eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
858 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀گل بوتہ ای از بوتہ های یاسـمن را یکبـار دیـگر از جـفا اتـش کشیدنـد مادر میان شعلـہ ها نیلوفـری شـد این بوتہ را با زهرکین اتش کشیدند🥀 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
1_1102997252.mp3
5.46M
علوم‌اهل‌بیت‌علیهم‌السلام بشنویم... لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4191🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
💢 چی آدم رو خراب میکنه؟ ذکر دنیا! ✔️ همه ی داستان سر ذکر و غفلته. ⭕️ حتی سر #واقعیت هم نیست. ممکنه ی
برای 19 🔶 بحث ما به اینجا رسید که ما باید فکر و ذکر خودمون رو خوب کنیم تا بتونیم لذت ببریم. ✔️ خوبی های زیادی توی روح ما وجود داره که با مرور اون ها میتونیم خودمون رو جلا بدیم و بیدار کنیم. 🌺 امام حسن مجتبی علیه السلام میفرماید: اوصیکُمْ بِتَقوَی اللهِ و اِدامةِ التَّفکُّر، فَاِنَّ التَّفکُّر، اَبُو کُلِّ خَیرٍ وَ اُمِّهِ ✅ تفکر، پدر و مادر هر خوبی است، پدر هر خوبی‌ست و مادر هر خوبی‌‌ست 👈 در واقع هر خوبی از تفکر زاده میشه. در توصیف امیرالمؤمنین علی(ع)،ابن عباس می‌گفت: والله،امیرالمؤمنین علی علیه السلام این جوری بود؛همیشه درحال "فکر کردن" بود. ✅ خود امیرالمؤمنین در مورد مؤمنین می‌فرماید: يُصبِحُ و شُغلُهُ الذِّكرُ و يُمسِي و هَمُّهُ الفِكرُ 👌 🌹 مومن کسی هست که شبانه روزش و هست. یا مشغول فکر هست و یا مشغول ذکر. 🔵 پس دوتا مهارت برای کنترل ذهن چیه؟ فکر و ذکر. 👈 ذکر یه جور کمک میکنه به کنترل ذهن و فکر هم یه جور دیگه. خب یه دعا کنم امروز خدایا! بحقِّ اَباعبدالله الحسین، ما رو اهل «فکر» و «ذکر» قرار بِده! ✅ خدایا، هر چی توی دنیا، فکر و ذکر ما رو از تو جدا می‌کُنه، هر رنج و بلایی هست، از ما بگیر! همگی آمین گفتید؟😊 این یه دعای حرفه ای بودها!!! نمیدونم حواست بود یا نه!👌 نگفتم "هر چی فکر و ذکر ما رو می‌گیره"، ازمون اون رو بگیر، 🔶 چون یه وقت می‌بینی یکی داره خونه می‌سازه، فکر و ذکرش رو می‌گیره، بعد بگم خدایا همه رو بگیر، خونه رو خدا باید بگیره بره، دوباره آس و پاس بمونه! گفتم: «بلاها»، ببین حواسم جمع بود.😊 🌷 خدایا، بلاهایی که فکر و ذکر ما رو به خودشون مشغول می‌کُنند و از تو غافل، از ما بگیر! حالا که آمین میگید یه دعای دقیق دیگه هم بکنم! 🌷 خدایا که فکر و ذکر ما رو مشغول می‌کنن، خدایا اینقدر زیادشون کن که دیگه برامون تازگی نداشته باشه، دیگه فکر و ذکر ما رو مشغول نکنه! بله دیگه، ندید بدید نباشیم که تا نعمت زیاد بشه خودمون رو گم کنیم و خدا رو بذاریم کنار!!!😒 ✅ خدایا نعمات رو اونقدر زیاد کن که دیگه ما رو مشغول نکنه، "می‌خوام مشغول تو بشم...." لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4193🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم 🍃
مراقب حرف‌هایی که می‌زنیم باشیم...‌ زیرا سنجیده سخن گفتن، از سکوت هم دشوارترس!!‌ بیشتر مهرمحبت کنیم که... سرمایه ای ارامشس...👌 ساااام صبحتون بخیر و نیکی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت253 از پشت پرده‌ی اشکم که گاه پاره میشد و دوباره جلوی چشم هایم کشیده
