت روستا هستن، توی روستایی ساکن هستیم که ۴۰ دقیقه تا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها راه داره، غربت و سختی هست ولی بی بی خیلی غریب نوازی میکنه...
من تمام سعیمو کردم که مادر خوبی برای بچه هام باشم اونا بهم میگن تو بهترین مادر دنیایی ولی من حس میکنم شاید خیلی جاها کوتاهی کردم و سعی میکنم روز به روز مادر بهتری باشم.
من تازه ازدواج کرده بودم و سال دومی بود که رفته بودم حوزه که متوجه شدم باردارم خدا به من یه پسر محبت کرد. که دست راست منو باباشه و اون نباشه همچی لنگ میمونه. خیلی با محبت و حرف گوش کن هست و خیلی کمک حال منو باباش، خداروشکر میکنم که خدای مهربونم همچین پسری به من عنایت کرد.
بعدشم خدا دوتا دختر پشت سرهم بهم داد با فاصله سه سال که همبازی هم و مونس تنهایی مادر شدن و آخری هم یه گل پسر کوچولویی هست که چشم و چراغ خونه شده و امید زندگی خانواده.
من هر روز صبح ساعت ۷ بیدار میشم، چون تو روستا مدرسه دیرتر باز میشه و مدرسه نزدیک هست، دخترم همیشه صبح ها مدرسه میره اونو آماده میکنم و میفرستم مدرسه.
البته دخترم خودش خداروشکر خیلی خوب همکاری میکنه و بعضی موقع ها زودتر از من بیدار میشه و خودش آماده میشه، بعدشم صبحانه میخوریم و میرم سراغ درست کردن ناهار و کارای خونه...
من و پدر بچه ها به تغذیه سالم خیلی اهمیت میدیم، من سعی میکنم غذاهایی که بچها دوست دارن درست کنم و برای درست کردن شام و ناهار وقت میذارم تا بچه ها از غذا خوردن لذت ببرن..
پسرم هم ظهرها مدرسه میره تا ساعت ۱۲ و نیم ناهار آمادست ناهار میخوره و میره مدرسه...
دخترم شبها تکلیف انجام میده و پسرم صبح ها، ساعت ۱۰ هم میخوابن و ساعت ۷ یا ۸ صبح هم بیدارن.
شبها هم وقتی هوا خوب باشه با بچه ها میشینم توی حیاط بزرگ روستاییمون و تنقلات میخوریم و به ستاره های آسمون نگاه میکنیم، اینجا شباش پر ستاره است و شباش سکوت دل نشینی داره.
و در آخر هم خواستم بگم همه ی ما سختی های زیادی کشیدیم ولی با هربار به دنیا اومدن بچه ها صبورتر شدیم و خدا توان و قدرت بیشتری بهمون داد.
از بچه دار شدن نترسیم و امیدمون به خدا باشه، نذر کردم اگه خونه دار شدم بچه پنجمی هم تو خونه ی خودم بدنیا بیارم برای من و همه ی مستاجرا دعا کنید که خونه دار بشیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۸۴۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#مادری
#دوتا_کافی_نیست
#تحصیل
#مدیریت_امور_زندگی
#قسمت_اول
من مادر سه کودکم و متولد سال ۷۲ هستم. از دسته دختران پر شوری که هرجا کلاسی، کاری، برنامهای و هرچی بود باید شرکت میکردم و تو هر موضوعی سرک میکشیدم. از هنر و قرآن و احکام و رباتیک و سفال و نقاشی و ورزش بگیر تا خبرنگاری و زبان و...
با سَری پر شور به عشق رشته انرژی هستهای دانشگاه شریف ریاضی خوندم و نهایتا سر از رشته فقه و حقوق دانشگاه امام صادق درآوردم. و این شد فصلی جدید و طوفانی زیبا در زندگیم...
در خانواده مذهبی چشم به جهان گشوده بودم و چادر و عقایدم انتخاب خودم بود ولی بنیانهایی که در دانشگاه چیده شد و فقهی که آموختم و دوستان نابی که یافتم مسیر زندگیم رو به سمت دیگری برد. منی که هدفم ساخت راکتور بود😁 رسیدم به کُنه وجودی انسان از دیدگاه ملاصدرا و سهروردی و مسئله نکاح شهید ثانی و فقه خانواده و جزا و مالی و داستان حقوقی.
و کلاسهای اخلاق و گعده های دوستانه و قدم قدم بزرگتر شدن تنه و محکمتر شدن ریشه عقایدم.
