💦🍃💦
#بازی
#اسم_فامیل
کلاسیک ترین بازی جمعی مکتوب از زمان خودمون تا به حال! تعداد نفرات بازی نامحدود است. فقط به قلم و کاغذ نیاز دارید تا صفحه را برای اسم، فامیل، شهر، کشور، غذا، اشیا و ... ستون بندی کنید. به نوبت هر کسی یک حرف را اعلام می کند و خودش و بقیه شروع می کنند کلمه های مرتبطی را که با آن حرف خاص شروع می شود، زیر ستون ها می نویسند. حضور ذهن و سرعت عمل فاکتورهای برتری در این بازی هستند.
اولین نفری که تمام ستون ها را پر کرد، برگه اش را بالا می گیرد و «استوپ» کشیده و بلندی می گوید و شروع می کند به کولی بازی که «اصغر ننویس، من استوپ گفتم!». شیوه امتیازدهی هم این شکلی است که به جواب های صحیح 5 امتیاز تعلق می گیرد و اگر کسی برای یکی از ستون ها اسمی منحصر بفرد را نوشته باشد که بقیه آن را خالی گذاشته باشند، 10 امتیاز نوش جان می کند. فقط عنایت داشته باشید با گذشت هزار سال از تاریخچه بازی، به کار بردن ژله پلاستیکی برای اشیا و ریواس پلو برای غذا نه تنها امتیاز مثبت ندارد، بلکه این قرون وسطایی ها را باید با امتیاز منفی جریمه کرد. این قالب، سنتی ترین شکل برگزاری بازی است اما اگر می خواهید کمی هیجان و اطلاعات به روزتر را قاطی بازی کنید، می توانید بازی را مثلا در ژانر سینما برگزار کنید و سرستون هایتان را اسم فیلم، کارگردان، بازیگر و ... بگذارید. اسم فامیل سرعتی هم یکی از آپشن های موجود است.
یادش بخیر😊
💦🍃💦
🔙22🔜
💦🥀🍃🥀💦
#بازی
#وسطی
تعداد شرکت کنندگان در این بازی، محدودیت ندارد. کودکان هر چندنفر که باشند، دو دسته میشوند و مشخص میکنند که اول کدام گروه، وسط باشد.
گروهی که وسط نیست، هم دو دسته میشود و هر دسته در یک طرف زمین بازی قرار میگیرد. آن ها توپی را از یک طرف به طرف دیگر پرتاب می کنند تا به یکی از افراد وسط بخورد. افراد وسط هم سعی میکنند با جا خالی دادن نگذارند توپ به آن ها بخورد. هر کس توپ به او بخورد، از بازی بیرون می رود. اگر کسی توپ را بدون تماس با بدن خود یا زمین در هوا بگیرد (گل بگیرد)یا(بل بگیرد) در برابر هر بل میتواند یکی از یارانش را که از بازی بیرون رفته، دوباره به وسط بیاورد، یا اگر یک بار سوخت، از بازی خارج نشود. پرتاب توپ از این طرف به آن طرف آنقدر ادامه پیدا می کند تا چابک ترین و زرنگ ترین کودکان در وسط باقی بمانند. بعد، بازی با عوض کردن جای وسطی ها با افراد دو طرف زمین ادامه مییابد.
این بازی خیلی هیجانانگیز است و دو طرف ضمن پرتاب توپ گاهی شعر هم میخوانند:
بپا که توپ نخوره به پات / بپا یهو، نیفته کلات
این بازی در گذشته خیلی رایج بود و هنوز هم میان بچه هاطرفدار دارد. با اینکه انجام آن در فضای باز مناسب تر است، اما در اتاق هم می شود انجام داد، باتوپ های پارچه ای ، یا پیچیدن و گلوله کردن لباسهای کهنه. امروزه میتوان با هدف ایجاد هیجان و شادمانی، تقویت حس بینایی، واکنش سریع و همچنین مهارت در نشانهگیری، کودکان را به این بازی تشویق کرد.
💦🥀🍃🥀💦
🔙32🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#کاردستی_برکه_و_قورباغه
ویژه اوقات فراغت
🍇 تابستانه
💦🍃💦
🔙37🔜
💦🥀🍃🥀💦
#بازی
#کاردستی_ستاره_های_کاغذی
روش درست کردن ستاره های کاغذی
♦️🔆 ۱۵ تا ۱۸ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
💦🥀🍃🥀💦
🔙50🔜
💦🥀🍃🥀💦
#بازی
#بیست_سوالی_و_اسم_رو_پیشونی
🔻 بازی نوجوانان
در بازی اسم رو پیشونی یک فرد از میان جمع انتخاب میشود، سایرین با اتفاق نظر و متناسب با موضوعی که از قبل انتخاب شده یک اسم یا واژه را روی پیشانی فرد برگزیده میچسبانند.
بازی تا حدس زدن اسم درست ادامه پیدا می کند.
بیست سوالی هم مشابه بازی های دسته جمعی دورهمی اسم رو پیشونی است، با این تفاوت که افراد به دو گروه مساوی تقسیم می شوند در این حالت یک گروه تعیین کننده اسم و گروه دیگر حدس زننده خواهند بود.