کمیل با دیدنم از ماشین پیاده شد و تسلیت گفت، ولی نمی‌دانم در چهره‌ام چه دید که با نگرانی نگاهش را بین من و خواهرش چرخاند. خواهرش اشاره‌ایی به کمیل کرد و گفت: –چیزی نیست. یه کم ضعف کرده. زودتر باید برسونیمش خونشون. کمیل مبهوت پشت فرمان نشست. ولی نگاه سوالی‌اش را از خواهرش جدا نمی‌کرد. از این که در این شرایط قرار گرفته بودم حس خوبی نداشتم. زهرا خانم که متوجه‌ی شرمندگی‌ام شده بود، در عقب ماشین را باز کرد و گفت: –راحیل جان ریحانه داره برات بال بال میزنه، بشین. همین که نشستم ریحانه خودش را در آغوشم پرت کرد و گفت: –خاله نرو، نرو... زهرا خانم بلافاصله در صندلی جلو نشست و با اشاره به کمیل فهماند که بعدا برایش توضیح می‌دهد. بعد به عقب برگشت و گفت: –ریحانه دیدی گفتم میریم پیش خاله. ریحانه از آغوشم بیرون آمد و شروع کرد به بپر بپر کردن. ماشین حرکت کرد و زهرا خانم کامل به عقب برگشت و سعی ‌کرد با حرفهایش دلداری‌ام بدهد. البته آنقدر آرام حرف میزد که صدایش نجوا گونه شده بود و گاهی بعضی از کلماتش را نمی‌شنیدم. –راحیل قضیه‌ی این مردک رو به کمیل میگم، تا یه کاری کنه، آخه اون رفیق وکیل مکیل زیاد داره، مطمئنم می‌تونه کمک کنه که از دستش خلاص بشی. –آخه چطوری؟ نکنه براشون اتفاقی بیفته؟ –نه بابا. فوقش یه جوری میترسونتش، اون که الان متهم هم هستش بیشترم میترسه، تو رو مظلوم گیر آورده. تو کاریت نباشه بسپار به من. سرم را به علامت موافقت کج کردم. بقیه‌ی راه را تقریبا در سکوت طی کردیم. گاهی ریحانه را در آغوشم می‌گرفتم و موهایش را نوازش می‌کردم. دیگر بزرگ شده بود متوجه بود که حال خوشی ندارم و گاهی غمگین نگاهم می‌کرد. بعد با انگشتهای ظریف و کوچکش گونه‌ام را لمس می‌کرد. لبخند که به لبهایم می‌آمد سرش را در سینه‌ام پنهان می‌کرد و چشم‌هایش را می‌بست. به مقصد که رسیدیم دوباره از زهرا خانم و کمیل عذر خواهی کردم و اصرار کردم که به خانه بیایند. ولی آنها قبول نکردند. ریحانه آویزانم شده بود و اصرار داشت نروم. کمیل دست ریحانه را گرفت و گفت: –بابایی بزار خاله بره تو بیا با هم رانندگی کنیم. ریحانه با اکراه نگاهش را از من گرفت و به کمیل داد. وارد خانه که شدم، مادر با دیدنم استفهامی نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم و گفتم: –حالم خوب نبود زودتر امدم خونه. بعد فوری به طرف اتاق رفتم. احساس کردم حال مادر هم زیاد خوب نیست؛ مثل همیشه نبود. دلم می‌خواست از اتفاقهایی که برایم افتاده برایش حرف بزنم، ولی دلم نمی‌آمد اذیتش کنم. گفتن این اتفاقهایی که برایم افتاده آسان نبود. مطمئنم شنیدنش هم برای مادرم خیلی سخت بود. یک لحظه با خودم فکر کردم شاید دایی بتواند کمکم کند ولی نمی‌توانستم ریسک کنم اگر به زن دایی یا مادر می‌گفت چه؟ یا اتفاقی بیفتد که باعث شود بین فامیل شایعه‌ایی چیزی بچید و آبرو ریزی ‌شود. نمی‌توانستم ریسک کنم. از کارهای غیر قابل پیش بینی فریدون می‌ترسیدم. حرفها و کارهایش به آدم عاقل شباهت نداشت. ✍ ...
