انگورهای زهرآلود مامون
روزی گلوله توپ روس شد روی گنبدت
روزی گلوله تفنگ رضاخانی روی سینهی
نمازگزار گوهرشادت
روزی انفجار کینهی دشمن تا خون
عاشقانت جاری شود در طواف ضریحت
روزی چاقوی داعش در قلب زائرت؛
حالا دوربینی شده است در دستِ
بنیعباس و بنی امیه!
تارهای عنکبوت شیطان؛ کجا میتواند
نور خورشید گنبدت را پنهان کند؟
#همه_خادم_الرضاییم
یا امام رضا سلام.mp3
7.4M
#کربلاییمحمدحسینپویانفر
#همه_خادم_الرضاییم
"نماهنگ؛ یا امام رضا سلام...🌱•』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها بیایید یه کاری کنید که امام زمان برنامههاشو روی ما پیاده کنه؛ ما اون مأموریتِ خاصِّ آقا رو انجام بدیم !
این یه رابطه خصوصی با امام زمان میخواد این یه نصفِ شب گریهکردنهای خاص میخواد ....
#حسین_یکتا ✌️✋
#سلام_فرمانده✋
به زبان ترکی اذری🥰✌️
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2623🔜
سلام علیکم
روز دخترای گل🌸 کانال خودمون خیلی مباااااااااارک باشه😍😍😍
#روز_دختر
هدایت شده از طبیبِ جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ویژگیهای منحصر بهفرد دختران
💐 ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارک
#روز_دختر
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🔅◌❒☘❁࿐
هدایت شده از طبیبِ جان
meysam_motiee_ziyarat_ashora.mp3
12.64M
🎙حاج میثم مطیعی
💞به نیت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام
✨#زیــارت_عــاشــورا( روز سوم )
🔸ان شاء الله به نیت دفع بلا از جامعه مسلمین و همچنین به نیت تسلی خاطر مبارک امام زمان علیه السلام بخاطر هتک حرمت ها به ساحت قدسی ایشان و هتاکی ها به بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام، به مدت ده روز همگی باهم زیارت عاشورا قرائت میکنیم.
#بارگاه_مقدس
#همه_خادم_الرضاییم
#امام_رضا(ع)
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
✦••┈❁═══🌸═══❁┈••✦
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#قسمت_هفدهم مزد خون #بر_اساس_واقعیت لبخندی زدم و گفتم: بیا حاجی اینم قیافهی خوب! ولی خدایش ک
#قسمت_هجدهم
مزد خون
#بر_اساس_واقعیت
کمی متعجب نگاهم کرد و گفت: مرتضی داری جدی میگی!!!!
قاطع گفتم: کاملاً!!!!
فاطمه ساکت شد، یک سکوت ممتد...
بیست دقیقهای با همین سکوت گذشت و من طی مدت با خودم هزار جور فکر و خیال میکردم که یکدفعه فاطمه بلند شد و بیمقدمه گفت: من یه سر میرم داخل حرم، ضریح رو زیارت کنم، برمیگردم...
اصلا نتونستم از حالت چهرهاش بفهمم الان با قم زندگی کردنمون موافقه یا مخالف!!!
یک ساعتی گذشت و خبری ازش نشد!
تماس گرفتم با گوشی همراهش همون زنگ اول جواب داد، گفتم: کجایی خانم؟!
صداش خیلی گرفته بود...
گفت: ببخشید طول کشید تا ده دقیقهی دیگه میام...
از لحن صداش نگران شدم...
نکنه همراهم نشه!
به خودم نهیب زدم مرتضی به خدا توکل کن ...
تو تلاشت رو بکن، بقیهاش رو هم بسپار به خودش...
فاطمه از روبه رو داشت آهسته آهسته میاومد سرش پایین بود...
بهم که رسید نگاهم به چشمهاش افتاد دیدم یا علی چکار کرده با این چشمهای پف کرده!
به شوخی گفتم: خانمم همینجوری نشسته بودی گفتی خوش به حال مجاورای بی بی(س) بعد این شد!
حالا با این چشمها و حالتت چی دعا کردی؟
بگو لااقل من در جریان باشم تکلیفم رو بدونم!
لبخندی نشست روی صورتش گفت: بله خدا ما را با حرفهامون امتحان میکنه ببینه راست میگیم یا نه؟!
خدااایش من که طلبه بودم از تحلیلش شوکه شدم و توی دلم گفتم: سید هادی دمت گرم که آدرس درست به من دادی!
گفتم: خب فاطمه خانم شما الان توی این امتحان بردی یا باختی!!!!