♦️🔆 ۱۵ تا ۱۸ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
💦🥀🍃🥀💦
🔙66🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💦🥀🍃🥀💦
#بازی
#نی_و_بطری
نوجوانان
هم بازی
♦️🔆 ۱۵ تا ۱۸ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
💦🥀🍃🥀💦
🔙71🔜
سی وچهار بازی کلاسی.pdf
342.2K
💦🥀🍃🥀💦
#بازی
#بازی_های_گروهی
⚽️سی و چهار بازی گروهی از دبستان تا دبیرستان ⚽️
⛳️بازی هایی که بدون نیاز به تهیه وسایل گران قیمت به طور گروهی ومشارکت بچه ها باهم قابل انجام است.⛳️
در ابتدای توضیح هربازی نام بازی، چگونگی انجام و سن شرکت کنندگان
♦️🔆 ۱۵ تا ۱۸ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
💦🥀🍃🥀💦
🔙75🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💦🥀🍃🥀💦
#بازی
#توپ_و_بطری
هم بازی
♦️🔆 ۱۵ تا ۱۸ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
💦🥀🍃🥀💦
🔙80🔜
#بازی
#نقاشی_روی_ظرف
ایده خلاقیت🚩
♦️🔆 ۱۵ تا ۱۸ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
💦🥀🍃🥀💦
🔙114🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💦🥀🍃🥀💦
#بازی
#بازی_لیوان_و_بادکنک
🔻ویژه دورهمی شب یلدا
💢 ۲ بازی ساده و جذاب با چند لیوان پلاستیکی و بادکنک
♦️🔆 ۱۵ تا ۱۸ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/940179475Cb9698fe085
💦🥀🍃🥀💦
🔙155🔜
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹 سلام بر ابراهیم یک 🌹 #پارت112 پاییز ۱۳۶۱ بود. با موتور به سمت میدان آزادی می رفتیم. می خواستم
🌹 سلام بر ابراهیم🌹
ماجرای مار
مهدی عموزاده
ساعت ده شب بود. تو کوچه #فوتبال بازی می کردیم. اسم آقا ابراهیم را از #بچه های محل شنیده بودم، اما برخوردی با او نداشتم.
مشغول بازی بودیم. دیدم از سر #کوچه شخصی با عصای زیر #بغل به سمت ما می آید. از #محاسن بلند و پای مجروحش #فهمیدم #خودش است!
کنار کوچه ایستاد و بازی ما را تماشا کرد. یکی از بچه ها پرسید: آقا ابرام بازی می کنی؟
گفت: من که با این پا نمی تونم، اما اگه بخواهید تو دروازه می ایستم. #بازی من خیلی خوب بود. اما هر کاری کردم نتوانستم به او #گل بزنم! مثل حرفه ای ها بازی می کرد.
نیم #ساعت بعد، وقتی توپ زیر پایش بود گفت: بچه ها فکر نمی کنید الان #دیر وقته، مردم می خوان بخوابن!
توپ و دروازه ها را جمع کردیم. بعد هم #نشستیم دور آقا ابراهیم. بچه ها گفتند: اگه میشه از #خاطرات #جبهه تعریف کنید.
آن شب خاطره #عجیبی شنیدم که هیچ وقت فراموش نمی کنم. آقا #ابراهیم می گفت:
در منطقه غرب با جواد #افراسیابی رفته بودیم شناسائی. نیمه شب بود و ما #نزدیک سنگرهای عراقی مخفی شده بودیم.
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5107🔜
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹 سلام بر ابراهیم🌹 ماجرای مار مهدی عموزاده ساعت ده شب بود. تو کوچه #فوتبال بازی می کردیم. اسم آ
•••
🌹سلام بر ابراهیم🌹
بعد #هوا روشن شد. ما مشغول تکمیل #شناسائی مواضع دشمن شدیم. همینطور که #مشغول کار بودیم یکدفعه دیدم مار بسیار بزرگی درست به سمت مخفیگاه ما آمد؟
#مار به آن بزرگی تا حالا ندیده بودم. #نفس در سینه ما حبس شده بود. هیچ کاری نمی شد انجام دهیم.
اگر به سمت مار #شلیک می کردیم عراقی ها می فهمیدند، اگر هم فرار می کردیم عراقیها ما را می دیدند. مار هم به سرعت به #سمت ما می آمد. فرصت تصمیم گیری نداشتیم.
آب #دهانم را فرو دادم. در حالی که ترسیده بودم نشستم و چشمانم را بستم. گفتم: #بسمالله و بعد خدا را به #حقزهرایمرضیه عاليا #قسم دادم!
زمان به سختی می گذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز کردم.
با تعجب دیدم مار تا نزدیک ما آمده و بعد #مسیرش را عوض کرده و از ما دور شده!
آن شب آقا ابراهیم چند خاطره #خنده دار هم برای ما #تعریف کرد. خیلی خندیدیم.
بعد هم گفت: سعی کنید آخر شب که مردم می خواهند استراحت کنند #بازی نکنید.
از فردا هر روز دنبال آقا ابراهیم بودم. حتی وقتی فهمیدم صبح ها برای #نماز مسجد می رود. من هم به خاطر او مسجد می رفتم.
تاثیر آقا ابراهیم روی من و بچه های محل تا حدی بود که نماز #خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود.
مدتی بعد وقتی ایشان راهی #جبهه شد ما هم نتوانستیم دوریش را تحمل کنیم و راهی جبهه شدیم.
•••
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5109🔜