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت254 کمیل با دیدنم از ماشین پیاده شد و تسلیت گفت، ولی نمی‌دانم در چه
کمی دراز کشیدم. گریه کردن خسته‌ام کرده بود. چشم‌هایم را روی هم گذاشتم و خوابم برد. از خواب که بیدار شدم احساس گرسنگی شدیدی داشتم. به آشپزخانه رفتم. مادر روی یخچال یاد داشت گذاشته بود که با اسرا به خانه‌ی دایی رفته‌اند. تعجب کردم. مادر معمولا خیلی کم خانه‌ی دایی می‌رفت. کمی غذا گرم کردم و همین که شروع به خوردن کردم؛ فکر آرش و کارهایش دوباره به مغزم هجوم آوردند. این همه ساعت یعنی نگران نشده که زنگ بزند. من که گفتم به خاطر حال بدم به خانه میروم. ساعت را نگاه کردم چیزی به غروب نمانده بود. مطمئنم که دیگر تا این ساعت مهمانی برایشان نمانده و همه رفته‌اند و سرش خلوت شده. از این بیخیالی آرش دوباره گِره به گلویم افتاد. چرا آرش به این فکر نکرده که شاید توی راه حالم بد بشود. او که نمی‌دانست من با زهرا خانم و برادرش آمده‌ام. آهی کشیدم وگِره را ازگلویم رد کردم، نباید می گذاشتم این فکرها اذیتم کند. باید به خودم می رسیدم با گرسنگی کشیدن که کاری درست نمی‌شود. کمی غذا خوردم. باشنیدن صدای اذان، نمازم را خواندم ولی انقدرغرق عشق زمینی‌ام بودم که معبودم را گم کردم واصلا نفهمیدم چند رکعت خوانده‌ام. روی سجاده نشستم وچشم دوختم به مهر، همیشه توی خلوتهایم گفته‌ام خدایا هیچ چیزی مهم تر از تو برای من نیست، اماحالا... ترس نبودن آرش با من چه کرده بود...حتی وقتی عاشقش شدم اینطورنبودم، اما حالا... چقدر گرفتار شده‌ام و خودم بیخبرم. پس خدا اینطور توهمات خودمان را به خودمان نشان میدهد. پس اینطور می‌شود که آدمها در موقعیتها خودشان را نشان میدهند. "آدمهای پر مدعا" خدایا مرا ببخش که حتی چند دقیقه از وقتم را با تو نبودم ولی ادعای باتو بودنم را تمام عمر برای خودم تکرارکردم. برای تنبیهه خودم فردا را روزه گرفتن کم بود. از خودم بدم آمد. از خدا خجالت کشیدم. باید کاری می‌کردم. مفاتیح را آوردم و دعای جوشن کبیر رابا آرامش وطمانینه خواندم، تا بیشتر طول بکشد. بعد از این که تمام شد، کتاب را در کتابخانه گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم. نگران مادر شدم. چرا نیامدند. دیر وقت بود. گوشی را برداشتم تا زنگ بزنم. با شنیدن صدای در فهمیدم که آمدند. – اسرا وارد اتاق شد و پرسید: –تاحالا خواب بودی؟ –نه، چطور؟ مادر هم امد و مات نگاهم کرد. اسرا گفت: – پس چرا این شکلی شدی؟ –چه شکلی؟ –عین میت‌ها، حداقل به ما رحم کن یه دستی به موهات بکش وحشت نکنیم. درچشم های اسرا براق شدم و بعد نگاهی به مادر انداختم، غم داشتند. مادر همانطورکه نگاهش را از من می گرفت و از اتاق بیرون می رفت پرسید: –چیزی خوردی؟ –اره مامان. فوری از تخت پایین آمدم و رو به اسرا آرام پرسیدم: –چراناراحته؟ –تونیستی؟ –برای چی ناراحت باشم؟ –چه میدونم. قیافت برای چی شو داد نمیزنه، ولی خیلی چیزای دیگه رو... نماندم اسرا حرفش را تمام کند، به آشپزخانه رفتم. مادر پیاز پوست می‌کند. کنارش ایستادم و پرسیدم: –غذا که داریم. –زن داییت آش پخته بود. برای تو هم فرستاده، پیاز داغش تموم شده بود. دارم واسه اون درست می‌کنم. –مامان جان چی شده بود که یهو رفتید خونه دایی؟ برگشت نگاهم کرد. –کارش داشتم. –چه کاری؟ –می خواستم مشورت کنم. کمی نگران شدم. –در مورد چی؟ پیازی را که پوست کنده بود را روی تخته گذاشت وشروع به خردکردن کرد. –اگه دوست ندارید بگید من برم. –درموردتو... قلبم ریخت... نگاهش کردم و او ادامه داد: –یه تصمیم هایی هم گرفتیم ولی آخرش این خودتی که باید برای زندگیت تصمیم نهایی رو بگیری. چشم به پیازه بدبختی دوختم که تند تند زیرچاقو ریز ریز میشد و صدایش هم درنمی‌آمد، یعنی واقعا پیازها دردشان نمی‌آید، تازه بعدازاین مرحله سرخشان می کنیم که واقعا دردناک است. بیچاره ها جمع می‌شوند و رنگشان عوض می‌شود، بعد از آن دوباره همراه غذا گاهی چندساعت می جوشند. یعنی به تمام معنا نابود می‌شوند. ولی با این حال مزه‌ی خوبی به غذا می‌دهند تلخ نمی‌شوند. آن لحظه یاد جهنم افتادم...یعنی سر ما هم این بلاها می‌آید؟ بعضیها می‌گویند خداخیلی مهربان است این بلاها را سر بنده‌هایش نمی‌آورد. مادر من هم مهربان است. خیلی مهربان. مادر دستش را جلوی صورتم تکان داد و بعد پیازها را در ماهیتابه ریخت. ✍ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . 🌱 و شما مذهبی ها به درستی دریافتید که تنها راه رسیدن به کمال بزرگ کردن روحه نه بزک کردن جسم :) .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوربین‌مخفی از دختر شهید به نیت شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4194🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮 به تصویرکشیدن بحران زیست محیطی توسط خوزستانی خانم لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4195🔜
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
«یا اَشبَاهَ الرِّجَال وَ لا رِجال» باید (ع) را خـبر کنم که کوفیان، همان شِبهِ آدمیانِ دوران عمویم علی(ع) هستند... 🌱•. .