گفت: میخوای این چند روزی اینجاییم چند جا بریم دنبال خونه، بالاخره مجاورای بی بی که توی چادر زندگی نمیکنن!!
نمیدونستم از خوشحالی چکار کنم...
فقط به فاطمه گفتم خداروشکر خدا تو را همراه من کرده...
با کلی انرژی همون موقع راه افتادیم....
دنبال خونه گشتن پروژهی جدید ما توی شهری بود که جز حرم و جمکران جای دیگه ازش رو نمیشناختیم!
تمام روز رو از این املاکی به اون املاکی، ولی آخرش هم هیچی...
خسته برگشتیم محل اسکانمون...
روز بعد دوباره مشغول گشتن شدیم ولی جای مناسبی ندیدیم...
چند روز کارمون فقط همین بود ...
دیگه واقعاً خسته شده بودیم و هم زمان موندنمون خیلی طول کشیده بود. باورم نمیشد دست خالی برگردیم ولی ظاهرا برگشتیم....
فکر نمیکردم پیدا کردن یه خونهی نقلی دو نفره اینقدر سختی داشته باشه!
البته با قیمتی که ما میخواستیم خونه اجاره کنیم حقیقتا مثل پیدا کردن آب وسط یه کویر خشکیده بود!
ولی خب حکایت ما، حکایت یه وقتایی که یه جوری نگاهمون به آسمونه و شاکی خدایم که وسط این بیابون برهوت آب کجاست و اینجا که همش سرابه!
فارغ از اینکه چشمهای زیر پاست و تقصیر سر به هوا بودنمون هست که چشمه رو نمیبینیم...
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
ادامهی داستان در کانال به دنبال ستاره ها 👇
https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2624🔜
ما اسیــریم و فقیریم و یتیم، ای مهتاب
دختر حضرت موسی(ع) دلِ مارا دریاب
آغاز دهه کرامت ؛ ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک باد.🌺
#حضرت_معصومه
#روز_دختر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2625🔜
زائر آن است كه در كوی تو اُتراق كند
آنكه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟
#همه_خادم_الرضاییم
249859_542.mp3
2.58M
#حاجعلیملائکه
" نماهنگ؛ یاد دیدار شما...🌱•』
#همه_خادم_الرضاییم
کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2626🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮سرود #برکت_ایران🌺
اثر جدیدی از #دهه_نودیهای حضرت فرمانده...
#دهه_نودیها اجازه ندادن درد دشمن از ترکش قبلی خوب بشه، بعدی رو هم شلیک کردن...😌
💐میلاد پر برکت #حضرت_معصومه(سلاماللهعلیها)
و آغاز #دهه_کرامت مبارک باد💐
🔸رونوشت به:
.آنهایی که از #سلام_فرمانده سوختند!
.آنهایی که قلبشان #تار_عنکبوت گرفته!
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2627🔜
Panahian-Clip-InPayamRaJahaniKonid.mp3
2.03M
🎵این پیام را جهانی کنید!
🔻ماجرای نامۀ جالب دختر دانشجو بعد از زیارت حضرت معصومه
#روز_دختر
#حضرت_معصومه
#میلاد_حضرت_معصومه
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2628🔜
بی بی جان!
خوشبختی، سلامتی، لبِ خندون، عـاقبت
بخیری و هرچی خوبی هست، به دخترانِ
سرزمینم عنایت بفرمـا؛ و در پنـاه خودت
حفظشون کن✨
من از نسلِ گداهایم،تو از نسلِ کریمانی
هدایت شده از طبیبِ جان
meysam_motiee_ziyarat_ashora.mp3
12.64M
🎙حاج میثم مطیعی
💞به نیت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام
✨#زیــارت_عــاشــورا( روز چهارم)
🔸ان شاء الله به نیت دفع بلا از جامعه مسلمین و همچنین به نیت تسلی خاطر مبارک امام زمان علیه السلام بخاطر هتک حرمت ها به ساحت قدسی ایشان و هتاکی ها به بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام، به مدت ده روز همگی باهم زیارت عاشورا قرائت میکنیم.
#بارگاه_مقدس
#همه_خادم_الرضاییم
#امام_رضا(ع)
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
✦••┈❁═══🌸═══❁┈••✦
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#قسمت_هجدهم مزد خون #بر_اساس_واقعیت کمی متعجب نگاهم کرد و گفت: مرتضی داری جدی میگی!!!! قاطع گ
#قسمت_نوزدهم
مزد خون
#بر_اساس_واقعیت
بعد از برگشتنمون سعی کردیم شرایط رفتنمون رو کم کم به خانوادهامون توضیح بدیم...