ولی با همه لذتی که از اینهمه غوطه خوردن در دنیای جدیدم میبردم، چیزی کم داشتم. پس ازدواج کردم. در طول پروسه خواستگاریهایم با منطقی که من هیچ انسانی را بار اول نمیتونم بشناسم، پس خدایا خوبه خودت نگهش دار و بده خودت ردش کن،پیش رفتم و سال آخر دانشگاه مزدوج شدم. با مردی از جنس تابستان، لطیف و مزین به شغلی که شبی هست و شبی نیست.
مضرات عقد طولانی را در دوستانم دیده بودم و برای همین با تصمیم خودم کمتر از یک سال عقدم طول کشید. تصمیم گرفته بودم همیشه و همه جا ملاکم ان اکرمکم عند الله اتقکم باشه و کرامتم رو تو تقوا ببینم و نه جهاز سنگین و فلان آتلیه و سالن و آرایشگاه. پس خیلی نرم رفتم یه گوشه تا مامانم خودش هرچی در توانشه بخره و شوهرم هرجور جیب خودش و خانوادش پاسخگو هست مراسمات رو بگیرن و میترسیدم یه جوری پیش برم که یه چیزی داشته باشم که یه دختری که نداره آه نداشتنش رو بکشه
خلاصه خییلی ساده همه چیز پیش رفت و من برای هیچ چیزی هیچ شرط و بهونه ای نذاشتم.
شب عروسی وقتی داشتم وارد منزلم میشدم اتفاق عجیبی برامون افتاد. در همسایگی ما مادر شهیدی زندگی میکردند که اون ساعت خواب بودند، موقع اومدن ما پسر شهیدشون به خوابشون اومدن و گفتند که مامان بیدار شو برو ببین تو کوچه مون عروس اومده. مادرشون میگن ول کن عروسی و آهنگ و رقص و گناهش دیدن نداره، شهید میگن نه پاشو برو ببینشون اونا اینطوری نیستن. خلااصه مادرش رو از خواب بیدار میکنه که بیان ما رو ببینن و برامون دعا کنن😭خیلی حس عجیب و خوبی بود.
ما زندگی رو شروع کردیم و در حالی که سفت و سخت مشغول پایان کارشناسی و ارائه پایان نامه و کنکور ارشد بودم در کمتر از دو ماه از مراسم عروسیمون و خدا خواسته ما مامان بابا شدیم.
خیلی سخت بود برام. با اینهمه فعالیت و سر پرشور و برنامم، این اتفاق اصلا در منظومه فکریم به این زودی نبود. ولی دیگه مامان شده بودم. کتابهای تست و کنکور که کنار رفتن جاشون رو کتابهای تربیت فرزند و صوت و کلاسهای آموزشی برای بهترین مامان دنیا شدن پر کرد. و من دیدم اگر میخوام محیط تربیتی جوجم امن باشه باید یکی دو سالی بیخیال درس خوندن و نبودن پیشش بشم.
پس کنکور رو خیلی الکی دادم و همین الکی طور فقه دانشگاه تهران قبول شدم و خیلی جدی نرفتم. موندم پیش جوجم و دنیای مادر پسری ما سال ۹۶ آغاز شد.
کمی گذشت وقتی از لذتهای عروسک بازیم یکم جدا شدم، دیدم که هنوزم یه چیزی کم دارم و حسم رفت روی ادامه تحصیل، پس شروع کردم حوزه خوندن. سطح سه جامعه الزهرا رشته کلام قبول شدم دو سه ترمی خوندم و دیدم کمبودم بزرگتر شد، گفتم نکنه بخاطر نرفتن به دانشگاهه؟ پس باز هم کنکور دادم ولی این بار رشته حقوق و قبول نشدم😁. کلام برام سخت و ثقیل بود اونهم مجازی خوندنش و دور از استاد و کلاس و مباحثه ولش کردم. به همین راحتی و این داستان کشمکش های تحصیلی من سه سالی طول کشید.
این دوره سه ساله هم کامل در خانه بودم و همبازی کودکم و چه انفجارهایی که مادر پسری تو خونه انجام ندادیم.
بعد سه سال تصمیم گرفتم به علاقه بزرگمم توجه کنم و رفتم سراغ رشته تاریخ. بازهم کنکور حوزه را شرکت کردم و سطح سه همان جامعه الزهرا رشته تاریخ اسلام قبول شدم و به موازات این قبولی پسر دومم هم سال۱۴۰۰ به دنیا آمد. من شدم مادر دو پسر و در عین حال بصورت مجازی تاریخ میخوندم و چه لذتی از این ایام میبردم. و در کنار همه اینها به حفظ قرآن و دوره های تجوید و تفسیر هم به صورت مجازی رو آوردم و همه رو با هم پیش میبردم.
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075