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
«یا اَشبَاهَ الرِّجَال وَ لا رِجال» باید #حـسین(ع) را خـبر کنم که کوفیان، همان شِبهِ آدمیانِ دوران
به یکی گفتند حالت چطور است؟ گفت: می‌دانی امروز یکی حَج‌ّش را نیمه رها کرد و راهی کربلا شد؟ گرفتم حال بد امروزم از چیست؟! تو هم بگیر ... ! لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4196🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه با عظمت است ذی الحجه😊 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4197🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#کنترل_ذهن برای #تقرب 19 🔶 بحث ما به اینجا رسید که ما باید فکر و ذکر خودمون رو خوب کنیم تا بتونیم ل
🔶 تا این دعا رو کردی خداوند متعال میفرماید: - واقعاً؟ واقعاً می‌خوای مشغول من بشی؟ یعنی اگه نعمت زیادتر بدم بازم مشغول من میشی؟ 🔹 اگه من به تو 10 تا ماشین بدم نمیگی من باید 20 تا داشته باشم؟ ⭕️ آخه آدمیزاد اینجوریه دیگه! 🔵 از آقای حق‌شناس پرسیدن شما شب‌ها سوره واقعه رو می‌خونید؟ فرمود: قبلا می‌خوندم.☺️ میدونید که سوره واقعه روزی آدم رو زیاد می‌کنه، 🌹 فرمودن که قبلا اینقدر روزیم زیاد شد و دمِ دست و بالم پر شد که دیگه سوره واقعه رو نمی‌خونم! بجاش یه سوره دیگه رو می‌خونم. 🌺 عزیز دلم ... الهی که فرهنگ و روحیه‌‌ات جوری بشه که "هر کی خواست فکر تو رو مشغول کنه از خدا"، فکر کنی داره فحشِ فامیلی به تو میده!!!😒 💢 احساس توهین بکنی! بلند بشی بگی چکار می‌کنی با من؟😕 فرمود: اَلمؤمِنُ مَغموُر بِفِکرَتِه، مؤمن غرقِ فکرشه. ... کجاست؟ تو فکره!...☺️ ✅ البته میدونید،همون‌جوری که توجه، تمرین میخواد،تفکرِخوب هم میخواد. ✅ آدم باید کنه که هر فکری توی ذهنش نیاد. بالاخره آدم نمیشه بدون فکر باشه اگه "با اختیار خودت" سراغ فکرای خوب نری فکرای بد به طور خودکار میان توی ذهنت. 💢 به جای اینکه به یه گل خوشبو فکر کنه میره به یه بووووق فکر میکنه!😒 آخه میدونید به بعضیا باید گفت: ببین... تو رو خدا فکر نکن! ⭕️ تا میاد فکر کنه یاد حسرت ها و حسادت ها و حرص ها و کینه ها و... میفته! بابا ول کن تو رو خدا! این چه فکرایی که تو میکنی؟ خودت اذیت میشی بیچاره!😒 🔵 از امروز همه اعضای محترم که سالک الی الله هستن 👈🏼 دقت کنن که در طول روز و شب، چه افکاری میاد توی ذهنشون که واقعا ارزش نداره بهش فکر کنن. اون افکار رو مراقب باشن که زیاد بهش میدون ندن! انصافا 99 درصد مشکلات زندگی با این کار حل خواهد شد!😊🌹 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4198🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_418827347.mp3
6.19M
" آرزو دارم بمیرم عرفه کربلا... 🌱! لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4199🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 بعضی روزها برای خودت وقت بزار و از زندگیت به روش خودت لذت ببر... باغچہ درونت را مرتب ڪن تا حال خوش جوانہ بزند...😊 سلااام صبحتون بخیر و شادی🌸 .