هر چند که هنوز از ماجرای قبلی ناراحت بودند و با گفتن این موضوع ناراحتیشون بیشتر شد و به قول اونها شد قوز بالا قوز...
طول کشیدن پیدا کردن خونه، لطف خدا بود تا خانوادهامون با آمادگی نسبتا بیشتری این قضیه رو بپذیرن...
هفت و هشت ماهی، از زمانی که ما تصمیم گرفتیم تا قرار شد بریم قم طول کشید....
خانوادهامون هم دیگه تقریباً با رفتن ما کنار که نیومدن اما موقتا پذیرفته بودند...
که ناگهان طبق قاعده ی دنیا پروژهی جدیدی شروع شد!
البته همش لطف بود...
قرار بود به لطف خدا یه فرشته ی کوچولو به جمع خانوادهی دو نفره ی ما اضافه بشه. اما امان از وقتی که خانوادهامون این موضوع رو فهمیدن!!!!!
انگار تا اون موقع هر چی نخ ریسیده بودیم، پنبه شد!!!
دوست نداشتم با ناراحتی از پیش خانوادهامون بریم، ولی هر چی سعی کردم قانعشون کنم که من خودم حواسم به فاطمه و بچمون هست زیر بار نرفتن...
حرفشون هم این بود که توی شهر غریب تک و تنها یه خانم باردار... سخته... نمیشه... نمیتونین ... نکنین... بمونید تا کوچولوتون به دنیا بیاد بعد هر جا خواستید برید بسلامت!
ولی من میدونستم بمونیم دیگه موندیم...
خصوصاً که اگه این فسقلی به دنیا میاومد کاملاً واضح بود دل کندن خانوادهامون از نوهی اولشون، از شکستن شاخ غول هم سختتر میشد!
با فاطمه تصمیممون رو گرفته بودیم میدونستیم هر هدف مقدسی سختی خودش رو میطلبه...
چارهای نبود اسباب کشی کردیم ولی هر چقدر هم تلاش و سعی کردیم که با دلخوری جا به جا نشیم، نشد که نشد ....
ناراحتی خانوادهامون از یه طرف بهمم ریخته بود! شرایط ثبت نام و قبولی توی مجموعهی علامه مصباح از یه طرف! تنهایی و بی کسی شهر غریب هم از یه طرف درگیرم کرده بود که در جهت تکمیل این وضعيت یکدفعه پروژهی عظیم خدا چنان غافلگیرم کرد و دست و پام رو بست که متحیر و سرگشته و حیران موندم در حدی که به خدا گفتم: قربونت بشم خدایا بابا منم بندتم!
خودت که بهتر میدونی من اصلا اینجا بخاطر تو اومدم ...
نکنه استغفرالله منو یادت رفته!!!
اصلا فکرشم نمیکردم بعد از اسباب کشی و این همه دغدغه بخواد مشکلی برای فاطمه و بچمون پیش بیاد که دست و پای من رو عملاً و کاملاً ببنده!!!
شدیداً نگران وضعیت بحرانی فاطمه و بچمون بودم که با شرایطی براش بوجود اومده بود، دکتر گفته بود باید تحت مراقبت ویژه باشه...
حالم شبیه اونهایی بود که مانده از یک جا و رانده از جای دیگر بودند...
از یه طرف با اون وضعی که اومدیم و دلخوری پیش اومده بود دیگه نمیتونستیم بگیم حداقل کسی از خانوادمون پیشمون بیاد و نه میشد خودمون برگردیم....
از یه طرف دیگه هم هزینههای سرسام آور درمان!!!
باورم نمیشد با یک چنین شروع طوفانی روبه رو بشم! یاد روز اولی افتادم اومدم توی حوزه که با همین شدت طوفان زیر مشت و لگد شروع شد اما آخرش لذت بخش بود، امیدوار بودم انتهای این ماجرا هم لذت بخش باشه...
اون روز خودم تنها بودم اما اینجا فاطمه و بچمون وسط گود بودن!
درسته به قول شیخ مهدی نشانهی زنده بودن آدم، زدن نبض زندگی با همین بالا و پایینهای مشکلات هست و وقتی نباشه یعنی ما سالهاست که مردیم!!!
اما حقیقتا نمیدونم چرا این نبض زندگی ما اینقدر تند تند میزد!!!
ادامه دارد....
نویسنده: #سیده_زهرا_بهادر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2629🔜