فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#جمعههای_انتظار
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5043🔜
❣#سلام_امام_زمانم❣
💕#سلام_پدر_مهربانم💕
بـَرآۍ
آفتـابِ صُـبحِ اُمیــد...
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
سلام بروی ماهتون رفقا ✋
#صبح_بخیر😊
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت96
نزدیک صبح ابراهیم بر اثر اصابت ترکش به پهلویش مجروح شد. بچه ها هم او را سریع به عقب منتقل کردند.
صبح می خواستند ابراهیم را با هواپیما به یکی از شهرها انتقال دهند. اما با اصرار از هواپیما خارج شد. با پانسمان و بخیه کردن زخم در بهداری، دوباره به خط و به جمع بچه ها برگشت.
در حمله شب اول فرمانده و معاونین گردان ما هم مجروح شدند. برای همین علی موحد به عنوان فرمانده گردان ما انتخاب شد.
همان روز جلسه ای با حضور چند تن از فرماندهان از جمله محسن وزوایی برگزار شد. طرح مرحله بعدی عملیات به اطلاع فرماندهان رسید.
کار مهم این مرحله تصرف توپخانه سنگین دشمن و عبور از پل رفائیه بود. بچه های اطلاعات سپاه مدت ها بود که روی این طرح کار می کردند. پیروزی در مراحل بعدی، منوط به موفقیت این مرحله بود.
شب بعد دوباره حرکت نیروها آغاز شد. گروه تخریب جلوتر از بقیه نیروها حرکت می کرد، پشت سرشان علی موحد، ابراهیم و بقیه نیروها قرار داشتند.
هر چه رفتیم به خاکریز و مواضع توپخانه دشمن نرسیدیم! پس از طی شش کیلومتر راه، خسته و کوفته در یک منطقه در میان دشت توقف کردیم.
علی موحد و ابراهیم به این طرف و آن طرف رفتند. اما اثری از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در میان مواضع دشمن گم شده بودیم!
با این حال، آرامش عجیبی بین بچه ها موج می زد. به طوری که تقریبا همه بچه ها نیم ساعتی به خواب رفتند.
ابراهیم بعدها در مصاحبه با مجله پیام انقلاب شماره فروردین ۱۳۶۱ می گوید: آن شب و در آن بیابان هر چه به اطراف می رفتیم چیزی جز دشت نمیدیدیم. لذا در همانجا به سجده رفتیم و دقایقی در این حالت بودیم. خدا را به حق حضرت زهراالا و ائمه معصومین قسم میدادیم.
____
او ادامه داد: در آن بیابان ما بودیم و امام زمان(عج) فقط آقا را صدا می زدیم و از او کمک می خواستیم. اصلا نمی دانستیم چه کار کنیم. تنها چیزی که به ذهن ما می رسید توسل به ایشان بود.
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5044🔜
پدر سه نقطه دارد ؛
پسر سه نقطه دارد ؛
دختر هم سه نقطه دارد ؛
اما مادر هیچ نقطه ای ندارد ؛
چون که نقطه نقطه ی وجودش را ؛
وقف خانواده اش کرده است؛💕💕💕
بچه ای به مادر گفت :اگر بهشت حق توست چرا در دستانت نیست و زیر پایت قرار دارد؟
مادر گفت: آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم .🌺🌺🌺🌺
پیشاپیش تقدیم به مادران عزیز گروه
ان شاالله ک مادرانی نمونه بشیم و موفق🌹
مادر روزت مبارک❤️
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5045🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖✨
「هميـشه"مـــادري" كـردي(:💖
#مادرجانـم
#روز_مادر
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5045🔜
1_1424752487.mp3
5.26M
💫🌺🍃
🌺
🌸👏اون زمان که نَهزمین بود نَهزمان
🌼👏 تو مکان لا مکان
🌺👏 که خدا بود و خدا بود و خدا
🎙 حاج مهدی رسولی
#روز_مادر
#میلاد_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5046🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری
💐ویژه #میلاد_حضرت_زهرا(س)
💐ویژه #روز_مادر
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5047🔜
هدایت شده از طبیبِ جان
💥تخفیف ویژه ميلاد با سعادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها 🎉
💯 تخفیف استثنایی محصولات ارگانیک فروشگاه 👉
💯 تخفیف 20 درصدی تمامی کلاسهای آموزشگاه 👉
✨این تخفیف ها فقط تا فرداشب هست. بالاخره ما سید هستیم و باید عیدی بدیم. این هم عیدی ما به شما عزیزان 😊. ان شاء الله استفاده بفرمایید
✴️ #انتشار_عمومی
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
❣#سلام_امام_زمانم❣
💕#سلام_پدر_مهربانم💕
مَحبوبم..!
اسمِشماراکھمۍبرم
بوےجٰانازنفسممۍآید..!
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
سلام رفقا✋
#صبحتون_پرنور_و_نشاط 😊
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت97
هیچکس نفهمید آن شب چه اتفاقی افتاد! در آن سجده عجیب، چه چیزی بین آنها و خداوند گفته شد؟ اما دقایقی بعد ابراهیم به سمت چپ نیروها که در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت! |
پس از طی حدود یک کیلومتر به یک خاکریز بزرگ می رسد. زمانی هم که به پشت خاکریز نگاه می کند. تعداد زیادی از انواع توپ و سلاح های سنگین را مشاهده می کند.
نیروهای عراقی در آرامش کامل استراحت می کردند. فقط تعداد کمی دیده بان و نگهبان در میان محوطه دیده می شد. ابراهیم سریع به سمت گردان باز گشت.
ماجرا را با علی موحد در میان گذاشت. آنها بچه ها را به پشت خاکریز آوردند. در طی مسیر به بچه ها توصیه کردند: تا نگفته ایم شلیک نکنید. در حین درگیری هم تا می توانید اسیر بگیرید. از سوی دیگر نیز گردان حبیب به فرماندهی محسن وزوایی به مقر توپخانه عراق حمله کردند.
آن شب بچه ها توانستند با کمترین درگیری و با فریاد الله اكبر و ندای یازهرا عایله توپخانه عراق را تصرف کنند و تعداد زیادی از عراقی ها را اسیر بگیرند. تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشکلی جدی روبرو
کرد. بچه ها بلافاصله لوله های توپ را به سمت عراق برگرداندند. اما به علت نبود نیروی توپخانه از آنها استفاده نشد.
توپخانه تصرف شد. ما هم مشغول پاکسازی اطراف آن شدیم. دقایقی بعد ابراهیم را دیدم که یک افسر عراقی را همراه خودش آورد! |
----------
افسر عراقی را به بچه های گردان تحویل داد. پرسیدم: آقا ابرام این کی بود؟!
جواب داد: اطراف مقر گشت می زدم. یکدفعه این افسر به سمت من آمد. بیچاره نمی دانست تمام این منطقه آزاد شده.
من به او گفتم اسیر بشه. اما او به سمت من حمله کرد. او اسلحه نداشت، من هم با او کشتی گرفتم و زدمش زمین. بعد دستش را بستم و آوردم.
نماز صبح را اطراف توپخانه خواندیم. با آمدن نیروی کمکی به حرکتمان در دشت ادامه دادیم. هنوز مقابل ما به طور کامل پاکسازی نشده بود.
یکدفعه دو تانک عراقی به س مت ما آمد! بعد هم برگشتند و فرار کردند. ابراهیم با سرعت به سمت یکی از آنها دوید. بعد پرید بالای تانک و در برجک تانک را باز کرد و به عربی چیزی گفت. تانک ایستاد و چند نفر خدمه آن پیاده شدند و تسلیم شدند.
هوا هنوز روشن نشده بود، آرایش مجدد نیروها انجام شد و به سمت جلو حرکت کردیم. بین راه به ابراهیم گفتم: دقت کردی که ما از پشت به توپخانه دشمن حمله کردیم!
با تعجب گفت: نه! چطور مگه؟! ادامه دادم: دشمن از قسمت جلو با نیروی زیادی منتظر ما بود. ولی خدا خواست که ما از راه دیگری آمدیم که به پشت مقر توپخانه رسیدیم.
به همین خاطر توانستیم این همه اسیر و غنیمت بگیریم. از طرفی دشمن تا ساعت دو بامداد آماده باش کامل بود. بعد از آن مشغول استراحت شده بودند که ما به آنها حمله کردیم!
دوباره اسرای عراقی را جمع کردیم. به همراه گروهی از بچه ها به عقب فرستادیم. بعد به همراه بقیه نیروها برای آخرین مرحله کار به سمت جلو حرکت کردیم.
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5048🔜